نقدى بر مقاله اخير ابراهيم نبوى
با خواندن نوشته ابراهيم نبوى «تحريم انتخابات، تحکيم نظاميان» چند نکته خوب است که بيشتر مورد بررسى قرار گيرد:
الف) نبوى مى نويسد: «نیامدن به پای صندوق، راى دادن به نظاميان است» گزارهاى است که نادرست است. وقتى کسى پاى صندوق نيايد، راى نمى دهد و به طريق اولى نميتواند به نظاميان راى بدهد. کسانى به نظاميان راى مى دهند که پاى صندوق حاضر شده و به نظاميان راى بدهند!
ب) نبوى مى نويسد: «یادمان باشد، کسانی که برای ستاندن مشروعیت نظام مردم را تشویق به تحریم انتخابات مى کنند، اگر شصت درصد از مردم در انتخابات شرکت کنند، مشروعیت تحریم کنندگان زیر سوال می رود.»
ب.۱) «مشروعيت تحريم کنندگان»، مفهوم بىپايهاى است. گويا نبوى معنى و مفهوم مشروعيت Legitimacy را نمىداند و در تاريکى تير مىاندازد. آيا تا کنون شنيدهايد که جايى بنويسند فلان قوم از فلان ملت، يا فلان طبقه اجتماعى يا حتى فلان حزب سياسى خارج از حاکميت مشروعيت ندارد؟؟ نيازى به توضيح بيشتر نيست.
ب.۲) تحريم کننده تنها وارد بازى انتخابات نشده است. ترا به ابالفضل آب را بر رويش نبنديد! (به قسمى تحريم کننده، وارد بازى شرکت - عدم شرکت شده است يا از ديدگاه ديگر راى دادن خود را در راى ندادن مى بيند) چه مى شود که گويا هر چند وقت يکبار بايد به استاد نبوى ياد آورى کرد که راه آزادى و به قولى جبهه نوباوه و انتخاباتىمزاج دموکراسىخواهى از شعار «زنده باد مخالف من» مى گذرد. براى رشد دموکراسى شعار «من حاضرم جانم را بدهم که تو حرفت را بزنى» از معين و هاشمى و همه هواداران و تمام تحليل ها و سناريوها خيلى خيلى مهم تر و حياتى تر است.
ب.۳) نبوى در ادامه همين جملات بالا مى نويسد: « آنها دیگر حق ندارند که خود را نماینده اکثريت مردم ایران بدانند.» اين البته با قيدى که خواهم آورد، در کليت آن حرف درستى است و به نظرم تحريم چى هاى واقع بين خودشان اين نکته را لحاظ کرده اند. حتى نويسنده غلو پرداز و احساساتى نورىزاده هم اين روز ها بسيار واقع بينانه تر قلم مى زند. اما يادمان باشد که انتخابات آبدوغ خيارى جمهورى اسلامى با همه ويژگى هايى که مى دانيم و مى دانيد لزوماً منعکس کننده دقيق وزن گروه هاى سياسى موجود نيست. فراموش نکنيم که با در نظر گرفتن خوشبينانه ترين آمار، مشارکت واقعى حدود پنجاه و پنج درصد است. (من شخصاً معتقدم که با تقلب و تخلف و حکم هاى آنچنانى حکومتى حدود پنج تا ده درصد کل آرا روى نمودار خواهد رفت و اصطلاحاً اعداد چربتر خواهند شد.) در اين حالت لااقل سه کلاستر عمده هواداران معين (هواداران مشارکت مردم و تقدم توسعه سياسى بر توسعه اقتصادى)، هاشمىچىها (هواداران تقدم توسعه اقتصادى بر سياسى) و کانديداهاى اصولگرا (ولايى محور، استبدادچى و بدون برنامه مشخص) از پنجاه و پنج درصد موجود سهم خواهند گرفت. اگر حد بالاى مشارکت اشباع شده را هشتاد درصد بگيريم که چندان هم خطا نيست (و هيچگاه مشارکت در جمهورى اسلامى به هشتاد درصد نرسيده است. لااقل بيست درصد هميشه غايب بوده اند و قطعاً از بين آنها تحريمچىهاى دائمى هميشه وجود داشته اند. من تحليلم را عمداً با لحاظ اين ارفاق ها به هواداران شرکت در انتخابات در نظر گرفتهام) لذا حدود بيست و پنج درصد مردم تحريم چى هستند که از ميانگين کلاستر هاى موجود بيشتر است و نتيجتاً وزنه بيشترى دارند. آنها نماينده اکثريت مردم نيستند ولى حتى اگر قائل به بازى دموکراسى نباشيم - که قاعدتاً بايد باشيم - اين گروه قطعاً از بقيه گروهها وزن بيشترى دارند. متاسفانه اين روزها بعضى ها را مىبينم که مى نويسند چون مشارکت بالاى پنجاه درصد است، پس تحريم شکست خورده است(!!). سستى بنيان اين حرف بيش از اينها است که به آن بپردازيم. اولاً طرح منسجم تحريمى در کار نبوده است ثانياً حد نصاب پنجاه درصد معلوم نيست که از کجا آمده است و معلوم نيست که کدام تحريم چى گفته است که اگر مشارکت بالاى پنجاه درصد بود، تحريم چى بايد شکست را بپذيرد (کدام شکست را؟ اساساً تحريمچى حاضر به شرکت در بازى انتخابات نيست. شايد در يک تحليل سياسى-اجتماعى بشود اين رفتار اين گروه را در بازى شرکت - عدم شرکت در نظر گرفت. ايندو با هم تفاوت دارند.) و به طريق اولى نشان داده ام که در خوشبينانه ترين حالت از نظر طرفداران شرکت در انتخابات هم، باز تحريمچىها باز بيش از ديگران هوادار دارند. نمى شود چون نبوى هم قائل به اين بود که «رای به نظام مجموعه آرای قالیباف، احمدی نژاد و لاریجانی است.» هم در عين حال معتقد بود که تحريمچيها اصطلاحاً سوسک خواهند شد و بايد بروند لال شوند. نه! خوشبختانه با عدد و رقم بهتر مى شود تحليل کرد تا با يک خودکار ترمز برانده و احساسات جوش آمده براى بازگشت به ايران.
ج) نبوى در مورد ويژگىهاى هاشمى مىنويسد: «یادمان باشد که عزت الله سحابی و دکتر فاضل تنها در کابینه هاشمی توانستند وزیر شوند.» اين آشکاراً يک اشتباه بزرگ و شايد هم يک خطاى عمدى است. عزت الله سحابى را همه ميدانند در دوران هاشمى و در سال ۱۳۶۹ چگونه زندانى شد و چرا و نيازى هم به توضيح نيست. آيا به نظر شما نبوى که حافظه بسيار خوبى دارد و جزييات حرفها و سخنرانيهاى مقامات را هم از صدر اسلام(!) تا کنون در طنزنامه هاى خود مى آورد، يادش رفته که عزت الله سحابى اصلاً هيچگاه وزير نبوده و تنها در اول انقلاب رييس سازمان برنامه و بودجه بوده است و نه در کابينه هاشمى؟ آيا ابراهيم نبوى خداى نکرده آلزايمر گرفته است؟
جاى نقد موارد خيلى ديگرى هم هست. اما به دليل اطاله کلام به آنها نمى پردازم.