گنجى را آزاد کنيد
قطره قطره آب شدن و جان دادن آرام آرام شيرمردى به نام گنجى، موضوعى عادى نيست. اصلاً هم معمولى نيست. از سکوت وبلاگ شهر تعجب مى کنم. از مشغول شدنشان به مسائل ديگر در حيرت هستم. مساله مساله غيرت و شرف و همان ماندن بر عقيده و جهاد است. از سيب زمينىهاى حربا صفت (بسته به درجات از همه نوع و همه مدلش) که آمده اند در هر شرايط آب و هوايى بمانند، هر دم به رنگى در مى آيند و مانند کارتون بارباها به شکلى نو عوض مىشوند، هيچ انتظار و توقعى نيست. اما از کسى که اهل درد است انتظار هست که کارى بکند ولو جابجايى يک دانه ارزن. کار را الان بايد کرد نه مرثيه سرايى هنگامى که کار از کار گذشته است.
من هيچ آدم مهمى نيستم، هيچ منافعى هم ندارم و هيچ از اين نوشتن ها سودى نبرده ام و نخواهم برد و اميدوارم که هيچگاه و هيچ وقت هيچ نوع اشتهارى نداشته باشم که سخت مدل ايرانىاش چندش آور است. چند روز است که به خود مى پيچم، هر کار کردم ديدم نمى توانم ساکت باشم. سکوت نامحدودم را به احترام گنجى شکستم که ابداً سکوت جايز نيست.
اکبر گنجى زندانى عقيدتى دارد مى ميرد. او را آزاد کنيد. اگر از انسانيت بويى برده ايد او را آزاد کنيد. اگر کسى شرف دارد ساکت ننشيند لااقل اشاره اى به اين موضوع بکند.