قواره اين نظام
مهدى جامى سيبستان، بسيار دقيق معتدل و معقول مىنويسد. چند روز پيش در مطلبش جملاتى نوشت که هر چه گشتم همسنگ آن را در حاميان هيجان زده شرکت در انتخابات و راى دادن به هاشمى نيافتم (چه در ميان مدعيان فلسفه، چه اقتصاد خوانده ها و چه جامعه شناسان، قلم بدست هاى هيجان زده که جاى خود دارند):
« قواره اين نظام آقای احمدی نژاد است. راه يافتن او به کاخ رياست جمهوری مهره های رهبر را تکميل می کند و تکليف ما را با نظامی که غرقه در غرور قدرت خود دست رد به سينه اصلاحات مى زند روشن مى سازد.»
چقدر اين حرف درست است. احمدى نژاد محصول همين نظام است و عصاره و چکيده سيستم مديريت جمهورى اسلامى است. نيروى مخلصى هم هست. نظامى که بعد از بيست و هفت سال احمدى نژاد را با سلام و صلوات بيرون مىدهد، بايد در همين حد احمدى نژاد ازش توقع داشت.
چيزى ديگر به اين گفته جامى عزيز اضافه کنم که بازيگران سياسى ايران آنها که صحنه گردان شدند و هنوز هم گاهى حرفى براى گفتن دارند و با التماس از آنها مى خواهند که باز بيايند، همانها هم محصول مدرنيزاسيون پيش از انقلاب بودند. فرق هاشمى با ديگر آخوندها (آخوند يک کلمه تاريخى و صاحب شناسنامه براى اين صنف است و بر خلاف تبليغات آخوندها و برنامه هاى اين چند ساله شستشوى مغزى آنها حامل هيچ بى احترامى نيز نيست. من از استفاده از کلمه مجعول روحانى اکراه دارم.) اين است که تاجر بوده و چند بار اروپا و آمريکا يا ژاپن را ديده است. خاتمى آلمان را ديده است و خامنهاى البته نهايتاً ايرانشهر را آنهم در تبعيد. اين هم در حاشيه گفتنى است که نه آشنايى با مدرنيته بلکه حتى آشنايى با مدرنيزاسيون ولو ظواهر آن هم تغييرى در عقايد و انديشه هاى انسان ايجاد مى کند. البته نه لزوماً ولى به هر حال على الاغلب تاثير خود را دارد.
به هر حال جمهورى اسلامى چيزى بهتر و مدرنتر از احمدى نژاد را در بين مديران خودى و مخلص تاکنون ارائه نداده است. شايد بشود گفت که يک نمونه مخالف اين نظر کرباسچى بوده است که نظام او را هم دور انداخت. ساير مديران جوان جمهورى اسلامى احمدى نژاد ها هستند و ذهن بسيط و ساده اى دارند. گروهى از مديريت خواندهها و دوستداران قدرت سعى دارند با آمدن هاشمى به هر ترتيبى که هست، ولو به قسم حضرت عباس(!) خود را وارد ساختار سياسى يا لايه هاى مديريتى کشور کنند اما فراموش مى کنند که بافت جمهورى اسلامى و تعامل ميان باندها و مافياها به گونهاى است که جز کوتولههاى سنتگرا و قشرى کسى امکان رشد پيدا نمىکند. حتى آدم خودى و اصولگرايى مانند على لاريجانى، که چيزهايى از مدرنيته ولو به گوش بستهاش خورده باشد، پس زده مىشود و بايد سر جاى خودش بنشيند. شايد هاشمى مىآيد که ما به على لاريجانى راضى بشويم و کلاهمان را بيندازيم بالا. اين که ديگر فخرى ندارد.
پىنوشت: نيز بخوانيد اين مقالات را:
- سياهچالهاى گريزناپذير، احمد زيد آبادى / روز [پيوند]
- رستگارى نمىبينم، عبدالکريم سروش / روز [پيوند]
- هيچ اتفاقى نيفتاده است، مرتضى مرديها / روز [پيوند]