تاملات كشكولی یك بلاگدار در بامداد كریسمس
پیشنوشت: عیسی مسی، ترمز دسی!
یك بازی و در واقع شوخی دستی بامزهای كه در كودكی ما رایج بود این بود كه میگفتیم عیسی مسی (مسیح) و بعد علامت صلیب روی صورت دوستمان میكشیدیم و بلافاصله بعدش میگفتیم ترمز دسی (دستی) و بینی طرف را (احتمالاً آهسته!) میكشیدیم! یادتان هست؟
۱. روز كریسمس روز میلاد مسیح است هم بر مسیحیان و هم بر ایرانی الاصلها كه شهروند كشورهای دیگر شدهاند و فرزندانشان اغلب فرهنگ آن كشورها را بدرستی جذب میكنند، مبارك باشد.
۲. واقعیتش را بخواهم صادقانه بگویم، معتقد نیستم كه دین مسیحیت، لزوماً و همواره دین آرامش و صلح است و اساساً در وجود داشتن شخصی به نام عیسای ناصری تردید جدی دارم، و اساساً قرابتی متعصبانه دیگر به هیچ دینی ندارم و حقانیت هیچكدام از آٔنها را قبول ندارم و در كنار همه پلشتیها و جنایات ادیان، تنها بر بعضی از جنبه های كاركردی (فانكشنال) مثبت آنها انگشت میشود گذاشت و میگذارم، از جمله اینكه شعار صلح دوستی و دعا برای صلح را موجب آرامش بیشتر آدمیان میدانم و در این جنبه دین مسیحیت پیشرو بوده است. بله! یك نحله از دین میتواند فرمان به عدم تحمل و نابودی دیگر ادیان هم بدهد سوای همه رقابتهای كودكانه ادیان با هم. خوشحال باید بود كه حتی جزم اندیشان مسیحی هم كمتر دیگر تجویز به كشت و كشتار میكنند، هر چند كه بعضیهایشان تنها به علت اعتقادات دینی چشمشان را بر جنایات اسراییلیها می بندند و بعضی دیگرشان، همچنان پیروان دیگر ادیان و دیگر نژاد ها را دون انسان میدانند كه خود بحثی دراز دامن است.
۳. پاپ بندیكت شانزدهم را بدلیل مخالفتش با كاندوم كه موجب اشاعه و مرگ صدها هزار نفر در آفریقا و گرسنگی و فقر شدید ناشی از زادوولد و از همه بدتر بحران جهانی غذا و انرژی كه تا چند سال آینده گریبان همه ما را خواهد گرفت و نسل كشی و هجوم گرسنگان به دیگر جاهای عالم، فردی مزور و عقبافتاده میدانم بدتر از آخوندهای عقبمانده قم كه دست كم خیلی از آٔنها با كاندوم مشكلی ندارند. او امسال در مورد تجارتی شدن كریسمس بدرستی تذكر داد اما هنوز خیلی از قافله عقب است.
۴. سر صبحی آنهم صبح روز كریسمس حرفهای ملال آور نزنم. بالاخره شعار صلح و محبت و نوعدوستی بهانهای است كه همه با هم به دردها و رنجهای ملموس هم بیاندیشیم و شادیهای خودمان را با هم تقسیم كنیم. خصوصاً برای ما ایرانیان كه ملتی ناشاد، رقابتجو و نامطمئن به آینده هستیم، حتماً توجه به این جنبه ها از فرهنگ غربی خوب و مفید است.
۵. در بین خیلی از همین مسیحیان متعصب حتی كله شق های آنها میشود علاقمندی به نوعدوستی و كمك به همنوع دید كه البته ریاكاری و خودنمایی هم در آٔنها كمتر دیده میشود. در همین جایی كه ما هستیم كارهای زیادی برای انجام دادن هست، نباید گمان كرد كه آدم در كشورهای غربی اصلاً نمی تواند مفید باشد. بیل بدست بگیریم كه اینجا هم زمینه برای كار از همه نظر هست، بدجور و نافرمش هم هست. خیلی هم سختتر.
۶. زاده همدانم، شهری كه در آن ادیان مختلف یهودی و ارمنی و شیعه و سنی و بهایی و قومیتهای مختلف لر و كرد و آذری و فارسی زبان در كنار هم با صلح و آرامش زندگی كرده اند، یك پزشك خوب یهودی به نام دكتر یونانی در همدان بود كه پزشك من هم بود او اكنون در اسراییل است، خبری از ایشان ندارم. امیدوارم زنده و تندرست باشد. یك پزشك دیگر به نام دكتر وفایی بود كه به خاطر بهایی بودن در اول انقلاب دوستان انقلابی (احتمالاً ذوب شده واقعی در "امام بزرگوارمون") زحمت كشیدند و بجرم بهایی بودن، اعدامش كردند! خوب حاضرم هر عقیدهای متعصبانه را كه خصوصاً موجب آزار جسمی و روانی دیگران میشود، هرچه كه باشد و در مورد هر خدا، هر دین و حتی بیدینی هم كه باشد در مستراح بریزم و سیفون آنرا بكشم و هیچگاه به هیچ چیزی تعصب نداشته باشم. امیدوارم كریسمس امروز من یادآور همین نكته به خودم باشد. امیدوارم در منطقه فلك زده خاورمیانه از جمله ایران خودمان تعصب رخت بربندد و همه در كنار هم با آرامش زندگی كنند.
درود بر صلح و دوستی.
Labels: اخلاق, پیام, حقوق بشر, شگفتیها, عدالت, کشکول, کوچه خاطرات دور