به مناسبت روز سعدى (قسمت چهارم و آخر)
اشاره: پرداختن به آثار سعدى نه کار کسى چون من است نه با يک هفته و دوهفته وبلاگ نويسى به سامان مىرسد. با اميد به اينکه همه ما حتى اگر تظاهر به حفظ اخلاق و ناصح بودن مىکنيم، حرمت قلم خود را داشته باشيم و زياده ننويسيم و بدىها را گسترش ندهيم و خوبيها و زيباييها را هم ببينيم، اين چند گفتار يادبود سعدى بزرگ را با نگاهى به گلستان هميشه خرمش به پايان مى برم:
از يكى از بزرگان پرسيدند: با اينكه دست راست داراى چندين فضيلت و كمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى كنند؟
او در پاسخ گفت : ندانی كه پيوسته اهل فضلا، از نعمتهاى دنيا محروم شوند ؟!
آنكه حظ آفريد و روزى داد
يا فضيلت همى دهد يا بخت
* * *
حكيم فرزانه اى را پرسيدند: چندين درخت نامور که خدای عزوجل آفريده است و برومند ، هيچ يک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را که ثمره ای ندارد . درين چه حکمت است ؟ گفت: هردرختی ثمره معين است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آيد و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هيچ ازين نيست و همه وقتی خوش است و اين صفت آزادگان است .
به آنچه مى گذرد دل منه كه دجله بسى
پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم
ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد
* * *
به سرو گفت کسى ميوهاى نمى آرى / جواب داد که آزادگان تهيدستاند
* * *
به پايان آمد اين دفتر / حکايت همچنان باقى
به صد دفتر نشايد گفت / حسب الحال مشتاقى
پى نوشت: اين بى مقدار نام خود و وبلاگش را به سعدى بزرگ گره زده است و اکنون يکسال از آغاز به کار اين وبلاگ گذشت. صد سال ديگر آيا خبرى از ما هست؟ چيزى از ما مى ماند آيا؟
«غرض نقشى است کز ما بازماند / که هستى را نمى بينم بقايى.»