<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Monday, October 26, 2009


نيک​آهنگ چهل ساله شد!

نيک​آهنگ بالاخره وارد ايام چلچلی گرديد! او خیلی چیزها شد، موفق هم هست در آن کارها، اما ظاهراً هنوز دوست دارد چیزهای دیگری هم بشود و این پیکان کار چهل و هشتی هنوز تخت گاز میرود و هرچند شاسی او کمی تاب برداشته اما موتور سالم است با این وجود گهگاه ریپ میزند! نیکان هفت​ساله را در وبلاگش مشاهده میکنید که البته هروقت شیطنت می​کند حتی در چهل سالگی، همین شکلی میشود!

خارج از شوخی، تولد چهل سالگی نیک​آهنگ کوثر عزیز را به دوست کارتونیست و روزنامه​نگار فعال و خستگی​ناپذیر، تبریک عرض میکنم. شاد و تندرست باشد همیشه! پشتکار و پرکاری نيکان واقعاً نمونه است.

Labels:

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, October 24, 2009


چنین گفتند برادران لاریجانی خسته
_________________
س.ع. دشمن​شناس


امروز روز لاریجانی​ها بود.
محمد جواد اردشیر لابی​جانی که جداً​ به قول خودش یک "عبد فانی" و بامزه است، فرموده: "موسوی بر امام عادل خروج کرده است". راست هم میگوید عدالت دقیق و مو-از-ماست-کش آقامون سیدعلی همین است که بین دو برادر هیچ فرقی نمیگذارد، یک قوه به این یکی میدهد یک قوه هم به اون یکی که دلش نشکند. به محمدجوادشون هم یک قوه ری-او-واک میدهد که با نیک براون در "قعر جهنم" هم که شده، با چراغ قوه مذاکره کند (صدایی از غیب: طیب الله انفاسکم آقا جواد! بنده از اول هم نظرم این بود که با انگلیس خبیث، جز در قعر جهنم نباید مذاکره کرد. حالا ببینند آقایون).

توضیح علمی: در قعر جهنم فعلاً به مقدار کافی سانتریفوژ نصب نشده و فعلاً از همان سوخت نفت سیاه استفاده میکنند و همه جا تاریک است.

البته علی آقای اردشیر لاریجانی معروف به "دکتر فیلسوف عارف" هم بیکار ننشستند و ایشان هم به عنوان سخنگوی مجلس، اظهار فضله​ای در سیاست خارجی و مذاکرات مربوط به اورانیم رآکتور و آب رادیاتور و سوخت تراکتور فرمودند. بالاخره بوستان بدون "برادران لاریجانی" و سرخر و سردار فیروزآبادی معروف به بشکه گلاب که نمی​شود. معلوم شد غربیها دوباره میخواستند ما را فریب بدهند که ما شستمان خبردار شد و رفت توی چشم چپمان.

خوب در چنین نظام عادلانه​ و باحساب کتابی، معلوم است که مونتسکیو هم باباکرم میرقصد و گهگاه بم و پنجه​ای هم برسر آقا صادق میزند که عمامه قاضی القضاتی حضرت ملا، قشنگ پایین​تر برود و خدای نکرده نیافتد، یکوقت زبانم لال آبروی نظام و "امام عادل" در خطر نیافتد. گاهی آدم فکر میکنه این قاضی همیشه راضی، محمد جوادشونه که دور از جان علی آقاشون، احمق​تر شده و شده آقا صادق یا گاهی فکر میکنه آقا صادق لباس شخصی شده بدون اینکه چماق و زنجیری رو کسی بکشه "دست و بازوی انصار رو میبوسه". جسارت نباشد و دور از جان اخوان سوییت هارت و فانی لاریجانی و ملت شریف، آدم بهتر است که زودتر بر امام عادل خروج کند قبل از اینکه امام عادل ناغافل بر آدم دخول!

نکته سیاحت​گرانه: امان از این اماکن متبرکه و امامزاده​های آمل که هر از چندگاه امت همیشه در صحنه به یکی از آنها دخیل می​بندند.

Labels:

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


حسین درخشان را آزاد کنید

در مورد اینکه حسین درخشان چقدر بی​اخلاقی کرده و تعیین حدوحدود آن به حد کافی همه نوشته​ایم و خوانده​ایم. اما جداً آدم میماند در کار این حکومت. حسین بیچاره با زرنگی و در واقع حماقت خودش میخواست خود را یک تحلیلگر درجه یک نسل جوان و منتقد غرب و به قول خودش نظام سلطه نئو کلونياليسم جا بزند، با هزار امید رفت به ایران پیش احمدی نژاد که به قول خودش جلوی غرب یک تنه ایستاده بود. هودر، احمدی​نژاد را فرزند برومند "خمینی کبیر" می​دید که قرار بود به همه آزادیخواهان جهان پیام رهایی از یوغ بندگی زورمندان و زرپرستان بدهد!! زهی زرشک!




یکسال است که تنها دوبار هربار چند دقیقه موفق به ملاقات با خانواده​اش شده. افسوس که زیر فشار و انواع شکنجه سفید (و شاید هم غيرسفيد) از او انواع اعترافات گرفته​اند. یکسال است در بیخبری، بدون داشتن وکیل و عدم تفهیم اتهام، در زندان عمومی و انفرادی نامعلومی بسر می​برد. خوب این هم از برکات بازگشت جان و دلی به آغوش حکومت "امام عادل" است دیگر! واقعاً آدم متحیر میماند که این دیگر چه حکومتی است در این عصر و زمانه. این کدام حکومتی است که به هوادار خودش هم که برگشته رحم نميکند و بعد از يکسال نتوانسته به اين جمع بندی برسد که اتهاماتی که بايد به او در بيدادگاه مضحک انقلاب اسلامی بزند چيست؟

واقعاً اين نظام برای جهانيان چه پيامی و چه بشارتی ميتواند داشته باشد؟

پی​نوشت: از امروز به مدت يک هفته آزادی حسين درخشان را به نام وبلاگ خود خواهم افزود. از دوستان بلاگ​دار هرکس صلاح میداند به این حرکت بپیوندد. لطف کنید به بنده هم خبری بدهید.

پی​نوشت دو: گمان نکنم این حرکت دیگر حرکتی باشد که دوستان نیاز به کارت دعوت داشته باشند برای پیوستن. هرکس هرطور که صلاح میداند از حقوق شهروندی حسین درخشان حمایت کند. به هر حال هرحرکتی اگر جمعی باشد تاثیر خیلی بیشتری خواهد داشت. امثال ما هم ازمان گذشته برای جذب خواننده و جلب توجه دست به این کارها بزنیم. دوستان کار جمعی دیگری راه بیندازند، درخدمت هستم و مشارکت خواهم کرد غیر از اینکه بیانیه بدون امضاء به عنوان مبهم "جمعی از وبلاگ​نویسان" در وبلاگ خود نخواهم گذاشت. اگر کسی بیانیه دفاع از حقوق حسین میخواهد بدهد حتماً باید امضاء حامیان پای آن باشد و بنده هم امضاء خواهم کرد.
از دوستان عزیزی هم که به حرکت "حسين درخشان را آزاد کنيد" پيوسته​اند، سپاسگزارم.

مرتبط: مصاحبه خوب نیک​آهنگ با حامد درخشان (*)

مطالب دوستان:

ف.م.سخن (*)
علی فانوس آزاد (*)
سام​الدين ضيايی (*)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, October 21, 2009


نقدی به کشکول
به بهانه صدمین شماره کشکول ف.م.سخن


صدمين شماره کشکول ف.م.سخن هم درآمد. به اين دوست نویسنده عزيز ناديده و ناشناخته تبريک ميگويم. کشکولهای سخن خواندنی هستند و نشان دهنده اينکه نويسنده دو ​خصلت خوب و کمیاب دارد. اول رعایت دقت و وسواس و انصاف چه در روايتگری، چه در نقد و داوری سیاسی، ادبی و فرهنگی است. دوم استمرار و انضباط و نظم در کار. سخن غیر از چندماهی که بی​خبر کناره گرفته بود، هرهفته کشکول خود را که طولانی و پرمایه هم هست بی​وقفه منتشر کرده است و جداً جای تقدیر دارد.

اما جسارتاً و برمبنای دوستی، دو نکته به نظرم در کار ایشان هست که باید بجد در فکر حل آنها باشد. اول مستعارنویسی او در میان تدابیر شدید امنیتی (!) است بطوریکه به قول خودش اعضای خانواده​اش هم خبر ندارند، شخصیت ف.م.سخن کیست! این بنظرم یک مشکل است، دست کم این گفتنی است که سخن از جایگاهی کاملاً اختصاصی که برای خود ایجاد کرده است در مورد دیگران یا عقاید آنها داوری میکند و البته آدم منصفی هم هست اما جایگاهی که صحبت میکند نهایتاً روی حرف او از دید مخاطبین تاحدی تاثیر منفی می​گذارد. انصافی که سخن سعی میکند بادقت و وسواس آن را در سخن خود بکارگیرد، میتواند اندکی غیرطبیعی بنظر برسد و از ارزش آن کم کند. نهایتاً بین سخن و مخاطب او همیشه دیواری هست که از حدی آنورتر مطلقاً نمیشود رفت. یکی هم در این میان مشرب سیاسی خود سخن است که نمیدانم چرا آنرا شفاف بیان نمیکند. کارنامه سیاسی و سیر تحول فکری نویسندگان هم مهم هستند، خصوصاً سیاسی​نویسها. امیدوارم این چند جمله موجب سوءتفاهم نشده باشد. نويسنده خصوصاً در دنیای اطلاعات و در این اتاقهای شیشه​ای عصر سرعت و ارتباطات، بايد در مورد خودش هم بنويسد و گرنه همه ابعاد ايده​ها و انديشه هايش شناخته شده نخواهند بود.

نکته ديگر طولانی​نويسی​های سخن در کشکول است. در اين عصرپرشتاب که دوستانی با توييت کردن و قصارنویسی، پيام و سخن خودشان را می​رسانند، ف.م.سخن ظاهراً قصد کوتاه آمدن هم ندارد و مرتب بر طول و عرض و ارتفاع نوشته​های طولانی خود می​افزايد و هربار احتمال اينکه خوانندگان نوشته های سخن، مطالب او را سرسری بخوانند یا از نیمه راه رها کنند، بيشتر و بيشتر ميشود. به نظرم دقت نویسنده​ای مثل عطاالله مهاجرانی در عرصه مجازی و رعايت ايجاز در نوشته و "نگه داشتن اندازه" عالی است و میتواند حد و حدود یک نوشته جذاب منتشر شده در بلاگ​سپهر یا دنیای مجازی را بهتر تعیین کند.

ضمن عرض تبریک مجدد، موفقیت و تندرستی سخن را آرزومندم و امیدوارم که همیشه از نوشته​های خوب ایشان بهره​مند باشیم.


پی​نوشت: پاسخ ف.م.سخن عزيز به اين نوشته (*)

Labels: , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, October 17, 2009


نگاه و نظر

مصاحبه با شادی صدر (*)، ان​دی​آر
لينک از وبلاگ زنانه​ها. مصاحبه​ای بسيار خوب که توصیه می​شود از دستش ندهید


جایزه به دلبر توکلی (*) بی​بی​سی فارسی
گفته​اند جایزه به وبلاگ​نویسان ایرانی است برای تلاشهایشان در پوشش خبری در شرایط سخت بعد از انتخابات. اول اینکه خانم توکلی یک روزنامه​نگار هستند و تلاشهای ایشان هم که در زمینه کار حرفه​ای خودشان مشخص و معلوم است. در این زمینه بحثی نیست. دوم اینکه وبلاگ دلبر توکلی به نام "خانه دلبر" وبلاگی سوت و کور و ناشناخته است و به طور متوسط هردو ماه یکبار یک مطلب پست کرده​اند و آخرین مطلب ایشان مربوط است به سوت و کور بودن تحریریه روزنامه سرمایه در تاریخ بیست و پنج فروردین یعنی زمانی که بحث انتخابات کم​کم جدی شد و تلاشهای همگانی اندک اندک بالا گرفت. سوم اینکه در متن جایزه تنها نام خانم توکلی آمده است. نه ذکری به تلاشهای وبلاگ​نویسان رفته و نه اشاره​ای به نماینده افتخاری بودن خانم دلبر توکلی به عنوان یک بلاگ​دار. جان کلام اینکه قابل درک نيست که چرا هرازچندگاه پای وبلاگ​نويسان را به این طریق مي​کشند وسط!


وبلاگ می​خوانم، درد می​کشم (*) نیما نامداری، ساز مخالف
در میان بلاگنویسان جدید، سیاسی​نویس جدی، تحلیلگر و واقع​بین خیلی کم شده. نسل جدید بی​حوصله، ميخواهد با توييت کردن در بلاگ و لابی لینک و امتیاز کار را تمام کند؟!


Labels:

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, October 15, 2009


نگاه و نظر

جایزه هلمن همت برای آرش سیگارچی (*) مصاحبه با صدای آمریکا
مبارک باشد! آرش گزارشهای خوب و حرفه​ای و روان در صدای آمریکا تهیه میکند و از کلیشه​ بدور است. مزد زحمات و رنجهایی است که از سالها پیش کشیده.


گزارشی ديگر در مورد زير فشار بودن حسين درخشان (*) مهشيد راستي، زنانه​ها
چرا حکومت در مورد حسین درخشان خبری نمیدهد؟ حق داريم نگران باشيم از وضعيت او. هرچه هست شفافیت در این ماجرا نیست و باید دقیقاً و فعلاً روی این نقطه انگشت گذاشت از دیدگاه حقوق بشری.

محسن مخملباف در مصاحبه با دخترش (*) روز آنلاین
بر روزنامه​نگاران و ژورنالیستهای خارج از کشور است که از جناب مخملباف بخواهند که در مورد خبرهایی چنین جزئی، خاله​زنکی(یا به قول فمینیستها عمومردکی) و عجیب که از بیت علی خامنه​ای و هاشمی و خاتمی بدستش رسیده است، توضیحات بیشتری بدهد. اینها از کجا بدست مخملباف رسیده؟ نشود داستان آن نامه قلابی محصولی به خامنه​ای که کارگردان شهیر ما در پارلمان اروپا آنرا به عنوان سند رسمی تقلب در انتخابات قرائت کرد!


Labels:

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, October 12, 2009


آسیب​شناسی جنبش سبز

تا کنون هرآنچه بوده، تعريف و تمجيد و خوش​بينی و مثبت​نگری صرف به جنبش سبز بوده است. خيلی کم ديده شده يا حداقل من کم ديده​ام که نقدهايی جدی و آسيب​شناسانه حول و حوش جنبش سبز وارد شده باشد. همين خوش​بينی بيش از حد به گمانم خطرناک است. نشسته​ايم و تماشا می​کنيم که باید صبور بود و در بدترین حالت تا ده پانزده سال ديگر اوضاع حتماً عوض خواهد شد. آيا واقعاً چنين است یا حتماً چنین خواهد شد؟ نگرش دیگری هم شاید باشد که این طفل نوپای جنبش را باید دستگیری کرد و جز به زبان ستایش و تشویق با او حرف نزد که ممکن است از پا بیافتد. آیا به جنبش سبز اینگونه نگاه باید کرد؟

الف) جنبش نیازمند موتور محرکه است. آیا جنبش سبز جداً و جدای همه تعارفات و تبلیغات موجود به مبارزه بی​خشونتی به عنوان اولویت اول می​اندیشد؟ الگوی این مبارزات کجا هستند؟ رهبران این حرکت چقدر به بی​خشونتی معتقدند؟ چه گامهای عملی در نقد خود و عملکرد گذشته خود برداشته​اند؟ واقعاً موتور محرکه جنبش سبز در کجاست؟ انگیزه های به خیابان آمدن مردم خصوصاً نسل نو چه چیزهایی هستند؟ دغدغه هایی که مردم حاضرند برای آنها هزینه بدهند کدامها هستند؟ سقف هزینه ها کجاست؟ قصد یک کاسه کردن و تعمیم دادن ندارم و با طیف وسیعی از مطالبات روبرو هستیم اما با مقاومت استبداد دینی و پیچ و تاب خوردن​های اژدهای حکومت تزویر و دروغ جلوی روی مردم، مطالبات عملی و قابل دستیابی حول و حوش چه چیزهایی همگرا شده است؟ این سوالات را معمولاً کسی پاسخ نمیدهد. همه به دنبال دیدن کلیپ​های یوتیوبی و فیس​بوکی و دیگر نشئه​جات شبکه​های اجتماعی روان هستند! از روشنفکران هم جز خوش​بینی به جنبه های مثبت جنبش مانند بی​خشونتی، ایده و فکری جدی و ویژنی شفاف و عملی از آینده، چندان دیده نشده است.

ب) میگویند بی​خشونتی در جوانان و نسل نو نهادینه شده است. آیا واقعاً چنین است؟ مرزهای این بیخشونتی تا کجا گسترده شده است به فرض اگر کل دانشگاهها را سرکوب کردند و جمع زیادی از دانشجويان معترض را اخراج کردند، آيا بي​خشونتی به عصيانگری و خشونت تبديل خواهد شد يا به ياس و نااميدی کامل منجر خواهد شد یا اینکه بی​خشونتی از طرق مسالمت​آمیز دیگر شکوفه خواهد زد؟ آیا توان سازماندهی و کار جمعی سیستماتیک و گروهی در چارچوب گفتمان بی​خشونتی هست یا نه؟

ج) نسل نو هیچ مرجعیتی از جمله مرجعیت فکری را برنمیتابد. دانش و اندیشه​های این نسل اگر هم گستره​تر بوده باشد عمیق​تر نبوده است. خود تشخیص میدهد چه باید بکند، خودجوش شعار میسازد و حرکت میکند و شبکه درست میکند و پیش می​رود. بعضی همه اینها را حسن می​بینند. نسل نو تا اینجا پیش آمده و همه را شگفت زده کرده است. آیا روان شدن به دنبال نسل نو و بدون انتقال تجربه به آنها و نقد کارشان، لزوماً با کامیابی توام خواهد بود؟ آیا نسل نو به کار جمعی ضابطه​مند اعتقاد دارد؟ فردای نیکوی دموکراسی ایران و پس​فردای کامیاب سازندگی در یک سیستم سیاسی دموکراتیک، تنها به کار جمعی و ضابطه​مند و برنامه​ریزی شده میسر خواهد بود. آیا تمرین میکنیم؟

چه در نظرات روشنفکران چه الیت سیاسی چه روزنامه​نگاران نوعی ستایش مبالغه​آمیز در مورد جنبش سبز دیده میشود. یا به نوعی آرمان​خواهی لایت و امروزی و مدرن در سر هست که روی نسل نو پروجکت میکنیم و شاید بیشتر چیزی در آن نسل می​بینیم که دوست داریم ببینیم. واقعاً جای خالی نقد و نظر و آسیب​شناسی خالی است. تجربه دوران اصلاحات به ما آموخت که نقد را باید در دوران شکوفایی و کامیابی مطرح کرد چرا که در زمان ناکامی همه زبان به انتقاد - که دیر و بی​ثمر هم هست - خواهند گشود.

گروهی متاسفانه معتقدند که جنبش سبز به رهبری نامتمرکز نسل نو خودش خودجوش دارد پیش میرود و باید تنها تشویق نمود و تماشا کرد! (نه وقتی به کاری جمعی میگذارند، نه هزینه​ای حتی در حد چند ده دلار حاضرند بدهند، واقعاً این شبکه​های اجتماعی از این جنبه نوعی استغنای کاذب ایجاد کرده که نیاز به کار جمعی و گروهی نیست و هرکس خودش همه کاره است و "آتش به اختیار" است!).

برای سبز ماندن باید صادق بود. دغدغه اساسی این است که در جنبش سبز به خودمان دروغ نباید بگوییم وگرنه ناخواسته هم​مسلک احمدی​نژاد و رهبر هستیم. برای کار کردن در جنبش سبز هم باید جدی، دقیق، مصمم، منضبط و وقت​شناس بود و هم کار عملی و موثر و به همین سبب کار جمعی کرد. اینها در عین حال منافاتی با آسیب​شناسی و نقد جنبش ندارند.

نوشته جسته گریخته و پراکنده شد. در یک نوشته بلاگی جز این هم انتظاری نباید باشد. بلاگداران دغدغه​ها را مطرح و قدری آنها را پالایش میکنند. باید در این مورد در فرصتهای بعدی باز نوشت.

پی​نوشت: توضيح اينکه مشکلی با شبکه​های اجتماعی مانند فيس بوک نيست و حتماً وجودشان لازم است و حتماً بخشی از بار جنبش بردوش همین پیگیریها و به اشتراک گذاشتن​های پیامها و سیماوا ها و دیگر محصولات فرهنگی در این شبکه​ها است. مشکل از جايی شروع ميشود که فعاليت را تنها در اين شبکه​ها منحصر بدانيم يا اکثر وقت خود را آنجا صرف کنيم و در حاليکه امکان تلاش و فعاليت برای راه انداختن حرکتی جمعی داريم نامسوولانه و منزه​مآبانه کنار بايستيم. "همراه شو عزیز" را با کلیپهای مختلف هر چند روز یکبار در فیس بوک گوش بدهیم یا تماشا کنیم و به اشتراک بگذاریم بدون اینکه به پیام بسیار مهم این سرود توجه کرده باشیم. "رزم مشترک" که هیچ، سعی مشترک هم نمی​کنیم. باور کنید کسی چون بنده هم میفهمد که ما ایرانیان سابقه خوبی در کارهای دسته​جمعی نداریم. دست کم از سالها پیش در این زمینه به حد کافی و وافی غر یا نق زده​ام و صفت رقابت​جو را مهمترین و مناسب​ترین صفت برای ما ایرانیان دانسته​ام. فیدبک و موعظه و نصیحت و نقد همیشه مورد نیاز است و الان وقتی است که باید تلاش کرد و با صبر و حوصله و مدارا و نیز تحمل عقاید مخالفین یا تحمل رفتارهایی که مورد پسند یا همسو با سلیقه های ما نیستند کار را پیش برد. چند بار هم اگر زمین بخوریم، باز باید تلاش کرد برای پا گرفتن کارهای جمعی در چارچوبی شفاف و تا حد امکان دموکراتیک (هرچند که فقط برای تمرین دموکراسی نباید دور همدیگر جمع شویم و باید هدفمند باشیم. کارهای جمعی موازی در گروههای دیگر هم اگر همگان یک کار انجام میدهند نیز مطلوب نیست). در این زمینه هم گفتنی زیاد است که به آنها بیشتر خواهیم رسید. جان کلام اینکه بدون آن تلاش مشترک جمعی و همگانی که مبتنی بر انضباط، تعهد اخلاقی به کار جمعی و هدفمند باشد، خیلی بعید است که ما به آزادی و عدالت برسیم.

Labels: , ,

1 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, October 10, 2009


جایزه به اوباما در عصر انفجار اطلاعات

جایزه صلح نوبل را هم بر مبنای آیین​نامه و هم وصیت​نامه حقوقی آلفرد نوبل به دستاوردها و ثمرات و میوه های چیده شده و ملموس - هرچه که هست و در هر زمینه ای مرتبط با صلح جهانی است - میدهند نه به حرفهای خوب قدرتمندترین فرد دنیا که این حرفها هنوز پالیسی هم نشده، به فرمول مشخصی هم نرسیده​اند، چه برسد به اینکه دستاوردی در برداشته باشند. این ایرادی جدی است و حرفهای زیادی هست از مخالفین یا موافقین این حرکت.

اما مساله را به نظرم باید از زاویه دیگری هم دید. اوباما بیش از هرچیز زاده عصر ارتباطات و سرعت دیوانه​وار گردش اطلاعات و نفوذ شبکه​های اجتماعی است. اوباما را رسانه​ها و شبکه​های اجتماعی اوباما کردند. شتاب، نوآوری، نفوذ و دینامیک رسانه​ای در دنیای امروز دیگر برکسی پوشیده نیست. در عرصه بسیار پرشتاب رسانه​ها "همین الان خیلی دیر است". برای همین است که تمایل شدیدی برای جا نماندن همه جا را گرفته. او انتخاب میشود چون اگر انتخاب نشود، خیلی دیر شده است! او انتخاب میشود چون انتخاب شدنش جنجال رسانه​ای به پا خواهد کرد و به جهت جلب توجه افکار عمومی جهان کمکی خواهد بود برای رسیدن به دستاوردهایی در آن زمینه​ها. دنیای رسانه بسیار قدرتمند شده است و راه میگشاید. برای همین است که قبل از اينکه طرف کاری برای صلح بکند، بهش جایزه صلح نوبل میدهند.

همگرایی انواع و اقسام رسانه​ها و شبکه های اجتماعی حول اوباما و خانواده اوباما بیش از هرچیز تمایل به تغییرات سریع را نشان می​دهد. اوبامایی که زاده عصر نو است خود الگویی است برای نسل نو. عرصه نت و رسانه مرتب در حال تغییر و کنش و واکنش​است. این روند سرسام آور تغییر، بشر را بیش از حد خوشبین کرده است که شتاب لزوماً مترادف با بهتر شدن است. ابزارهای جدید دنیا را کوچک و دغدغه​ها را مشترک کرده است. به عبارت بهتر دغدغه​ها هم در حال تغییر و بازسازی و به بیان دقیقتر کوچک شدن هستند به دغدغه​های ملموستر. جایزه را به ایده میدهند نه به دستاورد. این خود یک ایده بسیار نو و برخاسته از این عصر پرشتاب است. آزادی و عدالت و اخلاق در چنین فضایی در حال تغییر و دگردیسی هستند. (مثال: آزادی نوشتن یا کامنت گذاشتن داشته باشیم، انگار که آزاد هستیم. ملموس است و تاثیرگذار). وسوسه تاثیر​گذاری بر جامعه یا بر نت یا بر دنیا همه به هم پیچیده شده و هم سرنوشت شده​اند. همانطور که اشاره شد در عصر اطلاعات، دادن ایده بسیار مهمتر از اقدام عملی برای به ثمر رساندن همان ایده شده است. سرعت و نرخ دادن ایده، عامل مهم و تاثیرگذار است و موجب قدرتمندی میشود.

اما سوال مهم این است که آیا واقعیات دنیا را میتوان با تغییرات شگرف فضای مجازی و رسانه​ای و نمایشگاه دائمی نوآوری​ها تغییر داد؟ آیا دنیای رسانه و شبکه های اجتماعی میتوانند افغانستان را دگرگون کنند؟ میتوانند فقر را، تعصب مذهبی را، بی​سوادی و بی​عدالتی را، سرکوب و نقض حقوق بشر را کم کنند؟ حتی نمیخواهیم به همان سرعت چنین کنند اما آیا انسانهای دیگر خارج از قلمرو قدرتمندی رسانه​ای، مورد توجه هستند یا حتی دیده میشوند؟

بشر سلبریتی​ساز هم هست!

Labels: , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


نگاه و نظر

این کارت دعوت شماست (*) مهدی جامی، سیبستان
ویکی سبز را جدی باید گرفت. امید داریم به کارهای جمعی و هماهنگ


حسین درخشان همچنان زیر فشار است (*) نیک​آهنگ کوثر، رادیو زمانه

دلیل فیلتر شدن ما هم از "گرداب سپاه" معلوم شد (*) کریم پورحمزاوی، آینده ما
ای کریمی که از خزانه عکس/ گبر و پارسا وظیفه​خور داری
دشمن​شناس را کجا کنی محروم/ تو که با رهبر این نظر داری

مجید زمانی (*) نیما نامداری، ساز مخالف
درباره یکی از دستگیر شدگان در ستاد میرحسین موسوی. این حکومت دروغ نه به امثال حسین درخشان رحم میکند نه به مجید زمانی، بعد به جایش امثال بیژن نوباوه و مهدی کلهر بنگی را میفرستد تلویزیون که: بشتابید، آغوش نظام برای مهر و محبت باز است (لابد از نوع کهریزکی​اش).

Labels:

1 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, October 07, 2009


کنفرانس Towards the Dignity of Difference
در ادمونتون


گزارش چکیده:

کنفرانس فوق با شعار "نه تقابل بين تمدنها، نه پايان تاريخ" در دانشگاه آلبرتا از تاریخ دوم تا چهارم اکتبر با حضور تعدادی از استادان دانشگاهها و محققان برگزار شد. از ميان چهره​های آشنا دکتر حميد دباشی استاد دانشگاه کلمبيا، دکتر رامين جهانبگلو استاد دانشگاه تورنتو، دکتر مجتبی مهدوی استاد دانشگاه آلبرتا، دکتر پیمان وهاب​زاده استاد دانشگاه ویکتوریا و اکبر گنجی روزنامه نگار و فعال سياسی در اين کنفرانس شرکت کرده بودند.

روز يکشنبه میزگردی با حضور دباشي، جهانبگلو و مهدوی پيرامون وقايع اخير ايران و جنبش سبز برگزار شد. در اين ميزگرد که به زبان انگلیسی بود حميد دباشی ضمن اشاره به وقوع جابجايی معرفت​شناسانه در عرصه اجتماعی ايران با نماد تغيير شعار "تفنگ من کو؟" به "رای من کو؟" افزود بتدريج نتايج اين شيفت معرفتی در جامعه بيشتر متبلور خواهد شد. چه جنبش ضد استعماري، چه سوسياليسم جهان سومی و چه اسلام​ خشونت​گرا هیچکدام در جنبش سبز نقشی ندارند و اساساً این جنبش بدون سر، فاقد رهبری کاریزماتیک، فاقد دلبستگی ایدئولوژیک و فاقد جبهه بندی و پیشداوری سیاسی است. وی همچنین گفت جمهوری اسلامی در بحران اخلاقی است و در تناقضهایی گرفتار شده که حتی گفتن الله اکبر را نیز به عنوان سمبل اسلام سیاسی یا حتی غیرسیاسی برنمی​تابد.



رامین جهانبگلو در سخنان خود ضمن اشاره به اینکه جامعه مدنی ایران در تحولات اخیر راهی بی​خشونت برای بدست آوردن مشروعیت سیاسی با تعریف خود یافته است، افزود که شهروندان ایرانی اکنون نسبت به دروغگویی و بی​اخلاقی در سیاست حساس شده​اند و پالایش عرصه سیاسی از دروغ را یک ضرورت می​بینند. شهروندان ایرانی کم​کم یافته​اند چگونه میشود جامعه مبتنی بر راستی و صداقت و در عین حال زیبا ساخت و اين حرکت بی​خشونت الهام گرفته از نهضت گاندی دستاوردهايی بسيار بزرگ در اين عرصه​ها دارد و نبايد آن را محدود به مقابله فرضی عملگرايان با آرمانخواهان يا مواجهه اصلاح طلبان يا موسوی با اقتدارگرايان يا جناح استبداد يا احمدی نژاد و تحلیلهایی فرودست از این قبیل ديد. جهانبگلو افزود مردم حق دستيابی به حقایق را همچون حق آزادی پاس میدارند و این ثمره شیرین جنبش، هم مسوولیت اخلاقی را در جامعه مدنی بالا میبرد و هم بر اساس تز "فراموش نکردن و بخشیدن"، پایه​های فرهنگ بی​خشونتی را در سیاست قويتر ميسازد.

مجتبی مهدوی در سخنرانی خود با اشاره به وقوع چهار دوره جمهوری در ايران (جمهوری خمينی در ده سال اول، جمهوری دوم يا عصر پساخمينی در هشت سال بعدی تا دوم خرداد، جمهوری اصلاحات و جمهوری چهارم يا دوران احمدی نژاد) ويژگيهای هريک از اين دوره ها، ارتباطشان به يکديگر و نیز چگونگی ظهور طبقه هوادار احمدی نژاد در ساخت سیاسی جمهوری اسلامی را در دوران جمهوری دوم که سپاه وارد عرصه سازندگی شد، برشمرد. او افزود که جامعه ایران به نقطه بدون بازگشت از نظر ترجیح تقویت جامعه مدنی بر سایر اولویتها رسیده است.



سخنرانی اکبر گنجی که بعدازظهر به زبان فارسی و با ترجمه همزمان سیاوش صفاری، انجام شد، با متن از پيش آماده شده​ای که به زبان انگليسی بین مهمانان توزیع شده بود متفاوت بود. گنجی در سخنرانی خود به نبود پیش شرطهای دموکراسی در انقلاب سال پنجاه هفت به عنوان مهمترین عامل ناکامی آن انقلاب اشاره کرد و گفت گفتمان انقلاب اسلامی به سمت دموکراسی نبود، بلکه گفتمانی ایدئولوژیک و ضدمدرنیته بود و بر همین اساس به قرائت بنیادگرایانه اسلام (بنیادگرایی نه به مفهوم ژورنالیستی غربی) در نظامی سلطانی ختم شد. گنجی مطالبات مشترک همه گروههای سياسی را در فضای بوجود آمده از جنبش سبز، دموکراسی خواهی و حقوق بشر خواند و افزود قرائت مدرن از اسلام هيچ نوع ناسازگاری با دموکراسی و حتی سکولاريسم ندارد. گنجی همچنین در متن نوشتاری خود از گفتگوی بین دولت آمریکا و ایران به شرط آنکه شفاف بوده، محدود به موضوع پرونده اتمی ایران نباشد استقبال کرد و آن را به نفع جنبش دموکراسی​خواهی ارزیابی کرد. وی تحریم اقتصادی و حمله نظامی را غیرقابل قبول دانسته، خواهان حمایت دولتهای غربی از طرح تشکیل دادگاه جنایت علیه بشریت در مورد رهبران ایران شد.

آنچه خواندید چکیده​ای بود از سخنرانیها.

پی​نوشت: اين هم متن از پيش آماده شده سخنرانی گنجی در رادیو زمانه (*)

Labels: , , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, October 01, 2009


بی​ضابطه، عبث و بی​معنی

در عجبم نه فقط به خاطر خود اين ماجرا که پارسانوشت را مسدود کرده​اند و موجب آزار تعدادی از دوستان شدند که همیشه امکان استفاده از فیلترشکن را ندارند، بلکه واقعاً متحيرم که با چه آدمهایی طرف هستيم که حتی اعمال ظالمانه​شان هم ضابطه​مند نیست. بابت چیزی مجازات میکنند که مطلقاً طبق مقررات خود جمهوری اسلامی هیچ ایرادی ندارد. مگر اینکه سپاه را معادل دین و سرداران شکم​گنده حریص را معادل صحابه نزدیک پیامبر بدانیم! بدون رای هیچ بی​دادگاهی هر غلطی دلشان ميخواهد ميکنند و بعد هم ميگويند قوه قضاييه مستقل است! کدام قوه قضاييه؟ بر اساس کدام میزان شکمی، ایرانیان حق ندارند نوشته​های این وبلاگ را بخوانند؟ چرا اکنون که یک خط در مورد سپاه تک مضراب زدیم، باید چنین کنند؟ آیا این نشان نمیدهد که دعوا تنها برسر غارت کردن این کشور است و دشمن دشمن کردنها یک مشت حرف مفت بیشتر نیست. هلفتی بالا کشیدن مخابرات کشور هم کار نفوذی دشمنان این ملت بود؟ در حیرتم از چشم​بندی حضرات.

بگذریم. حالا این حکومت حقیقتاً مضحک، در این اوضاع هرکی هرکی بالاخره یکجوری باید نیشش را به ما میزد که زد. فدای یک تار موی پهلوان احمد زیدآبادی که امیدوارم بیش از این خودش را زجر ندهد و روسیاهی را به ذغال دل سیاه حاکمان بگذارد.

برای کسانی که اینجا و آنجا را فیلتر میکنند و البته در کار خودشان هم ناکام هستند، اندکی عقل سالم آرزومندم.

در خرمی سبز و در دریادلی آبی باشید. پیام این وبلاگ غیر از این نیست.

Labels: ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________