توضيحى بر مطلب پيشين
الف) اجازه بدهيد که از بابت مطلب تندى که عليه هواداران خانم نوشى نوشتهام از صميم قلب پوزش بخواهم. من گفتهام «ليست کذايى»، بايد مى گفتم «ليست». گفته ام «سعدى بازى»، اين لفظ تندى بوده قبول دارم بايد مىگفتم «احساساتى شدن» (اجازه دارم بگويم اين را؟) بنده البته خود از علاقمندان سعدى هستم و اگر دوستان فرهنگ دوست و سخنگويان وبلاگستان و ساير مقامات اجازه بدهند، بنده مقدارى امسال در روز سعدى بى فرهنگى ورزيدم و بر جاى بزرگان به گزاف تکيه زدم. متاسفانه وبلاگ پارسا نوشت در روز سعدى آغاز به کار کرده و به هر حال ميخواهم بگويم که سعدى اين بدشانسى را آورده که يک موجود هتاک و بى ادب و ولى و قيم مآب خودش را پامنبرى ايشان مى نامد. شما صاحبان اسامى «حقيقى» و بزرگان وبلاگ شهر عفو بفرماييد. به هر حال واقعاً متاسفم و شرمنده. در مورد «نمايش» هم پوزش مى خواهم. لغت تندى است. بايد مينوشتم «جلوه گرى» يا به تعبير بهتر«جو زدگى» اما به هر حال منکر اين آفت وبلاگشهر نمىتوانم بشوم. (خودم هم لابد گرفتار جو زدگى هستم که چنين کردم.) اما اين خيل عظيم بزرگان و مقامات فرهنگى و نويسندگان محترم چيره دست و روزنامه نگاران دنياى مجازى يک نگاهى به آرشيو هاى محترم و متبرک خودشان چه در عهد قديم - زمانى که با نام مستعار به صغير و کبير رحم نمى کردند - چه در زمان جديد بيندازند و مراجعهاى به وجدان خود داشته باشند. دوستانى که هر دو سه هفته يکبار يک دعوا راه مىاندازند و بمب افکن ها را مشتاقانه به پرواز در مىآورند، بد نيست نگاهى به کارنامه خود هم داشته باشند. البته در همه حال بى ادبى مذموم است و بايد پوزش خواست. بنده «ترسو» و صاحب اسم مجازى اگر بزرگان اجازه مى فرمايند اين شجاعت را دارم که با تمام وجود اگر به کسى توهينى شده است عذرخواهى کنم و از صميم قلب پوزش بخواهم. اميدوارم اين شجاعت در همه ما خصوصاً صاحبان شجاع اسامى حقيقى باشد و اين ريزبينى ها و ذره بين گذاشتن ها نعمتى است که از جانب دوستان نصيب بنده شده است. اين نعمت را از خود دريغ نکنيم. اين را در حاشيه بگويم که خيلى نادر ديده ام کسانى را که در وبلاگستان نقد خود مى کنند. اگر اجازه بدهيد و موجب فخر و مباهات هم نباشد که زحمتى بکشيد و بمب هيدروژنى بر سر اين بى مقدار که به زعم شما از جاى خود در رفته و سلطانى مى کند و ولايت مى ورزد، بريزيد، عرض مى کنم که خوشبختانه در وبلاگ شهر در اين راه قدم برداشته ام و اگر اجازه مى فرماييد، دانشجوى سال اولى «نقد خود» هستم.
ب) همانطور که گفته آمد در مورد حضانت اطفال خانم نوشى قضاوتى نمى توانم داشته باشم. چون داده هاى کافى ندارم. البته شنيدهام که به هر حال اين کودکان على القاعده بايد پيش مادر باشند. (اگر شنيدن جرم نيست البته) اما سوال اينجا است که آيا دوستان محترم به همه جوانب قضايا و اين مورد خاص آگاه هستند و بر ريزه کاريهاى حقوقى قانون حضانت طفل آشنايى دارند و بعد گردن پدر جوجه ها را مى زنند؟ تنها سوال مى کنم و گمان کنم که به عنوان يک مستعار نويس حق سوال کردن داشته باشم. (مگر اينکه دوستانى بنده نواز تنها به صرف مستعار نويسىمان همچنان بر لال شدن اينجانب و امثال اينجانب حکم آن هم از نوع حکومتى و شبه حکومتى بدهند که البته براى چنين دوستانى آرزوى صبر، موفقيت و خويشتندارى دارم.) البته حمايت هاى انسانى دوستان از وضعيت پيش آمده و احساساتى شدنهايشان، از نظر انسانى قابل درک است (و اگر اجازه مى دهيد اين حقير سراپا تقصير اين را هم عنوان کند که قابل احترام هم هست) اما همدردى دوستان احساساتى و گريان و نالان شدن با خانم نوشى و لوگوسازيها بايد ما را مقدارى به فکر فرو ببرد که آيا داريم به ايشان کمک مى کنيم يا نه؟ من بيش از اين خودم را وارد مساله فرزندان خانم نوشى (يا اصطلاحاً «جوجهها» به قول خود ايشان و دوستان محترم) نمى کنم.
ج) هيچگاه به کسى امر نکرده ام فلان کار را بکنند يا نکنند. همهتان از صبح تا شب رهنمود و پيشنهاد مى دهيد ما هم پيشنهادى داديم. من تنها نظر خودم را گفتهام و ميتواند اشتباه هم باشد و البته تند و بى ادبانه هم بيان شده که نبايد مى شد. اما اصل مطلب به جاى خود شايد قابل بحث باشد. گنجى محتاج دفاع بنده نيست. او را هم رهبر و مقتدا نمى دانم. از شلوغ بازى هايش هم انتقاد دارم. (اميدوارم اينبار به جاى اينکه به وکلاى محترم خانم نوشى دارم جواب پس مىدهم بابت اين جمله به هواداران گنجى عزيز مجبور به جواب دادن نباشم) اما دوستانى که با بمب افکن هاى خود اظهار محبت نسبت به بنده کرده اند، کلاه مبارک خودشان را قاضى بفرمايند و سوال کنند که آيا گنجى در حال مرگ انسان هست يا نيست؟ جانش بر عقيده اش مقدم هست يا نه؟ يکصدم آنچه که براى سرکار خانم نوشى کرده اند، براى گنجى مى کردند. ( ببينيم وضعيت کدامشان غير انسانى تر و ناعادلانه تر است؟ و نکته دوم اينکه کدام وضعيت بحرانى تر و وخيمتر است و نکته سوم اينکه اقدام ما چقدر در حل مساله کمک مى کند يا منجر به بدتر شدن شرايط روحى آن فرد مى شود؟)
مراقب باشيم که جو زده نشويم. همه مراقب باشيم.