«زندگى بهتر از اين نميشه» (۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس
تذکر: زياد سخت نگيريد. کسى اينروزها زياد طنز نمىنويسد گفتيم يک چيزکى بنويسيم.
اپيزود اول: خواستگارى
پدر دختر: «آقازاده چکاره هستند؟»
دايى خواستگار: «ايشون وبلاگ دارند.»
پدر دختر [رو به خواستگار]: « عجب! پس با کامپيوتر کار مىکنيد. وضع کار چطوره اين روزها؟»
خواستگار: « راستىاتش زياد خوب نيست. بعد از آمدن «احمدى نژاد» بازار تيريپ توهم شده. شايد يک فتوبلاگ هم بزنيم بينيم خدا چى ميخواد.»
پدر دختر: «عجب. آره اتفاقاً «باجناق» من هم آتليه دارد، بد نيست.»
…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اپيزود دوم: بخش نظرخواهى آقاى داماد
[ توضيح: در اين اپيزود وصلت سر گرفته است. هرچند Technically قبلاً سر گرفته بوده.]
رهگذر [ساعت دو و بيست و دو دقيقه بامداد سهشنبه اول نوامبر]: «وبلاگ خوبى دارى. به من هم سر بزن»
داماد [ساعت دو و بيست و سه دقيقه بامداد سهشنبه اول نوامبر]: «کجاشو ديدى، چند تا ديگه هم دارم، تو هم به اونها سربزن»
رهگذر ديگر از آن تاريخ هيچگاه نيامد که جوابش را بگيرد و رفت به جاهاى ديگرى سر بزند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اپيزود سوم: سرازيرى قبر
نک…ر [بيچاره فرشته الهى!*]: «نام تو کيست؟»
مرده مشهور: «کدام اسمم؟ اسم حقيقى يا مجازى؟»
منکر: « پسرم. اسم حقيقى را هم نگفتى نگفتى. اين سوال فرماليته است اما مجازى هر چى دارى بگو»
مرده: « ولى اين توى سوالات «انديشهسازان کوى پول و راهيان قله سعادت» نبود.»
[مرده نمىداند که ن…ير و منکر قبلى را به جرم فروش سوالات شب اول قبر گرفتهاند و ايندو مامور جديد از دادستانى عرش آمدهاند.]
نک…ر: « زود باش کار داريم. ده هزار جا ديگه بايد بريم. اگه مثل آدم رانندگى کرده بودى الان سرو کارت به ما نمى افتاد»
مرده: « آخه يکى از بچهها در وبلاگش نوشته بود که چرا بايد کمربند ببنديم؟»
منکر[بازجو خوبه]: « ببين پسرم حرف مىزنى يا بدم ن…ر حسابت را برسد؟»
مرده [بدون معطلى]:« گل سرخ و سفيد ارغوانى، من و پائولو کوئيلو رو کجا مىبريد؟ فوکو را من بزرگش کردهام»
منکر: «ببخشيد؟! اينها چيه اونوقت؟ [منکر هم برنامه هاى کيلويى مهران مديرى زياد ديده] »
مرده: « اسم هاى مجازيمه ديگه»
* از ترس جمهورى اسلامى و سانسورچيانش «منکر» و «نک…ر» مامورين امنيتى الهى مثل بيد ميلرزند!