وقت تحليل آرا گنجى نيست
معمولاً يکى از سختيهاى تحليل موضوعات پيچيده اين است که بايد سعى کرد که به همه ابعاد ماجرا حتى اگر نشود پرداخت لااقل در همان نقد اشاره کرد. مطلب مهدى جامى عزيز هم تحليلى قابل توجه است اما منضم به چند قيد مهم نيست. چند نکته هست که لازم است مکتوب شود:
الف) شرايط ويژه اکبر گنجى را بايد در نظر داشت. از کسى که پنجاه روز است آب و چاى و چند حبه قند مىخورد و تمام انرژى و توان بدنش تحليل رفته هر لحظه احتمال سکته مغزى يا ايست قلبى و يا رفتن به شرايط غير قابل بازگشت دارد، تحت شديد ترين فشار هاى روحى است، مى داند که تنها مانده و عملاً جز تعداد معدودى کسى حاضر نيست برايش دل بسوزاند، اجازه ملاقات پشت شيشه را به خانوادهاش هم نمى دهند، در هر لحظه موجودى سفاک و مريض به نام سعيد مرتضوى که پشتش به کوه احد است مى خواهد او را عمل و در واقع او را سر به نيست کند، در چنين شرايطى تحليلى اگر مى خواهد روى نامه هاى اخير گنجى صورت بگيرد، بايد دست کم شرايط گنجى را هم لحاظ کرد.
ب) محتواى نامههاى گنجى صرفنظر از عقايد و نظراتش و ضمن احترام فراوان به شجاعت، ايثار، قدرت بيان صريح و تيغ بران استدلالهايش باز نابسامانيهاى زيادى دارد. شرايط گنجى در هنگام نوشتن اين نوشته ها شرايط کاملاً غير عادى است و به نظر من بايد نقد هاى آرا اخير گنجى را به بعد از بيرون آمدن از زندان و گذشت زمان و فرصت دادن به خودش براى بازنگرى و يا صحهگذارى در آرايش موکول کرد.
ج) يک تبصره اضافه مى کنم به بند قبلى تا اين مطلب به بيراهه نرود. نوشته هاى گنجى حاوى موضوعات گوناگونى است. بخشى از نوشتههايش که در مورد شرايط خودش و ظلم هايى است که بر او رفته است و مىرود، قطعاً خدشهبردار نيست و کاملاً حقوقى است و بايد مورد توجه بشر دوستان عالم قرار بگيرد. اما در مورد بخش هاى ديگر آن الان نمى شود قضاوت کرد يا بهتر است که مورد قضاوت قرار نگيرند. کار گنجى قطعاً کارى شجاعانه و ايثارگرانه است. حرف هايى دارد مى زند که کسى از بين خيل عظيمى که با او در دل موافق هستند، جرات بيان ندارند. در خيلى از جاها استدلال هايش هم درست است اما نقد و بررسى اين مطالب فعلاً ميسر نيست يا دست کم ورود به يک فضاى احساسى و جاده سنگلاخ سو تفاهم است. کمکى هم به رهايى گنجى نمى کند.
د) همه چيز را با همه چيز خلط نبايد کرد. دعوا بر سر انقلاب و پايان يافتن يا نيافتن عصر انقلاب ربطى به گنجى و نامههايش ندارد. اين انسان آزاده و شرف همه اهالى قلم با بدن و مغزى از کار افتاده هنوز انقدر هوش و حواس دارد که متوجه شود شعار «خامنه اى بايد برود» به پشتوانه استدلال سقيم آقاى خمينى شعارى عملى و دموکراتيک نيست. (هر چند عده زيادى با اين شعار موافق باشند) او در واقع مى خواهد استدلال کند که اگر کسى مانند او به چنين عقيدهاى پايبند باشد و خشونتى به کسى نورزد و تنها مخالف خامنهاى باشد آيا حق حيات دارد يا نه؟ او تنها حسينوار جانش را بر سر عقيده دارد مىدهد. اين خود عقيده اى است. گنجى به دنبال انقلاب نيست. او تنها مانده است و جاى جاى کلامش زندگى و اميد است. او مى خواهد خودش خودش را نجات بدهد. يا زندگى آزاد و شرافتمندانه يا مرگ با عزت. گنجى هم چون همه ما مى خواهد بماند يا در زندگى يا در تاريخ. اين حق او است. حق مسلم انسانى هر کس است. هر انديشهاى که اين حق را از گنجى دريغ کند خطا است. هر نوشته اى که اين قيد و تبصره را به خود اضافه نکند و حق مسلم گنجى را براى معامله جان خود با عقيده و کلمه و قرار گرفتن در دوراهى تند و تيز ماندن ورفتن سرفرازانه را کتمان کند و به يا آن سهواً اشاره نکند ناقص است. گنجى حماسه است و بدون تعارف و تکلف وضعيت را عاشورايى کرده است. در عاشورا جاى مناقشه و تفلسف نيست. اين را دوست عزيزى مانند مهدى جامى که مشتاق و شارح عاشورا است قاعدتاً بيش از همه بايد لحاظ کند.