تماشاگران زير دست و پا
ديروز مى خواستم چيزى بنويسم در مذمت هيجان آفرينى هاى کاذب در مورد فوتبال. مردم خسته و جوانان عصيانگر ما که نخورده به حد کافى مست هستند. من نمى دانم اين همه هيجان کاذب براى چى است؟ جمهورى اسلامى هم که در مورد آموزش احترام به ديگران و رفتار اجتماعى شکر خدا کم نگذاشته!
مى توانم کاملاً تصور کنم که چه اتفاقى افتاده. من استاديوم برو بودم و ده سال است که به خاطر همين وحشى بازى ها پايم را به استاديوم آزادى نگذاشته ام (وقتى که در ايران بودم).
گاهى در هنگام خروج تماشاگران يک ترانه خيلى مبتذلى مى خواندند به اين مضمون:
« جلو نرو، عقب نيا، هل نده … » و بعد شروع مى کردند در کريدور هاى خروجى استاديوم همديگر را هل دادن و موج ايجاد کردن. ناگهان يک جريان عظيمى از سيل آدم ها به راه مى افتاد و تو مى ديدى که وسط جمعيت در حال حرکت هستى. اين مال ده بيست سال گذشته بود، الان که قربانش بروم وحشى بازى و ونداليسم به حدى رسيده است که اصلاً بايد قيد حضور در چنان مکان هايى را زد.
خوب حالا برديم. على کريمى هم همه عالم را دريبل زد. پوز زيکو را هم زديم. هلى کوپتر هم دو گل زد. آيا فوتبال ما از ژاپن برتر است؟ هرگز! حرف از غرور ملى مى زنند. اى مرده شور خودتان و اين غرور ملى تان را ببرند. مملکتى که چهار نوع پرچم دارد، کدام غرور ملى؟ مى پرسم آن جوان بيچاره اى که احتمالاً بعد از سالها مى خواسته بازى حساسى ببيند و حالا له و لورده شده چه گناهى کرده است؟ به خدا ما از بنگلادش هم عقبتريم. مرده شور اين جام جهانى و اون مستطيل سبز احمقانه را ببرند. جان رايگان است و بيگناهان هستند که اسير دست يک مشت وحشى خودخواه از آن حاکميت تا مردم جوان عصبى و پرخاشگر و احمق شده اند و زير دست و پا له مى شوند. اين تصوير واقعى ايران است.