حاشيههاى برنامه پالتاک اهالى وبلاگ
- عليرضا تمدن به خوبى جلسه را اداره کرد. البته واقعاً تحت استرس بود و چنين کارى آنهم براى تجربه اول همه ما به عنوان اولين گردهمايى وبلاگ داران و ناشناخته بودن فضا بسيار کار سختى بود. به نظر من عليرضا به خوبى و با حوصله و تسلط کارها را پيش برد. آخر ماجرا که گفت بايد برود و اداره جلسه را به بقيه مديران جلسه سپرد، ماجرا از نظر ما طنزنويس هاى وبلاگستان که مرض ديدن جنبه هاى کميک قضايا را داريم مثل کارهاى کروبى در جلسات حساس مجلس ششم بود که وقتى خسته ميشد مى گفت: «اگه من اينجا سکته کنم جواب عيال (فاطى خانم) رو کى ميده آخه؟!»
- آليوس عزيز فانوس هم به عنوان يکى از مديران و گردانندگان فنى خوش درخشيد و مدام در پشت صحنه در حال فعاليت بود. آخر سر هم بعد از پايان مراسم موسيقىهايى دبش از رامازوتى و بوچلى گذاشته بود! آنهم با سردرد فراوانى که داشت. خسته نباشد.
- ناصر خالديان عزيز بدجورى لهجه لطيف کردى داشت. ايشان به عنوان پيشنهاد دهنده اصلى بار سنگينى به دوش کشيد. بر همت او درود مى فرستم. همينطور بقيه دوستان صحنه گردان، خيلى زحمت کشيدند.
- مرتب تکرار مى شد که «مايک را بگيريد»، اول مى خواستيم تذکر آيين نامه اى بدهيم که مايک را که مدتها است گرفته اند و به جرم سو استفاده از کودکان و لالايى خواندن زير گوش آنها(!) محاکمه خواهند کرد، بعداً توطئهسنجمان به سبک و سياق حسين بازجو به کار افتاد که نکند مايک همان کسى است که بين لنگلى و پراگ و بروکسل در مسافرت است و «چمدان دلار» را جابجا مى کند(!) به خصوص که عليرضا تمدن عزيز هم در اواخر جلسه به طرز مشکوکى يکدفعه احساس خستگى کرد و رفت! نمى دانم عليرضا چمدان را به کجا برد؟!! ما که از «چمدان ريال» و «پسته خندان» داخل ايران که اين روزها حرف و حديث بر سر آن زياد است محروميم، لااقل ما را از آن چمدان سبز محروم نکنيد! ما در آخر جلسه رفتيم پشت تريبون و با بيان اين مطلب يک گوشهاى براى تغيير حال و هواى جمع زديم. به هر حال با عرض معذرت از همه دوستان.
- بعضى از عزيزان هم تا آنجا که من يادم هست صحبت نکردند، مثل ف.م سخن، مسعود برجيان، شبح، مهشيد (اگر اشتباه نکنم) و فرهاد رجبعلى. دوستان ديگرى هم بودند که ترجيح دادند ناشناخته بمانند. به هر حال شايع شده بود که حسين درخشان هم در جلسه با نام مستعار هست و دارد انتقادها را گوش مى دهد! به هر حال اين هم گفتنى است که حسين درخشان عزيز با اين روندى که در پيش گرفته دارد رو به انزوا مى رود و اين به نفع هيچ کس نيست.
- دوستان پن لاگ، توضيحات مفصلى در مورد انجمن وبلاگ نويسان دادند و به نظرم در شکستن فضا عليه اين انجمن کمک خواهد کرد.
- سعه صدر و درايت همه دوستان در اجراى گردهمايى به چشم مى خورد. اهالى وبلاگستان (يا به قولى وبلاگ شهر) نشان دادند که از هر مسلک فکرى و عقيدتى که باشند، اهل مدارا و تحمل هستند. اين نمود بسيار اميدوارکننده بود. گفتگوى رودرروى پالتاکى نشان داد که اگر کسانى در وبلاگ خود براى ديگرى خط و نشان مى کشند در هنگام گفتگوى همهجانبه نقشى سازنده و مثبت از خود نشان مى دهند. اين مزيتى است که نسل هاى قبلى ما از آن بىبهره بوده و هستند و حتى در دنياى مجازى جرات حرف زدن با هم را کمتر دارند. بايد بابت اين شجاعت به همه عزيزان تبريک گفت. در لحظات پايانى جلسه که با مجيد زهرى مشغول گفتگو بودم از اينکه نظرات نهايتاً جمع بندى نشد، انتقاد داشتم ولى ايشان از آرامش و بدون مشکل برگزار شدن جلسه خوشحال بودند و واقعاً جاى خوشحالى هم داشت. به کل قبض همه به بسط تبديل شد.
_________________________________
پىنوشت يک: خداى نکرده قصد کنايه زدن به صداى دلنشين ناصر خالديان عزيز نبود. به هر حال هميشه از مصاحبت با مردم دوست داشتنى و مهربان و اهل فرهنگ کردستان، استفاده کردهام.
پىنوشت دو: حسين درخشان عزيز، ظاهراً به دليل بيمارى نتوانستهاند در اين جمع حاضر شوند. به هر حال براى آقاى درخشان بهبود سريع آرزومندم. نکتهاى را هم که نوشته بودم، کلى است و مستقل از آمدن يا نيامدن ايشان، ولى باز اميدوارم که اين نکته هم يک پيشداورى عجولانه بوده باشد.