يادداشت هاى المپيکى (۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ورزش بازى نيست. ورزش ريشه در اجتماع دارد. قهرمانان يک جامعه سر خورده و نااميد نميتوانند در همايش قهرمانان سراسر جهان انتظارها را بر آورده کنند. پس اين چنين است که يکى بعد از ديگرى حذف مى شوند. اين چنين است که کاروان ورزشى ايران چون قشون شکست خورده به آوردگاه المپيک ميرود. رژه روندگان مراسم افتتاحيه با عبوس زهد خود و چهره هاى در خود فرورفته رخ مى نمايانند و کشتى گيران و وزنه برداران از ترس جو زدگى ديرتر به المپيک ميروند. (پس چه نيازى به دهکده بازيها؟ اين هم از گفتگوى تمدن هاى ما که چيزى براى عرضه نداريم و از کل جهان ميترسيم! ) شنيدم که در اين بين يکى از ورزشکاران ما نيز در آتن گفته که جو المپيک او را گرفته بوده است! چه راست گفته اين قهرمان ما.
در اين ميانه هم خبر عجيبى رسيد. گفته شده که به رضا زاده دستور داده شده که به نام رهبر وزنه بزند. اين حرف باور کردنى نيست. اما اگر درست باشد واقعا باعث سرافکندگى است. نه! من با وجود اين همه بدبينى چنين چيزى را باور نمى کنم. تا پس فردا صبر مى کنيم ببينيم که رستم دستان ما که همه اميدها به او است چگونه در سرزمين هرکول به ميدان خواهد رفت.