<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Saturday, October 29, 2011


فیس‌بوك‌گرایی و جنبش‌بازی پر!

از شر بلای خانمانسوزی به نام فیسبوك بلاگری، اكتیویستی، تحلیلی، رسانه‌ای، یا هرچیز جدی گرفته شده، یا هرچه كه تو دوست داری بنامیش، برای همیشه راحت شدم و بسیار خوشحالم و اثرات مثبتش را در زندگی دارم می‌بینم!

زندگی بنده بدون فیسبوك شهروند-روزنامه‌نگارانه‌ام و حضور حداقلی در فیسبوك دیگرم تنها برای گاه و بیگاه احوالپرسی از دوستان قدیم و یافتن دوستان قدیمی و آشنایانی كه سالها گمشان كرده بودم در كنار جدی نگرفتن زیاد هم‌خوانده‌ها و زیر سبیلی در كردن تك مضرابهای سرسری دیگران، كسانی كه هنوز گمان دارند فیس بوك جایی جدی است، بسیار بهتر و لذت‌بخش‌تر شده است و از اینكه حساب فیس بوك شهروند-روزنامه نگارانه ام را بسته ام بسیار خوشحال و خشنودم و صد البته هیچ توصیه ای هم به كسی ندارم و دنبال شر نمیگردم!

هركس بهتر میداند با زندگی و فرصتهای محدود عمرش در اوقات فراغت چه كار كند و در كنار همه سختی‌ها و تلخی هایی كه در زمان مرگ زنده‌یاد جنبش سبز كشیدیم، این آرامش فرصت خوبی دست كم بهم داد كه از پای این بساط منقل و وافور فیس‌بوك و مبارزه سایبر-دودی بلند شوم كه معتقدم سخت خاكسترش اگر روی سر آدم بنشیند، خاكسترنشین میكند آدم را. ببخشید كه چنین معتقدم و اگر شما خوش‌ هستید و مشكلی با این نوع زندگی كنشگرانه مجازی ندارید، خوش تر باشید و تندرست. عرضی ندارم.

صادقانه بگویم، حتی اگر همین فردا به فرض محال حكومت هم عوض شود، یا بكل از درون متحول شده، یك میلیون ایرانی با بشكن و ساز و دهل به سمت ایران جهت ساختنش هجوم بیاورند (رویایی شیرین!) من خارج نشینی كه زندگی مهاجرتی دودمانم را برباد داده و هرچه ساخته ام از بروبازوی خود و دست تنها در این سرزمین یخ بسته ساخته‌ام، در همین ادمونتون قطبی و دور از همه جا میمانم و در همین پارسانوشت حرفهای خیلی معمولی و پیش پا افتاده برای دل خودم خواهم نوشت. هركس هم دوست ندارد یك كار خوب میتواند بكند، اینجا را اصلاً نخواند و اجباری هم نیست بنده را از چاه هلاكت و گمراهی و بی غیرتی و بی تفاوتی به زعم خودتان بیرون بكشید. مبارزه و فرصت و جنبش و تنش و درگیری و عرصه چالاكی و غیرتمندی جای دیگری است. همه اش مال شما دوستان. من در این زمینه خود را پیش پیش بازنشسته و به عبارت بهتر داوطلبانه و مجانی بازخرید میكنم!

زندگی زیباتر از این حرفهاست و نادانسته های خیلی زیادی روی میز آدم و صدها و هزاران برابر ورای آنچه كه روی میز آدم است، وجود دارند كه واقعاً ارزش خوانده شدن و اندیشیده شدن را دارند، هم زندگی را لذت بخش تر میكنند و هم خودشان بالذات زیبا هستند.

فرصتهای اندك فراغت در زندگی بسیار پرمشغله مهاجرتی را كه كسی در ایران عزیز اسلامی-ایرانی هم جسارتاً به تخم و تخمدانش نیست ما با چه مشكلاتی (كه بخشی از آن را هم هموطنان عزیزمان در خود ایران برای ما درست میكنند!) داریم بهرحال در غربت برای سالیان سال و احتمالاً الی الابد دست و پنجه نرم میكنیم، با چه چیزی معامله و معاوضه میكنیم؟ برای كی و برای چی؟ با چه روحیه همدلانه و قوت قلب و افقی؟ ملتی كه پنج نفرش - هیچ پنج نفرش در هیچ كجا و در هیچ شرایطی- حاضر نیستند زیر یك سقف بنشینند و كاری جدی شروع كنند و چیزی مكتوب كنند و به آن پایبند باشند و آستینها را بالا بزنند و كار كنند (هركاری... واقعاً هركاری!)، بیشتر از این هم نباید ازش توقع داشت. در كنار صدحسن جامعه ایرانی، همین یك عیب كافی است كه مضحكه جهانیان و تاریخ باشیم و یحتمل حالا حالاها خواهیم بود.

به هرحال گهگاه برای دل خودم چیزی مینویسم و لك و لوكی هم شاید در حوزه سیاسی نویسی ناپرهیزی كنم آنهم باز برای دل خودم، اما وقت خودم را تلف نمیكنم. بذر ناامیدی هم نمی پاشم. چون اساساً چیزی جدی برای ناامید شدن هم وجود ندارد! ببخشید كه چنین می اندیشم، شما طبیعتاً هرطور كه دوست دارید عمل كنید!

بنده خیلی هنركنم در این هوای سرد ادمونتون كلاهم را باد نبرد، آنرا را وقتی هوا آرام شد، می‌اندازم هوا! شما فعالتر هستید و عظیم فكر میكنید و كارها میخواهید انجام دهید، خوش بحالتان! موفق باشید و در اینصورت بنده را هم خوشحال خواهید كرد و زندگی شاد و خوشبختی همه ایرانیان و ایرانی الاصل ها از هر تیره و قومیت و فرقه و مسلكی كه هستند، همیشه آرزوی من خواهد بود.

راهش منتها، اینطور كه با سواد ناقصم و مختصر اندیشه و تحقیقی كه ورزیده‌ام، جسارتاً همان جمع شدن پنج نفره به عنوان تشكیل واحدهای اجتماعی به منظور نهادسازی است. راه دیگری ندارد متاسفانه به گمان بنده. می‌بخشیدها البته!

Labels: , , , , ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, October 21, 2011



شطحیاتی در باب سرهنگ
ویژه‌نامه‌ای جفنگ!



كلاسهای تدریس خصوصی به دیكتاتورها، تقویتی، تجدیدی، تك‌درس، تضمینی، شریف، دانشگاه تهران، المپیاد سیاسی، تیزهوشان، بشتابید كه غفلت موجب گلوله خوردن از لوله و در لوله است ...

گفت شلیك نكنید. لوله تفنگ طلایی‌اش شلیك نكرد یا شاید خارش گیر كرده بود. اما انقلابیون لوله مسلسل را گرفته بودند توی لوله فاضلاب و د بزن ... سوژه خوبی شد برای حقوقدانان و فیلسوفان اخلاق ... هرچه بود قذافی ماند و بدجورهم ماند و كشت و پدرهمه را درآورد و پدرش را هم درآوردند و عوض داشت و گله قاعدتاً نباید داشته باشد. مگر اینكه بگوییم یك قذافی معادل صدهزار نفر بود كه چوب خطش پر نشده بود و به آن رقم نرسیده بود. هرچه باشد حقوق بشریها و ضد اعدامها و دوستان لطیف ما دلخور شدند. نمیدانم آنها هم حرف برای گفتن دارند. به هرحال در این زمینه نظری آنچنانی ندارم. قذافی زد خوب بعدش هم خورد دیگر. البته عكس این آدم محترم دیگر دل همه را بهم زد.

یك سوژه را هم یواشكی از بنده در حوزه روابط بین‌الملل داشته باشید كه "نظام" خودمان (بله درست خواندید "نظام" كه هم یك شخصیت حقوقی است و یواشكی یك شخصیت حقیقی هم هست) با دیدن بلایی كه به سر قذافی آمد، چطور به غرب اعتماد كند و غنی‌سازی را متوقف كند، مگر همین قذافیی نبود كه هفت هشت سال پیش بدنبال همكاری با غرب، برایش چه هوراها كشیدند كشورهای نفت‌جو؟ قبل از عصبی شدن قدری فكر كنیم.

بهارعربی زیاد هم خاورمیانه‌ای نیست. عملاً مصر هم نصفه نیمه شمال آفریقایی - خاورمیانه‌ای است آندو تونس و لیبی كه نه. پس بهار عربی همچین هم خاورمیانه‌ای نیست اگر هم باشد نوبت نوبت صالح و یادگار برومند آقا اسد است بیهوده پای كسان دیگری را وسط نكشید و توی صف نزنید كه هیچ نوبتشان نیست فعلاً و همه جا امن و امان است.

باری...
قذافی، سرهنگ زیست و سرهنگ مرد و خارچشمش اعصابش را خورد كرده بود توی لوله. پشت آن تپانچه طلایی هم قلبی چدنی و مغزی حلبی داشت و توی لوله گلوله خورد و گلوله‌اش توی لوله ماند.

پینوشت: دیگر در فیسبوك نیستم و عطایش را به لقایش همانطور كه از ماهها پیش دراین مورد فكر میكردم، بخشیدم. فیسبوك برایم دردسرساز است و گرفتاری هم برای دیگران هم برای خودم درست میشود. فرصت شود، در مورد فیسبوك خود قدری خواهم نوشت.

سرم هم خیلی شلوغ است. گهگاه پا بدهد كه مانند این مطلب یك ربع در زمان ناهارم در شركت وقت بگذارم و سوژه بدرد بخوری باشد، چیزی برای دل خودم خواهم نوشت. مثلاً شاید دوهفته یكبار یا یكماه یكبار. هركس حالش بد میشود، نخواند لطفاً. اینجا خانه من است و هرچه كه دوست داشته باشم خواهم نوشت. جای كسی را هم تنگ نكرده‌ام. سپاس از دوستانی كه در لحظات آخر بودن در فیسبوك لطف و محبت كردند. خواستم با این مطلب عرض كنم كه جای دوری نرفته ام و نگران بنده نباشند و به هرحال بشدت گرفتارم. سپاس از شما دوستان مهربان.

Labels: , , , , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, October 11, 2011

امان از "اكتبر سورپرایز"!

تنش میان ایران و آمریكا كاملاً جدی شد. چه ایران دروغ‌ بگوید چه آمریكا هردو احتمالاً این ماجرا را با هیاهو و جنجال پیش خواهند برد برای اینكه این نبرد را در عرصه دیپلماسی عمومی نبازند. دقت كنیم كه آمریكا از همین الان سریع ماجرا را با ضمیمه "دوستانمان را در جریان جزییات توطئه خواهیم گذاشت" در این مسیر پیش می‌برد. هنوز چیزی نشده آمریكاییها در مسیر "تحریم مجدد" قاسم سلیمانی و سپاه قدس و غیرذالك گام برمیدارند. ماجرا قدری بوی ماهی گندیده میدهد. انگار كه آمریكا لجش گرفته است از كارهای امنیتی كه قاسم سلیمانی در عراق و سپاه قدس در منطقه دارد صورت میدهد و میخواهد به این بهانه دم سپاه را بیشتر قیچی كند. نمی‌دانم و زود است برای قضاوت.

جمهوری اسلامی منطق‌پذیر نیست، اما واقعاً بعید است كه دست به چنین كار احمقانه ای بزند و ترور سفیر عربستان در آمریكا هیچ منفعت سیاسی برای او نداشته و نخواهد داشت. چرا عربستان؟ برچه اساسی حتی تندروهای سپاه باید رودرروی عربستان بایستند؟ برای ترور سفرای عربستان، جمهوری اسلامی می توانست این كار را در منطقه به نحو آسانتری انجام دهد نه در آمریكا. بعد هم گیرم كار جمهوری اسلامی، میخواسته آنرا گردن كی بیاندازد؟ بیندازند گردن القاعده در آمریكا؟؟ شوخی است و خنده‌دار! تازه كه چه بشود؟ البته پیش داوری نباید كرد و باید تا رسیدن اطلاعات بیشتر صبر كرد، اما تا اینجای كار ماجرای همانطور كه گفته آمد، بودار و حیرت‌آور است.

یك احتمال سوم هم هست كه هردو طرف (ایران و آمریكا) دروغ بگویند، اصل ماجرا دروغ باشد و دستهایی امنیتی در دوطرف دنبال این بوده باشند كه این ماجرا را گام به گام با یك "سناریوی هالیوودی" پیش برده و سپس هردو از آن بهره برداری سیاسی مطلوب در عرصه حواس پرتی داخلی و رفع مشكلات فزاینده هردو طرف در عرصه سیاسی برده باشند. یك جور همراهی ناخواسته و شلوغ كردنهای بی‌پایه و اساس هردوطرف و بدون رو كردن مدرك و سندی و تنها برای مصرف داخلی غوغاسالاران و بوقهای دوطرف و راه انداختن یك شو و نمایش برای ترساندن ملتها و رفع مشكلات داخلی هردو طرف. در عین حال دو طرف در عین پیش بردن بازی برد-برد، بازی پیچیده دیگری را جلو می اندازند كه طرف مقابل را در فشار قرار دهند، مثلاً آمریكا با همپیمانانش به این تفاهم بیشتر برسد كه زمینه برای فشارهای كمرشكن به جمهوری اسلامی (مثلاً تحریم نفت ایران) فراهم كند كه ایران برنامه اتمی را كنار بگذارد و سپاه قدس هم بال و پرش چیده شود، بعد هرشكری دلش خواست در داخل بخورد و ربطی به غرب نداشته باشد (مگر اینكه بهار عربی به ایران هم برسد كه بعید است)، ایران هم با منطق فرمان و ترمز بریدن و بلوف تا لحظه آخر زدن ناآشنا نیست، در عین اینكه همه چیز را تكذیب میكند، میخواهد چندصباحی بیشتر حواس همه را به این ماجرا پرت كند و نشان بدهد كه قدرتمند است (یعنی حزب الله ایرانی میتواند در آمریكا و حیاط خلوتش جانی استخدام كند)، شاید بتواند در پرونده اتمی به مصالحه‌ای برسد و از این وضعیت آچمز دوبل، هردوطرف در بیایند.

اینها همه حدسهای خامی هستند. تا اسناد و مدارك این ماجرا رو نشود، اسیر جنجالهای رسانه‌ای نباید شد. باید منتظر ماند و دید البته و این نوشته كوتاه هم ناظر بر دفاع از جمهوری اسلامی نبود.

Labels: ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

تاملی دیگر در باب بلاگ‌داری و حرفهای تكراری مجدد!

حرفهایی كه این زیر رج زده شده در حد مشخصات كله پاچه مورچه بلاگ و بلاگداری حقیر است. اگر علاقمند نیستید لطف كنید وقت نگذارید! سپاس.

آنچه را كه قول داده بودم روزانه بنویسم و نوشتم، در اوج گرفتاریهای فراوان و تنها به تجلیل از وبلاگ‌نویسی فارسی برای چند روز ادامه دادم. متاسفانه و شاید هم خوشبختانه، اولویتهای زیاد دیگر دارم و كارهایم زیاد هستند.

در زندگی واقعاً مشغول و گرفتار هستم اما تنها به انگیزه‌های شخصی و بی هیچ‌ منتی، سعی میكنم هراز چندی اینجا بنویسم، همینطوری تفننی. مثلاً هفته‌ای یكبار یا دوهفته یكبار یا یكماه یكبار. نمیدانم. قولی هم نمیدهم. مهم این است كه گهگاه چیزمیزی برای دل خودم مینویسم و به جایی هم طمعی ندارم و به كسی هم امیدی. از اولش هم چنین بوده. البته حتی این روزها هم بیشتر از اینها میتوانم بنویسم و نیازی هم به رجزخوانی ندارم، اما برای كی و برای چی؟

محتاج نوشتن خودنمایانه و هدفمند و منظوردار یا محتاج توجه رسانه‌های ریز و درشت و اصحاب رسانه و حتی دوستان بلاگ‌دار هم نیستم. برای همه احترام قائلم اما تعارفات و گاه زبان‌بازیها و دادوستدها و بیزینس‌ورزیها را جدی نمیگیرم اما به آدمها و انتخابهایشان و آزادیهایشان و تنوع در تصمیمگیریهایشان و منطقشان احترام میگذارم، متقابلاً هم امیدوارم آدمها در مورد بنده چنین كنند. اگر كسی نظری بگذارد ممنونش هستم البته، اما هدفم جلب نظر و كامنت نبوده و نیست. از روز اول هم دنبالش نرفته‌ام. در حدنهایتش اگر با این توضیحات قانع نشده‌اید، شما فرض را بر این بگذارید كه فلانی یك آدم از پیش باخته (لوزر) است و خوشحالم میكنید! چون دست كم در زمره رقابت‌جویان و بخیلان و رندان - كه از دیدگاه خودم مرتب در حال ویرانگری در جامعه هستند - من را به حساب نیاورده‌اید!

برای دل خودم، آنچه را كه با سواد اندكم به عقل دانشجویی خودم میرسد، گهگاه مكتوب میكنم. شاید چند نفری هم خواندند و بدرد خورد و از شما خواهم آموخت، اگر نخورد هم نخورد، شرمنده‌ام و جانتان تندرست! به همین داد و ستد دانشجویانه نكته‌ها و حرفهای ساده در سطح دانشجویی خودم راضی و خوشحال میشوم و نه اهل قدرت از هرنوعش (از جمله قدرت‌طلبی رسانه‌ای) هستم، نه اهل رقابت‌جویی نه دنبال روزی و كار رسانه ای گرفتن. یك وبلاگنویس قدیمی هستم و هیچ پولی و نامی و نانی و مقامی نگرفته‌ام و نخواهم گرفت و قدری به كار وبلاگ‌نویسی علاقه دارم. همین. پیشنهادهای كاری هم در این سالیان بوده كه خوب دوستان لطف داشته اند، همه را به همین دلیل رد كرده‌ام چون نمیخواسته ام خودم را متعهد به گرفتن نان و مال و مقامی كنم. چندباری هم كه تلاشی برای به ثمر رساندن كارهای جمعی داشته ام همه داوطلبانه بوده كه خوب به مشكلات عمده ناشی از كم تجربگی همه ما در كارهای جمعی و سازمانی خورده و به جایی نرسیده‌ایم.

معدود كسانی كه این استقلال و استغنا را هم به بنده نمیخواهند ببینند، و چشم دیدن این چند خط نوشتن را هم ندارند، به خودشان مربوط است. نمیتوانم خودكشی كنم متاسفانه! راهش این است كه اینجا را نخوانند و به بی اعتنایی خودشان ادامه دهند. چه توصیه دیگری می‌توانم بكنم؟ شاید نوشته‌ای از من دیگری را آشفته حال و ناراحت كند، متاسف هستم. راهش لزوماً وارد شدن به بحث جهت قانع كردن بنده نیست. گرچه از بحث و گفتگو استقبال میكنم اما اصراری هم ندارم كه دیگران را قانع كنم، اگر كسی میخواهد بنده را قانع كند، خوب میل خودش است. ممنون اگر وقت میگذارد. اصراری هم ندارم كه قانع نشوم. سعی هم دارم از نقد و انتقاد دیگران بیاموزم. اگر كسی نقدی به نوشته من میزند، لطف میكند و ممنونش هستم و از او می‌آموزم. اخلاقاً خوب است بنده را هم خبر كند كه از نقدش استفاده كنم. اگر برچسب میزند، تحقیر میكند یا چماقی برسرم میكوبد، برایش بلوغ فكری یا شفا آرزومندم. به چنین كسی تنها میتوانم توصیه كنم كه اینجا را نخواند، برای چه خودش را به زحمت می‌اندازد؟ بالاخره یكی ممكن است در چاه ضلالت باشد، جای او را كه تنگ نكرده‌ام! در هیچ رقابتی هم شركت نمیكنم و به رقابتجویی و بخل بشدت حساسیت دارم و وارد آن بازیها نمیشوم، چه آندو را بزرگترین عوامل بدبختی ما ایرانیان میدانم و از سرراه رقابتجویان، جنگجویان پرخاشجو یا بیزینس‌ورزان اهل زدوبند یا بخیلان بی‌علت و حسود كنار میروم. همه‌اش مال شما اگر از این دسته هستید. بروید و بگیرید و بچنگ آرید و معاوضه یا تقسیم كنید یا نكنید. به خودتان مربوط است.

در دوستی وبلاگی هم درحد معقول و دورادور در خدمت هستم. چیزی معمولاً از كسی نمیخواهم كه خوب ممكن است برای دوستانی ناخوشآیند باشد. حقجویی و حقگویی البته از نوع متكثر و نسبی و با مدارا و رواداری، برایم از حفظ دوستی در اینجا مهمتر است، در دنیای واقعی هم معمولاً چنین است. دوستانی كه من را میشناسند اینرا صادقانه اما صریح و بی‌رودربایستی میگویم، از من معمولاً آزاری ندیده‌اند و احترام همه را دارم و حمل برخودستایی نباشد فردی مردم‌دار هستم هرچند كه لازم باشد چیزی كه بنظرم درست و حق باشد میزنم و از دیگران متواضعانه صدچندان می‌آموزم. لی‌لی به لالای بیزینس‌ورز و رقابتجو و رند هم در عالم دوستی البته هركه باشد، هم نمیگذارم.

اگر كسی به خاطر زبان و تعدادی از سبكهای نوشتاری كه در بحث بكار میگیرم، از بنده یك چهره تلخ و مغرور و بیشعور و بی‌اعتنا به دیگران دوست دارد تصور كند، به خودش مربوط است. دست كم لطف كند دلایل و شواهد خودش را هم به خودم نشان بدهد.

در فیسبوك هم فعال نخواهم بود و مضرات نوشتن و فعالیت در فیسبوك در اكثر اوقات بر فایده های آن میچربد. در فیس‌بوك فكر كنم بهتر باشد دورادور آخرین خبرها را گرفت و خود را آلوده آن نكرد، هرچند برای سرگرمی میتواند گاهی پركننده اوقات فراغت باشد اما آدم را خسته و پراز انواع و اقسام احساسات عجیب و غریب و ذهن آدم را پراز حرفهای بی‌ربط و بی‌معنی میكند. مثل كسی كه روزی بیست بار غذای بوفه با تنوع چند صدغذا در هروعده میخورد و هربار هم همه را روی هم تند تند و نجویده میخورد، چه حالی به او دست میدهد؟!

مهر و محبت و صفای دوستان را در هركجا چه در فیسبوك چه بیرون آن، چه خوانندگان محترم این وبلاگ، چه دوستان وبلاگنویس چه دوستانی كه در بیرون گاه می‌بینشان چه دوستان خارج از فضای آنلاین خود همواره سپاسگزار بوده‌ام و هستم. سپاس و با آرزوی تندرستی و شادی برای همه آنها بویژه خوانندگان این سطور.

Labels: , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, October 06, 2011


اندكی شوخی با امت سوگوار همیشه آنلاین

محمدرضا حیاتی:
"روح بلند پیشوای آی‌تی جهان و شیفتگان آل اپل به ملكوت اعلی پیوست. به همین مناسبت پیام بسیار مهمی از سوی بیل گیتس منتشر شد. ... (تیریپ بغض)

رفسنجانی:
آقای طاهری خرم‌آبادی به نقل از آقای شبستری نقل میكنن كه خدمت استیو راحلمون بودیم گفتیم آقا ما بعد از شما كسی ر نداریم، ایژون فرمودن چرا ندارین، همی آقای زوكربرگ...

درحاشیه:

"ارتحال ملكوتی" استیو جابز در جامعه ایرانی آنلاین بیش از جاهای دیگر سخت جانسوز بوده انگار!‌ به هر حال "جاب" ما هم استفاده از سوژه مرگ جابز راحل شاید باشد، شاید...!

منكر تاثیر عمیق جابز در دنیای مجازی و آی تی نیستم. اما انگار داریم در غلو و جوزدگی از هم سبقت میگیریم. جابز تنها یك چهره از كسانی بود كه ایده‌هایی داده بودند و بله در بدو كار هم با دلی قرص و ایمانی قوی به كار و به پول ایضاً كارهای مهمی را شروع كرده و از شكست نترسیده بودند، اما فراموش نباید كرد كارهای اصلی را كسان دیگری و سازمانها و تیمهای كاری بسیار قوی جلو برده بودند نه ابر انسان نیچه‌ای به نام جناب جابز. جابز یك چهره بود. بله او هم به نحو حیرت‌برانگیزی، رویاهای بزرگ داشت، كار كرده بود و به كاری كه میكرد ایمان داشت و موفق هم بود. اما من از این ابرانسان‌پرستی ایرانی سخت بر خود می‌لرزم و امیدوارم روزی ما ایرانیان متوجه شویم كه سازمان و گروه هستند كه در دنیای امروز كار میكنند و بویژه بدرد ما میخورند نه ابرانسان! ما خودمان انسانهای فوق‌العاده وطنی خودمان، همین متخصصین و پژوهشگران فنی و نابغه و مهندسین كارآمد و كارآفرینان را با بیل خاموش میكنیم! جابز تا چند روز دیگر به مقام نبوت اگر نرسد، تولستوی زمانه، كنفوسیوس آنلاین یا فیلسوف اخلاقی قرن هم شاید در بین تعدادی از دوستان بشود!

توضیح اضافه:

با هوادار بودن و اندوهگین شدن اهالی فن و كسانی كه سرشان به كار آی تی و ارتباطات و علوم كامپیوتر است و كلاً ادای دین هركس و هرجمع به این مرد مبدع و مبتكر و نوآور و كارآفرین مشكلی ندارم. اساساً از نخبگی و هوشمندی او كه بگذریم، خوشفكری و خوشبیانی او را هم نمیتوان نادیده گرفت. مشكل از جایی شروع میشود كه موجهای عظیم فیس‌بوكی و آنلاین در جامعه ایرانی به پا میشود كه جابز فرمود: اینطور زندگی كنید و آنطور زندگی نكنید. دنبال فلان باشید و دنبال بهمان نباشید و به همین ترتیب. ناگهان در جامعه ایرانی از او یك حكیم و فیلسوف و كونفوسیوس ساخته میشود. موجهایی كه اگر دقت كنیم در میان همین دوستان غیرایرانی ما - كه حتماً چنین موجهایی هم پا گرفته است و منكر نیستم- در فیس‌بوك یا جاهای دیگر كم‌دامنه‌تر از جامعه ایرانی هستند.

جوامع و ملتها با هم همچنان تاحدی متفاوت عمل میكنند حتی در این عصر جهانی. من دغدغه عظیمی به اینكه چرا مردم نسبت به جابز جوزده میشوند به خودی خود و مستقیماً ندارم. این را نشانه‌ای از جو زدگی كلی ما نسبت به قهرمان‌سازی می‌گیرم كه آنجا گریبان جامعه ما را گرفته و این ذهنیت در كنار عوامل دیگر همیشه مانع كار جمعی ما بوده و كار جمعی و سازمانی را جدی نمیگیریم. من ده هزار بار دیگر هم حاضرم بنویسم و سر همه را بخورم كه راه نجات ایران و پیشرفت جامعه كار جمعی هدفمند و سازمانی و تا حد ممكن پاسخگو و متعهد به اهداف و خط مشی شفاف هركدام از واحدهای سازمانی است. استیو جابز هم یك بهانه دیگری شد برای بیان این حرف كه باز هم آنرا مكرراً تكرار و بیشتر تبیین خواهم كرد.

در مورد اینكه شاید گمان رود، نسبت به ایران و ایرانی بدبین هستم، آفات جامعه ایرانی را در كنار محاسن آن و ظرفیتهای بالقوه و بالفعل آن برجسته میكنم و دشمنی و خصومتی با جامعه ایرانی ندارم. ناسازگاری و رقابت‌جویی ایرانی و هردم‌به‌یك‌مزاج بودن و جو‌زدگی و احساسی‌گری و قانون گریزی و یاغی‌گری سازمانی و بی انضباطی و تحقیر كارهای جمعی را همه و همه مشكلاتی جدی و علل و پدیده هایی تو در تو و مرتبط با هم در این جامعه میدانم. چه كنم كه حرفهایم كلی میشود چون مشكل كلی و سراسری است. باری اینها را از عوامل بسیار مهم توسعه نیافتگی جامعه ایران میدانم و نمیتوانم طور دیگری بیاندیشم. مشكلاتی كه در جوامع دیگر هم هست اما برجسته نیستند. باز در این موارد مفصلتر و منسجمتر خواهم نوشت. قانون، نظم و انضباط و همكاری جمعی و سازمانی، راه علاج و رهایی ما از مصیبتهای تاریخی و فعلی در تمام عرصه هاست. مثلاً همین برساخته‌ای عظیم به نام قانون را جامعه ایرانی درك نكرده است. درد هم كهنه است و به میرزا ملكم خان برمیگردد، قانون موجودی كه خودبنیاد و خودمختار می‌ایستد و حرف میزند و خود قانونگذار هم جلوی او مجبور به كرنش و اطاعت است. خوب ماجرا ریشه‌دار است. این تفاوت بنیادی در جامعه ایرانی را نمیشود ندید و گفت بقیه جوامع هم چنین هستند. نه جوامع پیشرفته چنین نیستند.

Labels: , , , ,

3 Comments | | Permalink

_______________________________________________