ادب نقد
الف) وقتى در وبلاگشهر نقدى بر نوشته کسى مىنويسيم، بايد (بايد اخلاقى - عرفى) به او خبر بدهيم که مطلع باشد. اين حرف اول الفباى نقد و گفتگو است. يا قلم و کىبرد به دست نگيريم و نقد ننويسيم (و به زعم خودمان مچگيرى نکنيم) يا اين قاعده بازى را رعايت کنيم. اين اتفاق تاکنون چند بار براى بنده در اين وبلاگستان پيش آمده است. وبلاگنويسانى دوست، آشنا و يا ناآشنا صريحاً به نوشته بنده ايراد گرفتهاند و بعضى از آنها چنان به من تاختهاند که يادشان رفته خبرى هم به متهم بينوا بدهند، شايد او دفاعيهاى از خود داشته باشد! (متاسفانه بعضىها خبر دادن را کسر شان خود مىدانند(!) اما متلک پرتاب کردن و نيش زدن جزئى لاينفک از هنرنمايىشان در بااصطلاح نقد است. آنها معتقدند که صاحب فکر اشتباه، ارزش و لياقت خبر کردن ندارد. حکم قطعى دادگاه عدل خود را سريع صادر مىکنند! گاهى هم «نقد» چنان خشن و هتاکانه است که آقاى منتقد هر چند زود مى رود و براى اين روپايى و روکولى زدن مارادوناوار خود چند تا پپسى باز مىکند، اما رويش نمىشود که ايميلى هم به نويسنده مطلب مورد نظر که روحش هم خبر ندارد بزند!) اجازه بدهيد نام نبرم که چه کسانى و در کدام موارد اين بلا را بر سر خود من آوردهاند. (بر حسب مورد به بعضى از آنها جواب دادهام و براى بعضى ديگر آرزوى توفيق کردهام با اينکه جوابيهاى داشتهام براى نقدشان.) بعضى ها البته گمان مى کنند که نويسنده مطلب حتماً خودبخود نقدشان را مىخواند و نيازى به خبر دادن نيست که البته چنين فکرى از ادب و انصاف به دور است. بگذريم. براى انبساط خاطر داستانى مرتبط با اين موضوع بگويم و اين پاراگراف را ببندم. چند روز پيش نوشته بنده در نقد سايت روز آنلاين در وبلاگ گروهى فانوس منتشر شده بود و آليوس و من دربدر به دنبال آدرس ايميل سردبيرى روز مىگشتيم که با مشقت بسيار آن را پيدا کرديم و رسماً بهشان خبر داديم که جسارتاً چيزى به نام نقد نوشتهايم! فکر مىکنيد شوخى مىکنم. اگر توانستيد در روز آنلاين ايميل سردبيرى را در کمتر از نيم ساعت پيدا کنيد، من خودم شخصاً به شما جايزه مىدهم! (اين البته مشکل سايت هاى ديگر هم هست. ديروز در جايى مصاحبه اخير سعيد حجاريان را (نه آنچه که به طور خلاصه در گويا نيوز آمده) خواندم. مطلبى در اين مورد نوشته بودم. بعد که بازگشتم که لينک بدهم حدود يکساعت گشتم و آخر مطلب حجاريان را پيدا نکردم و از خير انتشار مطلب خودم هم گذشتم!)
ب) نقد دقت و جديت مى خواهد. شوخى، خنده و مزاح به جاى خود، (بنده خود در خنده و شوخى و طنز به قول معروف هميشه پايه هستم) اما وقتى داريم نقد مىنويسيم لازم است به شدت دقيق و جدى باشيم و در عين رعايت اختصار اگر گاهى لازم باشد، به طور منسجم ولى بدون حاشيه پردازى مقصود خود را بيان کنيم. نقد در فضاى آميخته به شوخىهاى کلامى که حالت نوشتارى پيدا کنند و نيز مضحکه و لودگى سوتفاهمات را زياد مىکند و نقد را به کل زير سوال مىبرد. پسرخاله شدن منتقد با کسى که نوشتهاش دارد نقد مىشود، نيز مشکلى را حل نمىکند و بر سوتفاهمات مىافزايد. اين فرق مى کند با صميميت و حفظ احترام.
ج) نقد بايد توام با حفظ احترام متقابل باشد. به خودت احترام بگذار و به ديگرى نيز تا ديگران به تو احترام بگذارند. من متاسفانه ديدهام بعضى از استخوان خرد کردههاى فلسفه را که وقتى مىخواهند نقد کنند متاسفانه لجن داخل جوى را بر مىدارند و پرتاب مىکنند به سمت طرف مقابل. (همين اخيراً هم چند نمونه ديدهام و ديدهايد.) به هر حال بامزه، نمکين و بااحساس هستيم و بايد مزه خودمان را بريزيم. (گاهى به جاى مزه بايد کلمه زهر گذاشت.)
د) صدام در جنگ شهرها مىگفت: باشد آتش بس را قبول دارم اما آخرين موشک را من بايد بزنم. کسى که در نقد چوناين مىگويد و رسمش اين است که جوابيه را حتماً جواب بدهد، جنگى و صدامى فکر مىکند. با او وارد بحث نبايد شد. دوستىها به جاى خود اما ادب بحث آدابى دارد. عرصه بحث و نقد تشک کشتى يا ميدان جنگ و حتى صفحه شطرنج هم نيست.
ه) فکر را بايد آنهم عادلانه نقد کرد نه صاحب فکر را. همه اشتباه مىکنيم و داريم همديگر را تصحيح مىکنيم. نه کسى از خواندن نقد سازنده و تذکر و نشان دادن خطاى فکر بايد دلخور شود و نه کسى بايد از يک اشتباه بهره بردارى کند که يک شخص را بکوبد و حکمى کلى در مورد او صادر کند يا کار را به کلى گويى بکشاند و يک انديشه جمعى را بکوبد. (ديدهايم دوستانى را که نوشته يکى را نقد مىکنند و بعد صداى خرد شدن استخوانهاى آن انديشه کلى را هم مىشنوند.) البته نقد واقعاً کار سخت و دقيقى است و صاحب اين قلم هم ادعا ندارد که خودش از خطا در اين وادى مبرا است. به هر حال امکان اشتباه هم هست. سعى کنيم اشتباهات را کمتر کنيم.
انتظار از وبلاگها حداقلى است اما دردسرهايش حداکثرى.