«نامه بلاگرها» و چند نکته
من «نامه بلاگرها خطاب به ملت ايران» را امضا نکردم به دلايل زير:
الف) دلايل شخصى: بنده عمدتاً و نه هميشه سايبر نويسى مرتبط با موضوعات سياسى خصوصاً سياست در داخل کشور هستم و به خيال خودم بعضى وقتها تحليلى ارائه مىدهم، اما شخصاً خود را يک فعال سياسى نمىدانم. البته فعال سياسى بودن جرم نيست. محدوده کار من مشخص است و سه سال و دو ماه هست که کمابيش در اين چارچوب مىنويسم. نسبت به آينده کشورى که در آنجا بدنيا آمده ام بى تفاوت نمى توانم باشم اما اگر مردم آن کشور راه هاى بهترى براى سعادت يافته باشند، من ترجيح ميدهم آينده شخصى خود را در کشورى غريب و ناشناخته با هزار بدبختى بجويم. چه مهاجر هستم و مهاجرت کارى بسيار سخت و وحشتناک و پيچيده است و در پايان عمر آدمى نتايجش معلوم مى شود. چه کار ديگر مى توانستم بکنم که نکردم؟ من هم بلد بودم بيشتر از پيش در جامعه کانادا زندگى کنم و وقت بگذارم اما به هر حال وقتى به اين کار نوشتن در فضاى سايبر اختصاص داده ام که به هر حال از وقت اختصاصى خودم است و ثمره سالها رنج و تلاش و دورى از فرصت طلبى مباح و غير مباح بوده (داستان ران ملخ معروف را در کمال تواضع و فروتنى يادآورى ميکنم. اگر محصول کار بنده مبتذل و بىمايه است، ببخشاييد! بيشتر از اين در توان ما نبود.) منتى هم نيست البته. علاقه هم داشته ام به اين کار. لذا من فعال سياسى نيستم بلکه علاوه بر اينکه گاهى به موضوعات سياسى مىپرداختهام گهگاه بر حسب مورد با فعالان حقوق بشرى همکاريهاى پتيشنى و يا در زمينه مقاله نويسى داشتهام. حقوق بشر البته گزينشى نيست. اما چه کنم که مجال پرداختن بيشتر ندارم. بالاخره ما هم آدم هستيم و بايد زندگى کنيم و هزار گرفتارى داريم، دليل نمى شود که در هر مورد حقوق بشرى (مثلاً کبرى رحمانپور) هر روز مطلب بنويسيم. سعىام بر اين بوده که به هر حال مشارکت داشته باشم، حتى مثلا در مواردى مانند مورد کبرى رحمانپور. در ماجراى گنجى البته وقت زيادى گذاشتم و در عين دفاع از حقوق انسانى او از کليت خواسته گنجى مبنى بر به رسميت شناختن حقوق اپوزيسيون غير برانداز دفاع کردهام. به هر حال بيشتر از اين نمى شود از يک صاحب اسم مجازى توقع داشت. ديگر چه کار کنم؟ اگر کسى فعال سياسى است و يا مىخواهد باشد، درود بر او. ما نبوده و نيستيم. فعال سياسى بودن حق دوستان باهمت است. دوست دارند و مى توانند. ما نه ميخواهيم و نه مىتوانيم اما چوب هم لاى چرخشان نمى گذاريم و احترامشان هم بر ما واجب. در يک طيف هستيم و از اين تيپ پتيشن ها و نامه ها هم قبلاً مشترکاً زياد با هم امضا کرده ايم و از اين به بعد هم با هم در موارد مورد اتفاق همکارى خواهيم کرد. اگر اين نامش برجعاجنشينى است، آرى برجعاجنشينام که بعضى وقتها يواشکى - تو بگير براى هوا خورى - به پايين برج مى آيد. اما به هر صورت شرمنده روحيه ورزشى دوستان هم هستم.
ب) دلايل مربوط به خود نامه: در عين احترام فراوان به تهيه کنندگان و امضا کنندگان عزيز که تعدادى از آنها از دوستان دنياى مجازى ما هستند و نيتشان هم خير است، بايد عرض کنم که اين نامه حاوى اشکالاتى است. من راستش دوست ندارم که از حرکتى که شروع شده ايرادهاى بنى اسرائيلى بگيرم ولى در هر حال ديدم که اشکالاتى که مى بينم به نظرم خيلى توى چشم مى زند. اول اينکه معلوم نيست مخاطب واقعى اين نامه چه کسى يا چه کسانى هستند. آيا نامه واقعاً خطاب به ملت ايران است يا خطاب به حاکميت است يا مخاطب آن بقيه بلاگرها هستند؟ من اين را دقيق متوجه نشدم. دوم اينکه واقع بينانه نيست. بخش غيرشخصى وبلاگستان (منظورم بخش فعالى است که دغدغه هاى غير شخصى دارد، ببخشيد کلمه بهترى پيدا نکردم.) بيشتر از ده هزار نفر را نمى تواند پوشش بدهد که در خوشبينانهترين حالت حدود بيشتر از نيمى از آنها خود وبلاگدار يا وبلاگنويس، خبرنگار، روشنفکر و نويسنده هستند و به حد کافى آگاه و به روز هم هستند. معلوم نيست، چگونه مردم ايران که متاسفانه اصلاً سياست اين ايام دغدغهشان نيست و اين روزها هيچ فعاليتى در عرصه عمومى را چندان جدى نمى گيرند چگونه مىتوانند مخاطب دوستان بلاگر باشند؟ ديدن نتايج کيس گنجى با اين همه سروصدا و «مداح و اکو» بايد همه ما را فروتن کرده باشد.
سوم اينکه از يک بيانيه اى با اين شداد و غلاظ انتظار دقت و وسواسى بيش از اين مى رود. من منظور بعضى پاراگراف ها را هر چه ميخوانم درست متوجه نمىشوم. به عنوان مثال در اين نامه مىخوانيم: « اگر کسی فکر میکند سید علی خامنهای خداست و شاهرودی و مرتضوی برایش کار عزراییل را انجام میدهند و فقهای شورای نگهبان هم نگهبانان جهنم او هستند، خواهند دانست که يکبار زندگی میکنند، خواهند دانست که فريب اين متقلبان خدازده را نخواهند خورد.» چهارم اينکه: اين بيانيه يا نامه سرگشاده، انسجام لازم را ندارد و پراکنده گويى کرده است. از «زوزه کشيدن» حاکمان به «جسد بازى» مردم و از آنجا به کردستان، «افشاى نکبت» و آزاد کردن زندانيان سياسى. بى انصافى است اگر تلاش دوستان را نديده بگيريم اما واقعاً اين بيانيه انسجام محکمى ندارد و از جمع فرهيخته اى که امضايشان آنجا دارد مى درخشد، انتظار يک بيانيه اى که هم قاطع باشد و هم فصيح و در عين حال ماندنى در اذهان، هست. نگاه کنيد به نامه هاى سروش. حتى نامههايى که خود عباس معروفى مينويسد. اين حرکت به قول گزارشگران فوتبال جا براى کار داشت! نکته ديگر اينکه: اقدام عملى مشخص و مورد انتظار در آخر بيانيه وجود ندارد، دوستان همه را به «کار فرهنگى» دعوت مى کنند. سعيکم مشکور. مشغوليم و در حال زد و خورد. در عين حال مى خواهند ايران را با دادن هزينه آزاد کنند. راستش من زياد متوجه نشدم، برنامه چيست.