فرزند برومند بهنود
مسعود بهنود در فرداى روز تولد خود، طبق معمول دفاعى جانانه از کار غير مسوولانه و تروريستى فرزند دلبند بىادب خود حسين درخشان انجام داد و در مقابل عباس معروفى را که در اين قصه مورد حمله قرار داده بود، کوبيد. البته به شيوه مبهم نويسى خاص خود که بدون اينکه نامى از کسى بياورد، نشانىهايى واضح داد که کسانى که در جريان امور هستند، بدانند منظور دقيقاً چه کسى چيست.
ما وبلاگنويسان هم معروفى را خوب مى شناسيم هم درخشان و هم بهنود را. بنده خود منتقد آن نامه و تومار بودم. اما آيا اين دليل مى شود که به نويسنده اى دود چراغ خورده توهين کنم؟ آيا اين دليل مى شود که به فرض به کسى که کارهاى فنىام را مىکند، در عرصه نوشتن و انديشيدن حمايت بلا قيد و شرط کنم و بابت اشتباهاتش و خطاهايش به او جايزه هم بدهم؟
الف) آقاى بهنود که تقريباً چيز زيادى در دفاع از گنجى ننوشته است چطور به خود اجازه مى دهد که در موضعى جانبدارانه به کوبيدن کسى يا کسانى که از به هر طريق از حقوق انسانى گنجى دفاع کردند، دست بزند؟ آيا اين اخلاق قلم است؟
ب) اگر اين قصه تهمت زدنها و ترور ها ادامه پيدا کند، آقاى بهنود مسلم بداند که خود شخص ايشان در مظان اتهامات زيادى هستند. چه کسى از اين تفرقه افکنى ها سود مىبرد؟
ج) تمام بى اخلاقىها و هتاکىها و کيهان بازى هاى اخير درخشان به کنار. جا دارد مسعود بهنود اين نظريه سياسى مشعشع فرزند برومند خودشان را براى ما تبيين نمايند که طبق تئورى حسين آقا در انتخابات «يا بايد به معين راى داد يا به لاريجانى.» کسى از اين نظريه چيزى سر درنياورده تاکنون. نظر مبارک آقاى بهنود در اين مورد چيست؟ اين فقط يک نمونه از تحليل هاى سياسى مشعشع آقا حسين. گاهى آدم به حرف هاى عجيب و سخيف کسانى به جهت بى پايه بودن بيش از حد سکوت مى کند و ناگهان مى بيند که در عين ناباورى حامل آن حرف تبديل به مرد علمى سال و بتى بزرگ مى شود!
د) حسين درخشان کارهاى خوبى و موثرى در وبلاگستان کرده و از نظر پياده سازى ايده هاى جديد و مسائل فنى کارنامه خوبى داشته است و احترام او حداقل در اين زمينه محفوظ. اما کممايگى فکرى او به هر حال از اهل نظر دور نبوده و نيست و مدتى است که اصلاً توسط اهل نظر و انديشه و همه کسانى که کار وبلاگ نويسى را با مايه قوى آغاز کرده اند، جدى گرفته نمى شود و موجبات انبساط خاطر اهالى وبلاگستان شده است. آدمى جدى ديگر با او کارى ندارد و ايشان تقريباً از هفت دولت نقد آزاد است. او بنده خدا هم گويا در باغ نيست يا شايد هم هست و هنوز به مشترى جمع کردن و تاچ ريت مى انديشد. شايد حرفهايى که از پدران معنوىاش مى شنود، بدون تحليل و به لحن خاص خود که لحنى بى ادبانه و ميدان شوشى است، بيان مىکند. اين البته حق مسلم او است که تحليل هاى عجيب و غريب بيان کند. حرف هاى غير مسوولانه و بى اساس و ايده در دادن هاى ايشان هم به کنار، اخيراً ايشان روند جديدى را آغاز کرده اند و چون برادران کيهان ترور شخصيت مى کنند. يک کار اخير ايشان مزيد بر کارها و شيرينکاريهاى قبلى اين است: به مطلب دوهفته پيش کيهان لينک مى دهند و چون کسانى که بهشان از جاهايى «وحى» مى شود اعلام مى کنند که شيرين عبادى را بزودى از مملکت مى اندازند بيرون. (نکته اى که به هيچ روى در مطلب کيهان هم نه تلويحاً و نه تصريحاً نبود!) چنان در مورد عباس معروفى و شيرين عبادى صحبت ميکند، که آدمى فکر مى کند اين دوست عزيز با کدام مايه و کدام پشتوانه دارد، شيرين عبادى، عباس معروفى يا ديگران را مى کوبد؟ آيا اصلاً اينکار محکوم نيست؟ آيا جاى آن نيست که دوستانه به حسين عزيز بگوييم حد خودت را بدان و حق توهين کردن به ديگران و ترور شخصيت ديگران را ندارى؟ آيا جاى آن نيست که وبلاگ نويسان يکبار و براى هميشه با صداى بلند اعلام کنند که ايها الناس حسين درخشان سمبل نسل جوان وبلاگ نويس و نماينده و سخنگوى وبلاگستان نيست؟ لطفاً اين شخص محترم و زحمتکش را انديشهورز وبلاگ آباد معرفى نکنيد و به او بيش از اين بال و پر ندهيد.
گيرم من تاچ ريتم ده تا است. اما سوالاتى کردم. آيا کسى هست که جواب ما را بدهد؟ آيا کسى به شرافت قلم باور دارد يا نه؟
پىنوشت: بنده نه دشمنى و عداوتى با حسين درخشان داشتهام و نه دنبال جار و جنجال هستم. همانطور هم که نوشتهام ايشان حق دارند هر گونه که دوست دارند نظر بدهند، اما حق اهانت، فحاشى و ترور شخصيت نويسندگان، فعالان سياسى و ساير وبلاگ نويسان را ندارند و اين عمل محکوم است. اگر اين نوشته خشن است برويد گريبان کسانى را بگيريد که سالها است با ادبيات کيهانى خو کرده اند. آنهايى را که فحاشى و بى ادبى و گستاخى را (آنهم نه به صاحبان قدرت بلکه به ضعفا و اهالى قلم) در نوشتههايشان نهادينه کرده اند و مدام توسط عدهاى جايزه مىگيرند و تشويق هم مىشوند. من تنها واقعيات موجود در وبلاگ شهر را بيان کردم. کسى در اين ميان مبرا از خطا نيست. همه کمابيش خطا مى کنيم. اما سوال اين است که چند بار؟ آيا جلوى خطاهاى مکرر در مکرر و حمايت دائم و بى قيد و شرط از خطاکار نبايد ايستاد؟