شرمندگى در يوم الله سيزده آبان!
اين داستان با تقريب خيلى خوبى واقعى است. اگر دوست داريد آن را باور کنيد:
همکارى جديد باخبر مى شود که ايرانى هستم. مى گويد: «من چند سال در ايران کار کرده ام. با امريکاييها و خصوصا کارکنان سفارت.» مى پرسم: «حتما قبل از انقلاب بوده» جواب ميدهد: «هم قبل از انقلاب هم زمان انقلاب هم بعد از انقلاب». اين عبارت «بعد از انقلاب» را طورى مى گويد که ميشود فهميد که بله… کمى مکث مى کنم. دوست دارم مطمئن شوم. ميپرسم: « يعنى در ماجراى گروگانگيرى شما … ؟ » . ميگويد:« بله، من با اکثر گروگان ها دوست بودم» لبخند مليحى بر چهره اش افتاده. خوشبختانه براى کارى صدايش مى کنند و تا اوضاع بدتر از اين نشده ، من هم فرار مى کنم. به تقويم نگاهى مىاندازم. اى بابا امروز دقيقا سيزده آبان است!