مىنويسم
مىنويسم تا خود را باور کنم. مىنويسم تا خود را شفاف تر کنم، ذهنم را خانه تکانى کنم، از هزاران گره و عقده اى که در درونم هست يک يک بند باز کنم، آنجا که سالها است کسى قدم نگذاشته و من را به ناکجا آباد کشانده. مى نويسم که از زير يوغ دين و خداى دين و ولايت دين و استبداد شرقى و استثمار غربى، بندهاى زور (خواه سنت در جامعه سنت زده، خواه مدرنيته در جامعه مدرن) فرار کنم. مى نويسم که هويت خود را بازستانم و فرياد بزنم. مىنويسم چون به شعور من توهين شده. من کارى به «پروژه ها» ندارم. من از رنگ کردن گنجشک و فروختن به نام قنارى بيزارم. خواه «ولايت» باشد خواه «مردمسالارى توام با عطر معنويت» خواه «سراب غرب» . پروژه ها ارزانى مديرانش. من تنها مىنويسم و هشدار ميدهم. مىنويسم پس هستم.