گوى و ميدان
ـــــــــــــــــــــــــ
بالاخره بعد از مدتها دست به کى برد شدم. واقعا هم گرفتار بودم ( که همچنان هم ادامه دارد ) و هم اينکه بدون رودر بايستى حالم از پيگيرى وقايع سياسى به هم ميخورد. همين افتتاح مجلس هفتم که قبلا در ماتحت امور بود و بعد دوباره در راس امور قرار گرفت، به حد کافى کسالت بار و ملال آور و کميک بود که آدم لحظه اى به اين فکر فرو برود که آيا براى پررويى اين آقايان راستى يا ارزشى يا اصولگرا يا هر چيز ديگر حد و مرزى هست؟ چطور شد که وقتى هفتاد هشتاد در صد مردم راى ميدهند ميران راى ملت نيست و ميزان راى آقا و شوراى نگهبان است، ولى وقتى به ضرب و زور تقلب چهل درصد مشارکت را با هزار شعبده بازى به پنجاه درصد مشارکت ميرسانند، (شما بگير همان پنجاه درصد درست است) ناگهان حضرات آيات و علما و ائمه جمعه و جماعات و جمعى از مقامات و به قول خودشان سران نظام به ويژه جناب مهدوى کنى مرد قدرتمند نظام خود را به مراسم افتتاحيه ميرسانند. چطور اين دموکراسى دينى شد ولى آن قبلى نبود؟ بر خلاف همه دوستانى که بريده اند يا نا اميد شده اند، به نظرم نبايد نا اميد شد و بايد مطالبات را در سطوح ديگرى پيگيرى کرد.
خيلى خوب آقاى خامنه اى دم شما و همه اطرافيان گرم. گر تو بهتر ميزنى بستان بزن. ستاندى حالا منتظريم ببينيم چطور ميزنى! خوشبختانه دشمن و غير ذالک هم ديگر نيست که در نظام رخنه کرده باشد. مسولين غافل را هم که ترتيبشان را داديد. هر چه هستى تويى. اين گوى و اين ميدان.