نام مستعار بهجاى کشکول
بحث نام مستعار دوباره داغ شده است. نظرات دوستانى مثل مجيد زهرى جامع است و متين. شخصى نيست، دغدغه هايشان را هم درک مىشود کرد. امروز ناصر خالديان را ديدم که حکم به افشاى نامها و از پرده بهدرآمدن به همه مستعار نويسان مىداد. اين پيشنهاد البته عجيب بود. گمان کنم ناصر عزيز - که بر خلاف خيلى از سياسى نويسهاى وبلاگشهر که هى يکىدرميان يا درحال غشکردن و يا ماندن در خمارى هستند، ديد سياسى خيلى خوبى هم دارد، هر چند که خود زياد سياسىنويس نيست - گويا پيامدهاى پيشنهاد خودش را در نظر نگرفته. بگذاريد بحث را شخصى نکنيم ولى حتم بدانيد که کسانى که خودتان مى دانيد کهها هستند فعلاً اين چند روز به حکم مصلحت بيکار و مشغول دست زدن براى رقاصىهاى کانديداها هستند، هر کس که رييس جمهور شود - هر که مى خواهد باشد - اينها بعد از انتخابات يک حالگيرى اساسى از سياسىنويسان وبلاگشهر خواهند کرد. چطور ممکن است که وقتى کسى مانند حنيف مزروعى که وبلاگ نداشته، به جرم سياسىنويسى در وبلاگ(!) زندانى شود و آنوقت انتظار داريد که ما صاحبان اسامى مستعار با اين حجم از مطالبى که «خدمتگزاران مردم» را هيچ خوش نمى آيد، از پرده به درآييم! ناصرجان شوخى مىکنى؟! باور کنيد با اين کارها ايران سوييس نمى شود. تنها گوشت را گذاشتهايد جلوى گربه که نه بلکه دم توپ!
اين درددل هميشگى را باز تکرار کنم که ما مستعارنويسان جاى کسى را تنگ نکردهايم. شرايط ما هم نابرابر است. (مجيد زهرى در پىنوشت مطلب دوم خود به خوبى به اين مطلب اشاره کرده است.) اگر چيزى گير شما نيامده، گير ما هم نيامده. ليکن آن شهرت و پپسى بازکردنها و به جشنواره دعوت شدنها و هواى خنک الوند خوردن هم نصيبمان نشده. ما برجعاج نشين نيستيم. ما هم به دستگيرى و بازداشت و اينها فکر مىکنيم و مطمئن باشيد که بيشتر از شما دلهره داريم. (اين را از من قبول کنيد.) اگر خارج نشين نيستيد و فکر مى کنيد که خارجنشين دارد کنار راين و دانوب آبجو مىخورد و با دوستان کافهنشين عشق و صفا مىکند و دختران بلندقد موطلايى و زيبارو را ديد مىزند، سخت در اشتباهيد. آرى بلايى است اين مستعارنويسى. همان معصيت بىلذت يا من ميگويم حمالى مفت و پاچهخارى رايگان و دشمنتراشى بى دليل. شما اگر دنبال راهحل مىگرديد من جايش را بلدم، به ميدان پاستور مراجعه نماييد و از کسانى که آنجا هستند بپرسيد که چرا اينهمه وبلاگدار مستعار نويسند. شخصاً دوران روشنگرى و مبارزه فرهنگى و اينها براى من تمام شده - براى همينهم هست که ديگر در فانوس نمىنويسم و براى دوستان عزيزم هم در آنجا نوشتهام و هرکس هر فکرى که دوست دارد بکند، بنده مسوول فکر کردنهاى ديگران نيستم - بگذاريد براى رفع خستگى و گريز از احساس تنهايى و تهىشدن در فرنگ هم که شده گاهى چيزى بنويسيم - به قول نبوى هر کس نون و ماستش را بخورد و به ميز بغلدستى کارى نداشته باشد - و خوش باشيم و لبخندى بزنيم و برويم دنبال کار و زندگيمان.
نه! من نوعى مستعارنويس قهرمان نيستم و نون و ماست خودم را مىخورم. شما هم مطمئن باشيد که مستعارنويس هم کسانى دوروبر خود دارد که او را به هرترتيب چک مى کنند و اينطورها هم نيست که گربهاى لباس پلنگ بپوشد و حکم جهاد بدهد.