امروز چه خبر؟
دو سه خبر خوب که نشان داد روشنفکران و تحليلگران عقلانيت را بيشتر چاشنى کار خود کردهاند و چند خبر بد از پيوستن تعداد بيشترى به خيل جو زده ها.
فرخ نگهدار تحليلى بهداشتى ارائه کرده و جان کلامش همان است که مهدى جامى گفت: «اين بازى ما نيست.»
سروش هم مى تازد. تحليلهاى سروش گرچه دقيق نيست ولى حسى و برخاسته از شم قوى او است. واقعاً کارى به آراى اخير سروش، مانند «دموکراسى حداقلى» ندارم اما او جو زده نشد و نشان داد که با شم قوى هم ميشود در مدار ضد احساسات ماند. فقط نميدانم چرا که هر روز بيش از پيش از کروبى تمجيد مى کند. البته شيخ اصلاحات در نيم پريود مقابله با استبداد است و کارى قابل ستايش انجام داد. اما فردى قابل اعتماد نيست و هيچ بعيد نيست مواضعش گسست فاحشى پيدا کند. احمد زيد آبادى خردمندترين ملى مذهبى ها است و فردى به غايت دوست داشتنى. او هم در مدار خردورزى است. همينطور مرديها که گاهى نظرات راست «نوعى ديگرش» تلخى بر کام آدم مىگذارد اما نمى شود تحليلش را دقيق نخواند.
ف.م.سخن اين وبلاگنويس پرکار در وبلاگستان و گويا نيوز (طنزنويس و تحليلگر سياسى و فعال حقوق بشرى) هم بعد از حمايت هيجانى و ناپخته اکنون مواضعش را تعديل کرده و صحبت از حمايت مشروط يا تعديل شده از هاشمى مى کند.
نوشته عباس معروفى يک بمب بود. قلم معروفى را کسى ندارد. حتى ابراهيم نبوى هم به گرد پايش نمى رسد. معروفى احساساتى و مقدارى خودشيفته است اما چنان نيش مى زند که اگر طرف مقاله او عار داشته باشد بايد برود و دکان خود را براى هميشه تعطيل کند. مقاله معروفى احساسى بود اما جان کلامش حرف دل خيلى از ماها بود. «راى من جان من است، قلم من هم. آن را نمىفروشم.»
تصور کنيد که چه منجلابى درست کردهاند که عباس کيارستمى هم با احساس تکليف وارد گود شود، دولت آبادى که جاى خود دارد. خاستگاه کيارستمى اين فيلمساز غيرسياسى، غيرحکومتى و بعضاً منتقد کجا است؟ جسارتاً مطلب مضحک و بىربطى که نوشته بود از کجايش در آورده بود؟ اينها مى دانند چه مى کنند؟ آبروى خود را در گرو که گذاشتهاند؟
«ما چگونه ما شديم؟» همينگونه که ملاحظه مىفرماييد!