دستگيرى در بىخبرى مطلق
امروز نوشته است که چند وبلاگنويس درميان ساير دستگيرشدگان جلوى بيمارستان ميلاد هستند.
از وضعيت مبهم گنجى هم فعلاً خبر جديدى نيست. به نظرم گنجى را شهيد خواهند کرد متاسفانه. اميدوارم چنين نشود و خودش هم جلوى اينکار را بگيرد. واضح است که مرگ گنجى مرگى شهادت گونه و ايثارگرانه است، اما سبب انقلاب و يا آزادى سياسى نخواهد شد. ظاهراً کسى حاضر به پرداخت هزينه و حتى چانه زنى و پادرميانى هم نيست. اميدوارم که چنين نباشد و پشت پرده اقداماتى در حال انجام باشد.
درحاشيه: ضمناً اگر از در صحنه نبودن بنده سوال مى فرماييد، بايد عرض کنم که به هر حال کمابيش پيگير اخبار هستم و از بالاى منبر رفتن و اظهارنظر در مورد موضوعات مختلف تنها به جهت سليقه شخصى دورى مىکنم. بعضى وقت ها هم بصورت ذوقى چيزهاى بىربطى براى خودم مىنويسم ولى آنها را منتشر نمىکنم. باز اگر کسى از من نمىرنجد بعد از سه سال تجربه وبلاگدارى و کار جمعى و فردى در دنياى مجازى بر اين عقيدهام که کار وبلاگنويسى، چندان جدى نيست و هر کس آن را جدى بگيرد و اصطلاحاً از امت هميشه در صحنه باشد، مغبون و مانند يکى از همين آدمهاى عزيز و معروفى خواهد شد که ملاحظه مىفرماييد. ضمن احترام به عقايد آن عزيزان و وبلاگنويسان معروف عرض مى کنم که نابيناى عيوب و نظرات بعضاً اشتباه خود و بيناى معايب و عقايد سقيم ديگران شدهاند و وقت خود و ديگران را دارند تلف مىکنند و نيامدن نقد را در اين اقيانوس بىکران و مواج که در هر لحظه حواس و تمرکز ساکنان وبلاگشهر در صدها جزيرههاى دورافتاده و پراکنده آن به موضوعى نو پرت مى شود، معادل صحت کامل نظريات خود مىگيرند و خيلى وقتها هم در واقع دارند در دنياى مجازى از کاه يک کوه مجازى ميسازند و … بگذريم. خود من هم دوباره رفتم بالاى منبر! به هر حال از عالم اينترکشن و برهم کنش مجازى و درگيرى هاى عرفى و نرمال وبلاگشهر خود را دور نگه ميدارم به اين خاطر مجبور شده ام که کنج عزلت برگزينم و خود را از نقاط مثبت کار وبلاگ نويسى محروم نمايم. اما به هر حال هستم و چون آدم مهمى نيستم - و مرتب تاکيد مى کنم که هواى مجازى من را برندارد - کنار کشيدن و خداحافظى و رفتنام هم بيخود و بىمعنى است. هم هستم و هم نيستم و به هر حال با خود درگيرم اما جاى هيچ نگرانى نيست!
پايدار باشيد.