«وبلاگنويس» يا «وبلاگدار»؟
اشاره: جلسه دوم پلتاک نيز برگزار گرديد و در مورد جزييات آن دوستان مطالبى را نوشتهاند. اما فرض بر اين است که به مطالب و موضوعاتى که در اين جلسات بحث مى شود در وبلاگها نيز چه قبل از جلسات چه بعد از آن بصورت مکتوب پرداخته شود. با پرداختن به اين موضوعات در خود وبلاگ ها است که ميتوان به تکميل يک بحث مفيد و سازنده اميدوار بود. پس دوستان اهالى وبلاگستان و وبلاگ شهر، بياييم حال که رسانه شخصى يعنى همان وبلاگمان را داريم، آرا خود را مکتوب کنيم و به بحث و داورى بگذاريم.
در جلسه دوم پلتاک، بحثى در مورد نادرست بودن استفاده از کلمه «وبلاگدار» توسط دوستانى درگرفت - با کمال شرمندگى نام اين دوستان عزيز دقيقاً خاطرم نيست، احتمالاً آلزايمر گرفتهام - با توجه به اينکه بنده حقير سراپا تقصير مدتى است که از اين کلمه گاه و بيگاه استفاده مى کنم، لازم ديدم که ديدگاه خود را در اين مورد عرض کنم. باشد که اين بحث توسط دوستان ديگر پختهتر گردد.
به نظر من استفاده از صفت فاعلى «وبلاگدار» به معنى و مرادف «دکاندار» نيست. اين پسوند بن مضارع «دار»، حامل نوعى مالکيت است که از قضا نشان مى دهد که وبلاگ يک رسانه شخصى است و جز لاينفک هويت نويسنده و صاحب آن (خواه داراى هويت مجازى خواه حقيقى) است. نيک واضح است که صاحب يک وبلاگ تنها در آن نمى نويسد، بلکه آن را مديريت هم مى کند. به عنوان مثال: شکل و شمايل آن را بهبود مى بخشد، نظرات خوانندگان را بررسى مى کند و با آنها در تعامل است و به سايتها و وبلاگهاى ديگر به طور دائمى يا غيردائمى لينک و پيوند برقرار مىکند و قس على هذا.
يک «وبلاگدار»، وبلاگش را بارها ميخواند. بارها ديدهايم که نويسنده يک مطلب در وبلاگ خود بر مبناى هرمنوتيک در مورد مطلب خود نظر مى دهد و با بخشهايى از آن مخالفت مى کند، جاهايى را تصحيح مى کند، پىنوشت و بعد التحرير مى زند، يا در پست بعدى نظر خود را اصلاح مى کند. پس خواننده اول هر وبلاگ نويسنده آن است که با وبلاگ خود تعامل مى کند. رسانهاى مانند وبلاگ پيچيدگىهاى خودش را دارد و آشکار است که فعاليت وبلاگى تنها مشتمل بر «وبلاگ نويسى» نيست و حتى گاه همان فعاليت هاى ديگر است که امر خطير نوشتن را تحت الشعاع قرار مى دهد.
علاوه بر آن کلمه «وبلاگنويس»، خود حامل سوتفاهمى است. واقع امر آن است که وبلاگ را نمى نويسند. بلکه پست و مطلب و مقاله است که در وبلاگ نوشته مى شوند. همانطورى که «سرمقالهنويس» و «مقالهنويس» داريم اما «روزنامهنويس» نداريم، بلکه از کلمه «روزنامه نگار» استفاده مى کنيم. نيز «مجلهنويس» و «هفتهنامه نويس» پاک لغاتى نامانوس و غريبهاند. وبلاگ يک قالب خاص نوشتن يا يک سبک هم نيست که آن را همطراز و هم رتبه طنز و داستان کنيم. (مانند «طنز نويس»، «داستان نويس»، «ورزشى نويس» يا «نقد نويس») به نظر مى رسد که در هر حال «وبلاگنويس» مقدارى دچار مشکل معنايى است هر چند که مصطلح شده است.
فرض کنيد در مهمانى دوستانه اى نشسته ايد و مثل ما صاحب هويت مجازى هم نيستيد(!) و آزادانه مى توانيد از دوست بغل دستى خود بپرسيد: «شما وبلاگ مىنويسيد؟» يا «شما وبلاگ داريد؟». نگارنده گمان دارد که به احتمال قريب به يقين سوال دوم از دوست بغل دستى پرسيده مى شود.
به هر حال در کمال تواضع و فروتنى استفاده از کلمه «وبلاگدار» را بر «وبلاگنويس» ترجيح ميدهم. شايد بشود معادل اديبانهترى مانند «وبلاگ نگار» هم پيشنهاد داد، اما به دليل بىپيرايگى و بى آلايشى فضاى وبلاگ شهر شايد همان «وبلاگدار» مانوستر باشد. اين نکته هم گفتنى است که در هر حال کلمه «وبلاگنويس» با راه افتادن موج جديد پادکست يا راديوبلاگ در معرض خطر بيشترى قرار مىگيرد و لازم است که اهل فن در يافتن کلمه معادل بهترى براى «وبلاگنويس» بکوشند.
پىنوشت: عملاً شايد به دليل جا افتادن کلمه «وبلاگنويس» تلاش براى جايگزينى کلمه مناسبتر به اين سادگى هم ميسر نباشد.