گنجى را آزاد کنيد
باز مىگويند از گنجى بنويسيد. گنجى «شير آهنکوه مرد» روى چشم بنده، اما بنويسم که چه شود؟ دوست ندارم کام بعضى از دوستان را در وبلاگشهر تلخ کنم. اما اين همه هوار زديم چه شد؟ نااميد نيستيم البته. يکبار هم نوشتم که همين قدر که داريم مطلب مىنويسيم و مشغول هستيم، چيزى در حد معجزه دارد اتفاق مىافتد. (از زبان بچه هاى ايران نشين مىگويم.) دست از سر گنجى مظلوم برداريم و بگذاريم اين چند ماه را هم آن دليرمرد آزاده سر کند و از زندان بيرون بيايد.
جالب است روزهايى که اينهمه داد و عربده مى کشيديم و زنجير مىزديم، بعضى از نويسندگان اصلاحطلب مقيم اروپا ملامتمان مى کردند که شماها گنجى را داريد مىکشيد و شهيدسازى مىکنيد. حالا اين روزها ميگويند چرا ساکت هستيد؟!
بالاخره چه کار کنيم؟ برقصيم؟ زنجير بزنيم؟ قيمه بخوريم؟ «سکوت معنىدار» کنيم؟
راستى چرا هر اتفاقى مىافتد همه از چشم وبلاگنويسهاى يکلا قبا، مىبينند؟ هيچ دقت کردهايد؟ بگذريم.
حالا به هر رو، اگر با نوشتن بنده مشکل گنجى حل مىشود، بفرما تيتر مطلبمان را هم عوض ميکنيم:
گنجى را آزاد کنيد.
اگر کسى باز ناراضى است من حاضرم نام وبلاگ خودم را هم دوباره عوض کنم.
حالا بيا باز بزن توى گوش ما! ببينيم گنجى آزاد مى شود آخرش يا نه؟