بهنود ديگر
مصاحبه خواندنى آقاى مسعود بهنود در سايت قاصدک بازگو کننده مطالبى قابل بحث و بررسى فراوان است:
الف)در ماجراى نمايش تصوير آقاى خمينى از تلويزيون در شب هفده شهريور اثرى از نرم خويى و همه جانبه نگرى و ميانه روى هميشگى آقاى بهنود ديده نميشود، هر چه هست چريک بازى و چيزى بيش از يک فعاليت داغ ژورناليستى است. حرکتى که به واقع نقشى بسيار عمده در انقلاب ايفا کرده است. عجيب اينکه بهنود تاکنون روايتگر فعاليت هاى بسيار تند انقلابى خود نبوده و همواره از يک ديدگاه بى طرفانه و توام با سرگشتگى و حيرانى به حوادث تاريخى انقلاب ايران نگاه کرده است.
ب)در ماجراى باز شدن مطبوعات در زمان بختيار که يک مقطع بسيار حساس در تاريخ انقلاب است، آقاى بهنود باز نقشى مهم و کليدى ايفا کرده است گر چه که مايل است آن را کمرنگ جلوه بدهد. واقعا اگر آنگونه که بهنود ماجرا را روايت مى کند که تنها به عنوان شوخى به آقاى بهشتى اعلام ميکند که آقاى خمينى هم کوتاه بيايد و در آوردن روزنامه ها را تاييد کند، ديگر ماندن بهنود در منزل بهشتى و پى گيرى هاى بعد از اقامه نماز و متقاعد کردن ساير روزنامه نگاران اصلا يک شوخى نيست! اشتباه تاريخى روزنامه نگاران در چنان مقطعى عملا همچون اعلام يک ضربه پنالتى در دقيقه نود به نفع آقاى خمينى بوده است. نکته اينجا است که هر چقدر هم که آيت الله و اطرافيان در به پا کردن موج انقلاب و بهره گرفتن از احساسات غليان گرفته مردم از بقيه نيروها جلوتر بوده باشند اما نتيجه رقابت بين طيف انقلابيون توام با برترى مطلق نيرو هاى اسلامى تا قبل از آن مقطع نبود. همچنانکه خود آقاى بهنود در روايت خود به داستان درگيرى آقاى خمينى با روزنامه آيندگان بعد از پيروزى انقلاب ميپردازد و از آن به عنوان اولين شکست آقاى خمينى ياد مى کند. پس اگر آقاى خمينى را مى شد حتى در هنگام بعد از پيروزى انقلاب و در زمانى که ايشان سوار موج سهمگين احساسات مردمى بود شکست داد، چرا روزنامه نگاران روشنفکر ما - حتى به قول خود بهنود از نوع شاگردان «مکتب آيندگان» - چنان اشتباهى را مرتکب شدند و از ترس برخورد آيت الله با مطبوعات، فضا را براى يکه تازى ايشان آماده کردند به گونه اى که از آن مقطع به بعد سياسيون براى آب خوردن هم نياز به کسب جواز شرعى آيت الله فقيد داشتند و هر کس در اين خط نبود لاجرم بايد کنار ميرفت. خط کشى هاى يا با ما يا بر ما از همانجا شروع شد.
قصد من محاکمه آقاى بهنود نبود . اگر روشنگرى ، دليرى در به کار بردن فهم خويش است و اگر روشنفکرى دليرى در نقد سنت و قدرت است، بد نيست که همه بيش از پيش مراقب خود باشيم که اگر به قول بهنود « بزرگ شده ايم » باز ممکن است که از چاله اى در آمده باشيم ليکن چاه ها و چاله هاى ديگر باز در راهند. اگر از مکتب جلال و شريعتى انتقاد مى کنيم از مکتب آيندگان هم انتقاد کنيم که در اولى به سنت چسبيده بودند و قدرت را نقد ميکردند و در دومى دقيقا بر عکس.