يادداشت هاى کوتاه المپيکى(۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انديشه المپيک جز بر مبناى دوستى ميان ملت ها بنا نشده است. نه سياست نه نژاد نه دين نه قدرت هيچکدام نميتواند موجب جدايى بين نوع انسان شود. ما جلوى اسراييل حاضر به بازى نشديم. چرا ؟ چون به نظر ما اسراييل رسميت ندارد(!) من کارى به مضحک بودن اين نظر ندارم. قبول هم دارم که شارون و هواداران او آدم هاى مزخرف و خونخوارى هستند. اما اين مطلب به ورزشکار شرکت کننده در بازى هاى المپيک چه ربطى دارد؟
مگر همين آل سعود حجاج مارا در حرم امن الهى به خاک و خون نکشيدند مگر آقاى خمينى در پيام خود نگفت که: «ما اگر از صدام هم بگذريم از آل سعود نمى گذريم؟» چطور شد که به قول عبدالله نورى، شيخ فهد بن عبدالعزيز که او را با ابولهب مقايسه مى کرديم و دو دستش را بريده مى خواستيم به «تدبير رهبرى» و «سياست تنش زدايى آقاى خاتمى» دوباره به «خادم الحرمين الشريفين» تبديل شد؟ من مى گويم روسيه کم مسلمان کشته در چچن و افغانستان؟ صرب ها کم کشتند و تجاوز کردند به خواهران و برادران بوسنيايى؟ چطور اينجا ديگر وحى منزل امام و آرمانهاى امام برقرار نيست. چطور اينجا «مسلمين» يادشان ميرود که «اخوه» هستند و «امتشان» هم «واحده» است؟ خوب پس اگر مصلحتى در کار هست که هست، (و ما هم خوشحاليم که هست!) چرا دوباره به قضيه فلسطين که ميرسيم حرف هاى عجيب و غريب مى زنيم و پاى «آرمان هاى امام راحل» را مى کشيم وسط؟
حالا اين بحث هاى سياسى به کنار. تصور کنيد که چينى ها هم اگر مى خواستند به سبک ما با تايوان که هيچگاه اين کشور را به رسميت نشناخته اند و آن کشور را هنوز جزيى از خاک خود مى دانند، برخورد کنند چگونه مى شد، حال اينکه چينى ها قطعا با تايوانيها اگر همگروه شوند بازى خواهند کرد. همچنان که با هنگ کنگى ها که يک تيم مجزا به المپيک فرستاده اند.
اينجا ديگر جاى اين حرفها نيست.