کشکول آخر هفته ايران
اشاره: از اين به بعد دو تا کشکول در هفته خواهيم داشت يکى براى آخر هفته «ام القراى جهان اسلام» يکى براى آخر هفته «بلاد کفر جهانى» و «نظام سلطه». فعلاً در حد حرف بين خودمان باشد!
الف) ميگويند انتخاباتى در ايران قرار است انجام شود. ما هم شنيدهايم. موفق باشند. ما را با سياست کارى نيست. اما يکى هم قرار است در کانادا برگزار شود. در مورد آن و نيز نزول اجلال مقام معظم ملکه بريتانيا، کانادا و استراليا و چند تا سرزمين ديگر به استان زرخيز آلبرتا و استان محروم ساسکاچوان در کشکول بعدى خواهم نوشت. «دسته گل ويکتوريا - اين دفعه بى فيليپ بيا.»
ب) خبرهاى ويژه: (نيمه پنهان) «مجيد زهرى» عنصر موساد و اشتاسى، توليد کننده شامپو و تقويت کننده موى سر و «نيک آهنگ کوثر» مهره سوخته اولترا اصلاحطلب و اين به اصطلاح کاريکاتوريست در يک قهوه خانه (بنا به اظهار کارشناس ما سردار دشمن شناس به نظر مى رسد لانه فساد «تيم هورتون» ملعون که با هاکى پول مسلمين را از جيب آنها در آورد و دونات و مافين خريد و خورد، باشد.) به طور مخفيانهاى جمع شده و با حضور دو سه نفر از عناصر معلوم الحال ضمن تقسيم پول چمدان دلار (بر اساس قاعده فقهى: «اين براى من، اين براى تو، اينهم براى مستضعف» )، قصد آشوب آفرينى و تشنج و بر هم زدن انتخابات پرشور و قريب الوقوع کانادا را داشته و دارند. «خدا لعنتت کنه ماسکى!» [ از فرمايشات گهربار سردار «معاون کلانتر» در نطق انتخاباتى اخير]
ج) فانوس جديد هم راه افتاد و يک تبريک به بچه هاى گرداننده، خصوصاً آليوس که مى دانم خيلى زحمت مى کشد. حمايت کنيد اين دوستان را و مطلب بفرستيد برايشان. (از ما که گذشت شما جوانان خودتان را بسازيد.) در مورد فانوس باز هم خواهم نوشت.
د) يک ضرب المثل قديمى و مبتذل هست که ميگه «عروس تعريفى گوزو از آب در مياد»، (با عرض پوزش!) حالا حکايت اين سردار دکتر کاپيتان قاليباف خودمون شده. راستى قرار شد ما از انتخابات ننويسيم. ولى به هر حال اين نکتهاش جالب بود. بعضى از دوستان که در حسن نيتشون شک نيست با عجله تخممرغ هاشون رو توى سبد سردار گذاشته بودند ولى مثل اينکه سردار …
ه) آقا يکى اين ناصر خالديان عزيز رو از کامپيوتر جدا کنه، من مىفهمم که از توهين به کردها ناراحت شده ولى اين دوست ما هم ديگه خيلى جدى گرفته قضيه وبلاگ نويسى رو. بابا اگه قرار باشه انقدر حساسيت به هر نوشتهاى داشته باشيم که روزگارمون ميشه آخرت يزيد. ولش کن ناصر جان. من خودم کوچيکتم! بابا دعواى ما دعواى قوميتى نيست. ما نزديک ترين دوستان خود را نمى توانيم تحمل کنيم و حسد و بخل و کينه و چشم هم چشمى و رقابت و نمايش و مانور و هزار نکبت و درد بيدرمان وجه مميزه ما ايرانيها در سراسر دنيا شده چه برسد که بخواهيم در مورد قومى سواى قوم خود نظر بدهيم. اينجورى هستيم ديگر. ايشالا خودت به زودى زود تشريف مياورى اينجا ميبينى که ما چهمان نيست! آنهم با آن طبع حساسى که تو دارى. ما که خودمان هرچه سنسور داشتهايم، سوزاندهايم و براى همين کشکول نويس شدهايم و در خدمت شما هستيم.
و) وعده ما صبح روز شنبه ده و نيم به افق لس آنجلس، ميعادگاه عاشقان وبلاگ، بلاگيران. سخنران پيش از خطبهها و نطق پيش از دستور نبود؟ دستور: بررسى مجدد لايحه چگونگى تجميع عوارض بر آگهىهاى وبلاگها، برگشتى از شوراى محترم نگهبان. مخبر کميسيون: پرستوى زن نوشت. رياست جلسه: حاج آقا تمدن؟ شک دارم. البته ناگفته نماند که خود عليرضا تمدن عزيز طنزى تصويرى در مورد کروبى درآورده که مىتوانم بگويم يکى از زيباترين و بديع ترين طنزهاى تصويرى است که در چند ماه اخير ديدهام. عليرضا جان به اين طنزنويسىهايت ادامه بده!
پىنوشت کشکولى: فردا روزى است که به تاريخ ميلادى هر سه شماره روز و ماه و سال پنج مىشود. 05/05/05 فردا مواظب خودتان باشيد با سرپرستتان بگو مگو نکنيد، دور و بر استادتان زياد نپلکيد. قمر در عقرب است!
پىنوشت شماره دو: خوشبختانه اين وبلاگ شمارنده ندارد، بنابراين اگر اين دو خط را اضافه کنم و يک پينگ هم با اجازه شما بزنم، خيلى به کسى بر نمى خورد. در هر حال پوزش از دوستان. مى دانم که سرتان خيلى شلوغ است و به صدها جاى ديگر ميخواهيد سر بزنيد. اما اصل مطلب اينکه رياست جلسه پلتاک با آسمون است و نه عليرضا تمدن. ما هم نه سر پيازيم نه ته پياز. طبق معمول يک چيزى همينطورى و با شک نوشتيم لازم آمد که تصحيح کنيم. نکته ديگر اينکه اين ناخدا حميد عزيز دارد از تجربه عمرش در سفر به سراسر دنيا مى نويسد. اگر تا حالا به وبلاگش سرنزده بوديد، غفلت نکنيد که موجب پشيمانى است. درود بر ناخدا.