ناگفته هاى فانوس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
راست گفته ساناز، اينجا را باز کرده ام که مطالب شخصى و خودمانى تر را بنويسم ، همه اش شده لينک به فانوس! چه کار کنم که هنوز دلم با آنجا است و نوشتن در فانوس را يک تکليف و در واقع عمل به يک قول مى دانم. خوب چه ميشه کرد که تا يک ذره وقتى پيدا مى کنيم ، اولويت رو به نوشتن در فانوس ميديم. اما خوشبختانه به تدريج طيف فکرى جديد در فانوس حاکم شد و دوستان جديدى با ايده هاى نو به فانوس پيوستند. (به قول آقا: انقلاب ما ريزش دارد ليکن رويش هم دارد! ) آدم هايى مثل ما که در خارج از کشور هم دست از نگاه سياسى خودشان بر نميدارند بايد در اين دوران که جامعه به سمت غير سياسى شدن پيش ميروند ، کمتر سياسى بنويسند.
از شما چه پنهان که فانوس اول از همه يک وبلاگ شخصى بود، ( دروغ چرا! تا آرشيو فانوس آ آ آ آ !! ) حالا چى شد که به يک وبلاگ گروهى تبديل شد ، داستانش طولانيه و اينکه فلانى چى شد و اون يکى چرا ديگه نمينويسه و رييس اينجا الان کيه و اين قبيل مطالب نياز به شرحى داره که همه اش را هم نمى شه گفت، بالاخره بلانسبت آدم نادان يا سرباز ره گم کرده گمنام هم پيدا ميشه که بخواهد از اين نمد کلاهى براى خودش درست کنه. بماند.
در هر حال اونجا ديگه براى خودش يک هويت مستقل و مديريت مشارکتى قوى پيدا کرده که نسبتا ميشه روش حساب کرد. يعنى طورى نيست که شب بخوابيد و صبح بلند شويد ببينيد فانوس به هر دليل بسته شده (اميدوارم که هميشه همينطور بمونه) لذا تعهد من به گروه بروبچه هاى فانوس در حد فرستادن مطلب (که همچين آش دهن سوزى هم نيست) به آنجا سر جاشه به اندازه سهم ناچيز فعلى خودم هم هنوز يک کارهاى مختصرى آنجا مى کنم ولى واقعا مديريتش که در سراسر کره زمين پراکنده است ميتونم بگم که کم نظيره،(البته نه از زمان ماد ها!!) کاش مسوولين و مديران نظام ما هم در مديريت از ما ياد مى گرفتند. (اين را محکم و جدى و با افتخار مى نويسم) مطالبمون هم در حد قابل قبوله و نميگم که عالى هستيم ولى اگر به عنوان يک وبلاگ بهش نگاه کنيم ، ميشه گفت که خوبه.
چشم! به وبلاگ شخصى خودم از اين به بعد بيشتر ميرسم.