<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Sunday, May 31, 2009


استراتژی مناسب برای اصلاح​طلبان دوم خردادی:
رای دادن به کروبی در دور اول، موسوی در دور دوم


اشاره: فیلم میرحسین واقعاً انتقاد برانگیز بود. درحالی که این استدلال دوستان را که فیلم میرحسین برای یارگیری از رای دهندگان به احمدی نژاد ساخته شده است قبول دارم، اما البته هنوز برایم روشن نیست که چرا این فیلم به عمد از هرگونه ظواهر جریان اصلاح طلبی خالی است. چرا حتی زهرا رهنورد هم جز یک پلن پنج ثانیه ای در آن نیست. مومنین از دیدن زهرا رهنورد ناراحت میشوند؟ در کنار توپ و تانک و خمپاره و اتوپیای میرحسین در پشت جبهه​ها، طرفداران موسوی در شهرهای بزرگ که سر چهارراه ها ایستاده​اند و از بام تا شام دارند زحمت میکشند، اینها کجای فیلم میرحسین بودند؟ دریغ از یک نمایش ده ثانیه​ای. بگذریم. اینها علائم خوبی نیستند. اما اینها را به قول دوستی، باید در کنار بقیه مواضع کاندیدای سبزپوش گذاشت (مثلاً بیانیه امروز او در مورد حقوق زنان خوب و معقول بود). به هرحال نظر شخصی من اکنون به نسبت ۶۰ به ۴۰ به نفع کروبی است و این موضع را بدون تعصب و پیشداوری باز گذاشته​ام تا فیلمهای دیگر و خصوصاً مناظره​ها را هم ببینم و تصمیم نهایی خود را بگیرم. این موضع به کنار، در تحلیلی که ذیلاً آمده، سعی کرده​ام نشان بدهم که استراتژی رای دادن به کروبی در دور اول و موسوی در دور دوم از طرف هواداران اصلاحات خصوصاً تحریمی های سابق استراتژی معقول و مثمرثمری خواهد بود:

مفروضات:

۱) برخلاف نظر دوست عزیزم حامد قدوسی که بالاخره تنبلی و مصلحت​اندیشی را (تحت عنوان "نگرفتن وقت دیگران")، کنار گذاشت و وارد گود تحلیلهای انتخاباتی شد، نرخ مشارکت بالای ۶۵ درصد و معادلاً آمار شرکت کنندگان بالای ۳۱ میلیون را بسیار بعید میدانم (البته نگاهی به آمار مشارکت ۳۵ میلیونی خواهم کرد). به هر حال یادمان باشد که گرچه فضای انتخاباتی در دنیای مجازی خیلی گرم و داغ و جوشان شده در دو سه هفته اخیر و غوغایی است در فیس بوک، اما در سراسر کشور گمان ندارم نهایتاً آمار مشارکت، چیزی خیلی بالاتر و عجیب و غریب​تر از آمار مشارکت در چهار سال پیش بشود.

۲) سناریوی رای آوردن میرحسین در دور اول را سناریویی نامحتمل میدانم. احمدی نژاد حداقل ده میلیون رای تضمین شده دارد (تعداد آرای احمدی نژاد را بین ۱۲ تا ۱۵ میلیون میدانم)، برای تمام شدن کار در مرحله اول میرحسین نیاز به ۱۵ میلیون رای دارد که این نتیجه میدهد سبد رای کروبی و رضایی هردو مجموعاً ۵ میلیون است که به نظرم نامحتمل است. به نظرم چند میلیون رای دهنده تحریمی دور پیش که امسال قصد شرکت داشته باشند، به نسبت بیشتری به کروبی رای خواهند داد تا به میرحسین به خاطر مواضع دوطرف. به هرصورت حتی اگر آمار مشارکت را به جای ۳۰ میلیون، ۳۵ میلیون مورد نظر حامد بگیریم، شخصاً معتقد هستم که این پنج میلیون اضافه بیشتر به سبد کروبی اضافه خواهند شد تا میرحسین، به گمانم معنی دار هم باشد، چون این پنج میلیون اضافه اکثراً از تحریمی های دور پیش هستند. به هر حال رای آوردن میرحسین در دور اول امر غریبی است.

۳) انتخابات به دور دوم کشیده خواهد شد، که در این مورد هنوز با قطعیت نمیتوانم بگویم، اگر تخلفات اتتخاباتی گسترده باشد و حاکمیت تصمیم بگیرد با اینکار برای همیشه از شر اصلاح طلبان میانه​رو و قانونگرایان و اصلاح​طلبان دوم خردادی خلاص شود، ممکن است اینکار را با یک تقلب دو سه میلیونی بکند. گمان کنم آمار مشارکت در حدی باشد که رای آوردن احمدی نژاد در دور اول بعید باشد. به هر حال اگر چنین چیزی اتفاق بیافتد، ورای حوزه کار این تحلیل است و رای دادن یا ندادن به کروبی به جای موسوی در دور اول، تغییری در این پیشآمد (تمام شدن کار در دور اول به نفع احمدی نژاد چه باتقلب چه بی​تقلب) نخواهد داد. مشارکت هر چه بیشتر مردم حتماً و با قاطعیت (بدلیل بزرگ شدن مخرج در کسر ریاضی نسبت رای احمدی​نژاد) امکان رای آوردن احمدی​نژاد را کمتر میکند (اینکه این تعداد اضافه شده به مشارکت کنندگان به چه کسی رای بدهند اصلاً مهم نیست، مگر اینکه به معجزه سازماندهی و امداد غيبی​ امام زمانی همه این آرا، احمدی نژادی باشند که بکل داستان دیگری است! برای همین بجد توصیه میشود رای دهندگان، برگه آرا سفید در داخل صندوق نیندازند. اگر کسی تنها برای خاطر دفاع از دموکراسی میخواهد در انتخابات شرکت کند بهتر است، اگر هم نمیخواهد نام کاندیدایی را در صندوق بیندازد نام مصدق، بازرگان، شاه، دموکراسی، جمهوری تمام عیار، بختیار، حاکمیت قانون، گوگوش، ابی، داریوش، ساسی مانکن، بهروز وثوقی، آبجیز، کیوسک یا هرچیز دیگر را بنویسد و برگه رای را سفید نگذارد که تقلب روی برگه سفید بسیار آسانتر میتواند انجام شود و اساساً رای ندادن بسیار بهتر و سالم تر از رای سفید دادن است در شرایط موجود)،

۴) دو کاندیدای اصلاح​طلب در دور دوم با همدیگر ائتلاف خواهند کرد. این فرض مهمی است و حتماً امیدواریم که چنین بشود و کار به جنگ و دعوا در اردوی اصلاح​طلبان نکشد که عده​ای دلسرد شده، ائتلاف احتمالی احمدی​نژاد و رضایی در کنار آرای اصولگرایان معتدل که ممکن است از اردوی اصلاح​طلبان به خاطر دعوا برگردند، کار را تمام کنند.

۵) اصلاح​طلبانی که مطالبات سیاسی و حقوق بشری دارند مانند دفتر تحکیمی​ها، بخشی از هواداران سابق معین و نیز فعالان دانشجویی، همه مجموعاً در اقلیت هستند و امکان پیروزی یکجانبه در دور اول را با کروبی ندارند.

تحلیل:

برهمین اساس، به احتمال بسیار زیاد، رتبه کاندیداها در پایان دور اول به این صورت خواهد بود:

احمدی​نژاد اول
میرحسین دوم
کروبی سوم
رضایی چهارم

در مورد تعداد آرا تخمین های زیادی میشود زد، به گمانم احمدی نژاد در دور اول حدوداً ۱۳ میلیون رای خواهد آورد و رضایی حدوداً بالای یک میلیون، باقی آرا در سبد اصلاح طلبان (میرحسین و کروبی) خواهد بود که می​تواند در دو اکستریم بدین صورت توزیع شده باشد:
میرحسین ۱۲ میلیون، کروبی ۴ میلیون
میرحسین ۹ میلیون، کروبی ۷ میلیون

با توجه به پوپولیسم میرحسینی احتمال اینکه کروبی بالادست میرحسین یا نزدیک به رای او قرار بگیرد خیلی کم است. حدسی میانه میزنم که میرحسین ۱۰ میلیون و کروبی ۶ میلیون رای بیاورند (مشارکت بیشتر رای دهندگان به سبب جذابیت شعارهای کروبی و عملگرایی او، فاصله ایندو را حتماً کمتر خواهد کرد) به هر حال اصل ماجرا این است که با توجه به نحوه مبارزه انتخاباتی میرحسین در روزهای اخیر که جلب آرای اصولگرایان طرفدار احمدی نژاد را هدف گرفته است و از اهداف اصلاح طلبانه در تبلیغاتش چشم​پوشی کرده (گیرم بخشی تاکتیک انتخاباتی و بخشی استراتژی میرحسین برای فاصله گرفتن از اصلاح طلبان تندرو باشد)، اصلاح طلبان دوم خردادی با این هدف که هم حضور قوی تری در دور دوم و سهیم شدن در پیروزی میرحسین و فشار سیاسی بر او برای متمایل کردن مواضع سیاسی او به سمت اصلاح طلبان و پاسخگو کردن حلقه بسته، غیرشفاف و نوستالژی​پرست اطراف میرحسین، بازتر بودن دست کروبی برای چانه​زنی در ائتلاف با میرحسین، بهتر است اصلاح طلبان دوم خردادی مانند طرفداران اصلاحات سیاسی، مخالفین نظارت استصوابی، حامیان رکن چهارم، حقوق بشری ها و جنبش دانشجویی، حتی اگر در شرایط فعلی میرحسین و مواضع خردورزانه او را دوست دارند و بین میرحسین و کروبی مردد هستند، همه بدون نگرانی به کروبی رای بدهند که در دور دوم با دست پرتر بتوان این حلقه بسته دگم هپروتی میرحسین را گشود و آنها را پاسخگوتر کرد. راستش دوروبر کروبی کسانی هستند که پاسخگو بوده​اند و به آسانی ازشان نمیشود گذشت (این ویژگی مهم را بگذارید در کنار شفاف نبودن تیم میرحسین از جمله خودش): کرباسچی، مهاجرانی، نجفی، عبدی، جمیله کدیور، ابطحی و ... آرایش کابینه آینده تا حد زیادی به پروفایل آرای اصلاح طلبان هم بستگی خواهد داشت. نیز نهایتاً خود کروبی بهترین گزینه برای معاون اولی و وزارت کشور به طور همزمان است (منع قانونی وجود ندارد). استفاده از انضباط فکری و مدیریتی و اعتدال میرحسین در کنار ترکیبی از آدمهای توانای کروبی حتماً نتیجه بهتری خواهد داد تا در کنار تعدادی از آدمهای بسته، دگم، تک بعدی و عصر حجری دوروبر میرحسین که هنوز توی سر بعضیهایشان خمپاره زوزه می​کشد. به نظرم رای دادن به کروبی در دور اول و آماده بودن برای رای دادن به موسوی در دور دوم استراتژی مناسب تر و کارآمدتری برای برآیند اصلاح طلبان (خصوصاً آنها که مطالبات اساسی​تری را حتی با توجه به واقعیات موجود پیگیری میکنند) خواهد بود.

ارزیابی ریسک:

۱) باتوجه به اینکه هردو کاندیدای اصلاح طلبان سمت و سوی مشخص و متمایزی گرفته اند و به دنبال جمع کردن رای از گروههای اجتماعی نسبتاً​ متفاوتی هستند، ترک اردوی یکی و پیوستن به اردوی دیگری به شرط عدم تخریب و ضد تبلیغ، عملاً ضرری ندارد.

۲) ریسک و خطر تقلب در آرا در حوزه این تحلیل قرار نمیگیرد اما گفتنی است در شرایط دعوت عمومی بیشتر و مشارکت بالاتر تحریمی​ها در انتخابات، احتمال سلامت این انتخابات بیشتر خواهد بود. بر همین اساس تندشدنهای کروبی و تیم انتخاباتی او به صلاح نتایج انتخابات و پیروزی میرحسین و همه اصلاح​طلبان خواهد بود.

۳) نزدیک شدن آرای دو کاندیدای اصلاح طلب به همدیگر در عین اینکه چانه​زنی را برای تیم کروبی و اصلاح طلبان رادیکال موثرتر می​کند، ممکن است خطر درگیری و دعوا را بین هواداران دو کاندیدا در پایان دور اول و قبل از دور دوم افزایش دهد و ممکن است به ریزش​ آرای اصلاح​طلبان از سمت اصلاح​طلبان تندرو و نیز اصولگرایان حامی میرحسین بیانجامد. در این مورد اقدام پیشگیرانه این است که پروسه ائتلاف دو کاندیدا باید در عین شفافیت در حوزه​های گوناگون، در مشترکات و برآیندها برجسته​تر باشد و موارد افتراق و اختلاف به فرصتهای مناسب​تر بعدی جهت بحث و چانه​زنی موکول شود.

۴)بالاتر رفتن آمار مشارکت کل به نفع کروبی و نهایتاً به نفع میرحسین است. اگر هواداران میرحسین، کروبی را یک خطر بالقوه می​بینند، چنین خطری وجود ندارد و نظرسنجی های موجود نشان میدهد که امکان پیروزی کروبی در دور اول بسیار کم است و احتمال رفتن کروبی به دور دوم هم ضعیف است. به هر صورت حتی در صورت تحقق چنین گزینه​ای، باز فرض بر این است که کروبی با میرحسین ائتلاف خواهد کرد چون به آرای سید سبزپوش نیاز خواهد داشت و خطری در این زمینه وجود ندارد.

۵) بالا رفتن نسبی آمار سبد کروبی ریسکی ندارد. در هر شرایطی دست ائتلاف اصلاح​طلبان را بعد از پیروزی برای چانه زنی در بالا خصوصاً چانه زنی​های مربوط به گرفتن رای اعتماد وزیران، بازتر خواهد کرد.

۶) ریسک اختلاف​نظر و تفرقه در اردوی اصلاح​طلبان بعد از پیروزی، ریسکی است که ربطی به این تحلیل ندارد.

۷) اگر موسوی میتواند در دور اول مستقیماً برنده شود (که در فرض اول بالا بیان شد، پیش​آمدی بعید است) و این تحلیل که توصیه میکند، کسانی به کروبی رای بدهند موجب عوض شدن سناریو و رفتن او به عنوان نفر اول به دور دوم بشود، باز ریسکی در این زمینه وجود ندارد. چرا که با ائتلاف با کروبی هم پیروزی در دسترس خواهد بود و هم خطر تقلب در دور دوم خنثی خواهد شد. این خیلی نامحتمل است که در دور اول تقلبی نشود و در دور دوم پنج تا هفت میلیون در آرا تقلب شود. اگر قرار است تقلبی شود در همان دور اول با یکی دو میلیون کار تمام خواهد شد. با ضرب کردن احتمالات وقوع مستقل همه این پیش​آمد​های نامحتمل احتمال (رای آوردن موسوی در دور اول+ ریزش آرا از موسوی به کروبی به خاطر این تحلیل + عدم تقلب در دور اول + تقلب بالای پنج میلیون در دور دوم) به گمانم به احتمال خیلی ناچیزی می رسیم. ریسک مهمتر خود تقلب است.

نتیجه:
تحریمی​های سابق، کسانی که بین کروبی و میرحسین مردد هستند و یا اصلاح​طلبانی که مطالبات سیاسی را اولویت میدانند، بهتر است به عنوان یک استراتژی، رای دادن به کروبی را در دور اول و میرحسین موسوی را در دور دوم مدنظر قرار دهند.

درحاشیه:
همچنان معتقدم که روزنامه​نگاران و فعالان سیاسی اصلاح​طلب داخل کشور، نامه ای سرگشاده به هردو کاندیدا بنویسند و کف مطالبات اصلاح طلبانه را از آنها بخواهند و حمایت خود را از هردوی آنها مشروط به پاسخگویی و نیز تعهد آنها به کادرسازی و کنار کشیدن در انتخابات چهارسال آینده به نفع یک کاندیدای حزبی، بابرنامه، تکنوکرات و جوانتر کنند.

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, May 30, 2009


میرحسین یا کروبی یا رای ندادن؟

با اينکه چندروزی است کمی ناخوش هستم، کمردرد عصبی دارم و بهم توصيه شده از پيگيری لحظه به لحظه توفان سهمگین مبارزات انتخاباتی ايران و رگبار خبرها و فیلمها و تحلیلها فاصله بگيرم، اما چاره​ای نيست تا این چند کلمه را بنویسم و از این به بعد هم کمتر بنویسم و با اجازه کمتر هم پیگیری کنم.

الف) فیلم انتخاباتی میرحسین موسوی در عین شورمندی و احساسی​بودن بنظرم از زاویه مواضع سیاسی اصلاح​طلبانه، ناامید​کننده بود. این فیلم شناسنامه میرحسین بود. هرچه در مواضع میرحسین دقت میکنیم آن چیزهایی را که حتی به عنوان حداقل و کف اصلاحات میشناسیم، کمتر می​یابیم. میرحسین را بدون تعارف به جای اینکه یک "اصلاح​طلب اصولگرا" (به قول خودش) باید دانست، از این به بعد بیشتر یک "اصولگرای خردورز و قانون​گرا" باید نامید. حتی یک اشاره به اصلاحات و شاخصهای آن و ادبیات مرتبط با آن هم نشد، یک اشاره به نبودن آزادی مطبوعات و رسانه​ها نشد، یکبار و فقط یکبار کلمه "آزادی" به میان آمد. خاتمی آنهم در دوران وزارت برای یک ثانیه نشان داده شد. ما نمیگوییم میرحسین بیاید مثل گنجی، عبدالله نوری، عزت​الله سحابی، حجاریان، بهزاد نبوی یا حتی خاتمی یا حتی خط امامیی مثل محسن آرمین حرف بزند (اینها پیشکش)، ما نمیگوییم انتظارات ما از اصلاحات مشخص و مدون شده و حرف زدن در گفتمان اصلاح طلبانه دقیق و جامع است، اما اين چطور اصلاح طلبی اصولگرایانه است که بکل جز اشاره به ضعفهای مدیریتی موجود و عدم پیوند کارشناسی با دانشگاه و اشاره به کرامت انسانی، هیچ سمبل و نشانه و مفهوم دیگری از اصلاحات در آن نیست؟ اصلاحات هرچه قدر هم مناقشه برانگیز باشد دیگر شیر بی یال و دم و اشکم که نبوده. حد و حدودش​کمابیش با پنجاه درصد پایین وبالا کردن معلوم است. مجموعه خواسته​های اصلاح طلبانه حداقلی، شناسنامه​دار است چیزهایی را میشود در آن گنجاند، چیزهایی را عوض کرد یا برداشت اما آن مجموعه، یک مجموعه تهی نیست! این چطور "اصلاح​طلبی اصولگرایانه​ای" است که فقط "بازگشت به اصولش" مانده و هی روی آن تاکید میشود؟ مگر ما قرار است برگردیم به دوران امام؟ دورانی که خود خمینی هم معتقد بود اضطراری بوده. احمد عزیزی شاعری اصولگرا - که خوش ذوق و توانا هم هست - که روی تخت بیمارستان خوابیده، دوست میرحسین است در ایام روزنامه جمهوری اسلامی و طرح های روی جلد کتابهای اشعار و شطحیاتش را در دهه هفتاد معمولاً میرحسین می کشیده، اما پاچه​خاری او و مثنویها و قصاید او در مورد رهبری شهره اهالی فرهنگ است. آیا احمد عزیزی سمبل جامعه فرهنگی و نماینده گفتمان فرهنگی این کشور و ایده آل میرحسین است؟ کسی دیگر فرهنگی در این کشور نبود؟ این دیگر چطور اصلاح طلبی است که مراجع هستند، رهبری هست، شاعر صله بگیر هست، امام فراوان هست اما معلوم نیست که وجه اصلاح​طلبانه خود میرحسین کجاست؟ باز باید صبر کرد (احتمالاً با این اوصاف تا صبحگاه انتخابات!) اما جداً میرحسین که در توانایی مدیریتی اجرایی او و موفقیت او در قانونمندی و برنامه ریزی اقتصادی او هیچ شک ندارم، پاک ناامیدم کرد. امید است که در مناظره ها ببینیم این سردار آذری بیرق​دار سبزپوش چکار خواهد کرد. به گمانم موسوی اینطور ادامه بدهد، خیلی​ها شاید قید شرکت در انتخابات را بزنند یا از روی ناچار به کروبی رای دهند.

ب) کروبی هم کاندیدای چندان مطلوبی نیست، او هم نمایشی می دهد و شلوغبازی درمی​آورد اما به وقتش بعد از استقرار برکرسی ریاست جمهوری معلوم نیست که چکار میخواهد بکند. داریوش ملکوت دقیق اینها را نوشته است. با این همه مواضع کروبی در مورد حل مشکل ایران و آمریکا شفافتر بوده، اما مدیریت اقتصادی او آنهم با این دوستان رنگین کمانی دوروبر او قابل قبول نیست. هرچند به نظرم کم​کم کروبی عملگرایی خودش را بهتر نشان میدهد. بی تعارف مشکل کروبی این است که راهنما نزده می​پیچد. حکایت ما هم شده حکایت قیر و قیف و مامور عذاب و آپراتور کوره و مسوول کباب کردن که هیچ وقت همه با هم آماده و دم دست نیستند! اینبار با این کاندیداها باید اسپندی برای خودمان و این نظام دود کنیم. اما به گمانم کروبی دست کم در چارچوبی دارد حرف میزند که متر دارد و میشود یقه اش را گرفت. موسوی کم کم نشان داده که فقط چیزهایی میگوید که پاک از اصلاح​طلبی تهی است یا خیلی رقیق و گذری است، مگر اینکه اصلاح طلبی را منحصر در احیای سازمان برنامه و بودجه و اصلاحات در اقتصاد و احیای کرامت انسانی معلمین بدانیم. می دانیم که بازار و سپاه و نهادهای انتصابی و مافیاهای اقتصادی که بیکار نخواهند نشست، با کدام روزنامه و کدام تیم رسانه​ای میرحسین میخواهد شفاف به مردم گزارش بدهد و از کارشکنی ها انتقاد کند؟ با کدام توپ پر می​خواهد به جنگ آنها برود؟

پ) این کاندیداها نه ایده آل هستند نه مطلوب، اما باید توجه داشت وقتی که کاندیدایی که در سی دقیقه فیلم و سخنرانی فقط و فقط یک اشاره کوتاه به کلمه آزادی دارد و نه از دموکراسی حرف میزند نه از حاکمیت مردم، نه از ظرفیتهای به جا مانده قانون اساسی (تغییر قانون اساسی پیش کش و واقعاً بی​تعارف این شکرخوردنها در شرایط موجود به ما نیامده)، نه از حقوق ملت خصوصاً حق آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات و غیره. نه از رانتخواری حرف میزند نه از پیمانکار شدن کل سپاهیان و مافیاهای اقتصادی، باید حواسمان باشد که داریم زیر علم کدام دسته و دم ضریح کدام امامزاده سینه میزنیم. نه دنبال این هستم که رییس جمهور بعدی بیاید و آزادی به ارمغان بیاورد نه دنبال این هستم که ساختار حکومت اصلاح شود، اما بالاخره من هم در همین قانون اساسی مزخرف جمهوری اسلامی حقوقی دارم. انتظار داشتم موسوی در این مورد برای دلخوشی امثال من هم که​شده دو کلمه هم اشاره کند. با کدام رو این کاندیدای سبزپوش را حمایت کنم؟ اگر رییس جمهور شد با کدام پشتوانه پس فردا بیایم بگویم تو به وعده ات در مورد اصلاح​طلبی عمل نکردی؟! جواب خواهد داد (اگر بدهد): کدام اصلاح​طلبی؟!

"شیر بی یال و دم و اشکم که دید/ این چنین شیری خدا هم نآفرید"

شب دوم خرداد سال ۱۳۷۶ بحث با دوستان و نزدیکان این بود که بابا این خاتمی که مخلصش هم هستیم و فردا بهش رای خواهیم داد، دکتر مصدق نیست. این چیزهایی که برایش درست کرده​اید بهش اصلاً نمیچسبد خودش هم ادعایی ندارد. عجب که روزگار بعد از دوازده سال (سالهای چینی!) دوباره تکرار میشود (البته در ایران!). میرحسین "اصلاح طلبی" است که یکبار هم برای تعارف هم که شده به کلمه اصلاحات اشاره نمیکند و جداً آدم در این چشم​بندی میماند. این بی​تعارف، چیزی جز یکدندگی و استبداد فکری میرحسین را نشان نمیدهد. از دوستان و هواداران میرحسین میپرسم آیا این خواسته که میرحسین یک کلمه هم بگوید "اصلاح​​طلبی" که دل ما هم خوش بشود، خواسته زیادی است؟ آیا طرح این خواسته معادل اولترا اصلاح طلبی و براندازی یا کمک به احمدی نژاد است؟!

ت) دیر شده، اما پیشنهاد میدهم - چند روز پیش هم این پیشنهاد را بین جمع کوچکی از دوستان مطرح​ کردم و دوستی بدرستی گفت کار ما خارج نشینها نیست - دوستان روزنامه نگار و فعالان و همه کسانی که در داخل کشور طرفدار هریک از دوکاندیدای اصلاح طلب هستند، نامه ای سرگشاده به هردو کاندیدا بنویسند و ازشان بخواهند که شفاف و صریح نظرشان را در مورد خواسته های حداقلی ما از اصلاحات (روی حداقلی و کف انتظارات در چارچوب فضای واقع بینانه موجود در ایران، تاکید دارم) مانند پیگیری گسترش رسانه های آزاد، حقوق ملت، حق برابری زن و مرد، مسائل زیست محیطی، رسیدگی به فساد مالی و اداری مسوولین همیشه مسوول نظام، اصلاح ساختاری دولت و ... بیان کنند و رای دادن​ خودشان را مشروط به این کنند که کاندیداها قول بدهند در دور بعد بر مبنای تحزب کارها را پیش ببرند و از جوانترها در مسوولیتها استفاده کنند و چهارسال بعد در دور بعد انتخابات ریاست جمهوری یک واقعه دیگر از آن صد واقعه که مانند دوم خرداد قرار است بسازند، دوباره بسازند و خودشان به نفع یک کاندیدای جوانتر، تکنوکرات و شایسته کناره گیری کنند که دوباره چهار سال بعد مانند الان جسارتاً در وضعیت اره به ماتحت نمانده باشیم. این کار را میشود کرد و به گمانم از بستن دستبند و سربند و شال سبز و شلوغ بازی احساسی و نهایتاً ساده​اندیشانه مهمتر و واجب​تر است. نمیشود چشم بسته رای داد که فقط احمدی نژاد نیاید. باید در کنارش کاری کرد که کاندیداها هم پیگیر اصلاحات باشند ولو کمتر از اندازه های واقع بینانه حتی، اما پیگیر باشند و درصدی هم در این زمینه ها دستاورد نشان بدهند.

بقیه​اش دیگر دست ما نیست و در این انتخابات با وجود ضعیف بودن ایندو کاندیدا، هنوز بر شرکت کردن اصرار دارم و باید در این فرصت باقیمانده از کاندیداها بهشان فهماند که همینطوری هم نیست که از آب گل آلودی که احمدی نژاد به پا کرده آنها ماهی بگیرند و به کسی هم پاسخگو نباشند. ما احمدی​نژاد سبز قانونگرا را به احمدی نژاد قهوه​ای ترجیح میدهیم اما دنبال گرفتن ده درصد از حق خودمان در چارچوب همین قانون اساسی مزخرف جمهوری اسلامی هم هستیم و به همین قانون مزخرف هم وفاداریم فعلاً اما در مورد عوض کردن قانون اساسی هم بحث میکنیم. کار ایران به قول شاعر با خدا -اگر باشد - و رهبری و مردم داخل کشور است و بیش از این هم از ما برنمی آید که تا همین لحظه خود بنده اندازه چند هزار نفر شهروند ایرانی فعالیت کرده​ام، بقیه​اش​ با خود مردم عزیز داخل ایران. کاسه داغتر از آش که نمیشود شد.

تعصب مزخرف​ترین چیز است و فقط یک دشمن می​شناسم و آن هم تعصب است و ابایی هم ندارم که حرف حق را بشنوم و مدتی فکر کنم و بحث کنم و نظراتم را هم اصلاح​ کنم. از دوستانی هم که نظر دادند در نوشته قبلی خیلی سپاسگزارم.

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, May 24, 2009


ما و انتخابات (۹)

حدس و گمانها در مورد اعداد و ارقام

گفته می شود که شيب آرای کروبی در نظرسنجی ها بالاست و احتمالاً دو کانديدای اصلاح طلب به دور دوم ميرسند! به گمانم این دیگر خیلی خوشبینی میخواهد و دست کم الان چنین خوشبینیی دیده نمیشود.

امروز نجفی مشاور کروبی در تبريز گفته بود که به مشارکت بالای بيست و هشت ميليون نياز داريم. به عبارت بهتر تخمین این است که آرای احمدی نژاد بالای چهارده ميليون خواهد بود. واقعاً آدم دوست دارد بداند که عدد چهارده ميليون از کجا آمده است. بیایید هرکدام از ما هم با همین داده های فازی و غیرعلمی و جسته گریخته يک تخمين​هايی بزنيم:

الف) به گمانم سه ميليون رای سازماندهی شده و بخشنامه​ای بسيج و سپاه و مجموعه اطلاعات در سبد احمدی نژاد است.

ب) پيش بينی ميکنم که از مردم عادی دست کم هفت - هشت ميليون نفر به احمدی نژاد رای بدهند. اين عدد را با توجه به شرايط مشابه با دوم خرداد و تبلیغات بیشتر، رشد جمعیت و محبوبیت احمدی نژاد در شهرهای کوچک تخمین میزنم. بنابراین به این تخمین احمدی نژاد ده - یازده میلیون رای قطعی در حساب خود دارد

پ) تعدادی از آرای سرگردان (کسانی که مصمم به شرکت در انتخابات هستند اما تا روزهای آخر قادر به تصمیم گیری نیستند و معیار انتخابشان این خواهد بود که کدام دزدتر و کدام دروغگوتر هستند و از بین دزد و دروغگو کدام را باید انتخاب کنند) به سبد احمدی نژاد ریخته خواهد شد و این یک فاجعه خواهد بود اگر آمار کل این آرای سرگردان بالای چهار پنج میلیون باشد. چون حدود چهل درصد از این آرا طبق احتمالات به حساب احمدی​نژاد خواهد رفت.

ت) تعدادی هم از اولترا اصلاح طلبان یا آدمهای آنارشیست و به طور کلی راه دهندگان لج​باز هستند که به هوای رای دادن به اصلاحات به پای صندوق میروند اما یواشکی به احمدی نژاد رای میدهند تا "کار رژیم تمام شود"! اینها البته گمان کنم خیلی در اقلیت باشند و گمان نکنم تعدادشان بیشتر از چند صد هزار نفر باشد البته در دور دوم تاثیر لجبازی بیشتر از دور اول خواهد بود (اگر دور دومی در کار باشد).

ث) به این آمار یکی دو میلیون هم تقلب و دستکاری در اعداد و ارقام کامپیوترهای هیاتهای نظارت در شهرهای دور و نزدیک که اضافه کنیم میبینیم که مجموعاً عدد چهارده میلیون رای سبد احمدی نژاد، اصلاً عدد پرتی نیست و به گمانم رای احمدی نژاد را بین دوازده تا پانزده میلیون میشود تخمین زد.

وقتی این عدد را در کنار نسبت مشارکت بگذاریم به نتیجه دلهره آوری میرسیم. به گمانم با توجه به شرایط موجود و محدودیتهای رسانه ای و نحوه مبارزات کاندیداها و دلسردی مردم سخت است که به نسبت مشارکت بالای ۶۵ درصد رسید (البته نشدنی نیست). با درنظر گرفتن عدد ۵/۴۸ میلیون (میانگین دو عدد ۴۶ و ۵۱ میلیون واجدین شرایط) و در نظر گرفتن نسبت مشارکت ۶۵ درصدی به عدد ۵/۳۱ میلیون شرکت کننده تخمینی در انتخابات میرسیم که میبینیم احمدی نژاد چندان هم شانس کمی برای بردن در دور اول و تمام کردن کار همه​مان ندارد! شرایط لب مرزی و بینابینی است و هرچیزی ممکن است اتفاق بیافتد. برای همین خیلی خوشبین نیستم و امیدوارم کسی نشان بدهد که این تخمین و تحلیل غیرواقعی است، ضمن اینکه معتقدم باید سخت کار کرد.

به گمانم اگر مردم بیش از این به صحنه نیایند و همچنان به اصلاح طلبان بحق یا ناحق ایراد بگیریم و از آن بدتر موافق حضور در انتخابات باشیم اما کنار بکشیم و دامن خود از فضای شبهه​ناک فعلی برچینیم و تنها بی سروصدا روز رای گیری بخواهیم شیک و اتو کشیده به یکی از اصلاح طلبان رای بدهیم و با هیچ چیز قبل و بعد از انتخابات کار نداشته باشیم، به احتمال قابل توجهی باید خودمان را آماده کنیم که چهارسال دیگر احمدی نژاد را با تمام ویرانگریهایش دوباره به عنوان رییس جمهور ببینیم (هم چوب را خورده​ایم و هم پیاز را). انتخاب با خودمان است. بحث این نیست که شمای دوست عزیز خواننده این سطور موافق حضور در انتخابات هستید یا نه، حضور شما در انتخابات فرض گرفته شده قبلاً، بحث این است که چقدر دیگران را به هرصورتی هم که شده برای آمدن به پای صندوقهای رای متقاعد کنید. موضوع خیلی جدی است و البته باید کار کرد و تلاش و نباید ناامید بود و از شکست هم هیچ هراسی نباید داشت البته.

توضیح اضافی در حاشیه: برنامه​های زیادی داشتم برای نوشتن در ایام انتخابات اما متاسفانه تمام کارهای شخصی من رو هم جمع شده و علیرغم میلم با اجازه چند روزی به مرخصی می​روم (وعده دیدار ما تنها یک هفته بعد!). امیدوارم دوستان بیشتر به فعالیت مشغول باشند و دیگران را هم به فعالیت تشویق کنند. گفتم که این مرخصی را به حساب دلسردی نگذارید که اتفاقاً واقع​بینانه هنوز امیدوار هستم.

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, May 23, 2009


گفتارهای انتخاباتی (۲)


برنامه اقتصادی میرحسین (*):

"دولت بدون مشاركت بخش خصوصي مقررات را وضع و برنامه‌هاي اقتصادي را تدوين مي‌كند و بخش خصوصي غايب بزرگ در صحنه تصميم‌گيري اقتصادي كشور است، در چنين نظامي است كه دولت و كارشناسان آن از دانش و تجارب بخش خصوصي بي بهره مي مانند، اين الگو بايد در ايران متحول شود و دولت بايد فضا را براي حضور بخش خصوصي باز نمايد."

(نظر: جهت​گیریها و دانستن ریشه​های مشکلات خوب است اما خیلی از اهداف، عینی دقیق ملموس و قابل اندازه​گیری نیستند)



* * *

تحکیمی​ها هم تحریم را شکستند و از کروبی حمایت کردند (*):

محمد هاشمی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت: "ما پس از طرح بحث مطالبات، وارد گفتگو با ستادها و نمایندگان نامزدهای اصلاح‌طلب شدیم. گفتگوها در مورد آقای کروبی خیلی خوب پیش رفت. یکی دو بار با ایشان ملاقات کردیم و دیدار با نمایندگان‌شان هم بازخورد خوبی داشت. در مورد آقای موسوی ما با وجود تلاش زیاد، موفق به دیدار با ایشان نشدیم. برای تصمیم‌گیری نهایی، نشستی تشکیل دادیم و از هر دو نامزد دعوت کردیم که در آن حضور یابند. آقای کروبی در این جمع حاضر شد اما موسوی کماکان سکوت کرد. مصوبه‌ی بعدی نشست ما این بود که نامه به هر دو بنویسیم و بخواهیم که به پرسش‌های ما شفاف جواب دهند. آقای کروبی به ما پاسخ داد اما موسوی بازهم سکوت کرد. اینها در تصمیم نهایی ما تاثیر گذاشت. در طی این روند ما با اعضا، سایر گروه‌ها و احزاب هم مشورت و همفکری داشتیم و در مجموع به این نظر رسیدیم که آقای کروبی برنامه‌ها و تیم اجرایی‌اش با ما هماهنگ‌تر هستند می‌توانند در آینده نیز به ما نزدیک تر شوند."



* * *

میرحسین با زبان ساده و قابل فهم توسط مردم حرف زد (*):

تحلیلی از ایلنا در مورد اولین پیام تلویزیونی موسوی

(نظر: ظاهراً دوستان بالاترینی فراموش کرده اند که حریف موسوی، احمدی نژاد پوپولیست است که هنوز در نظرسنجی​ها هم اول است)


* * *

مصطفی ملکیان از میرحسین حمایت میکند (*)

"آن‌چه در جامعه‌ی ما بیداد می‌کند (به هر دو معنای تعبیر «بیداد کردن») بی‌اخلاقی است"


* * *

در "رسانه ملی"، موسوی و هیتلر با هم مقایسه شدند (*)
(نظر: زنده​یاد گوبلز (!) هم برای طرح کاد و گذراندن دوره "بی​طرفی" باید می​آمد جام​جم!)


نظر کلی درحاشیه: در مورد انتخابات بسیار مهم و حساس پیش​رو، کم کاری، سستی یا لجبازی بعضی از کسانی که رسانه​ای جمعی دستشان است یا ظاهراً ژورنالیست هستند و از این راه ارتزاق هم میکنند، جداً حیرت برانگیز است. روشنفکران غرغرو و هپروتی ما در فضای مجازی که جای خود دارند.

اين عکس زيبا هم حسن ختام نوشته امروز است! (+)



Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, May 21, 2009


گفتارهای انتخاباتی دیگران (۱)

اشاره: موضوع بشدت جدی است. باید آستینها را بالا زد و فعالیت کرد. تا آنجا که توان داشته باشم و هرچقدر که وقتم در میان هزار گرفتاری زندگی اجازه بدهد، تلاش خواهم کرد و از دوستان خواهشمندم که فعالیت در این زمینه را جدی بگیرند و صد البته فعالیت خودشان را هم محدود به وبلاگ​نویسی نکنند.



فرخ نگهدار:

"...
برخی رفقای ما می‌پذیرند شکست احمدی نژاد در انتخابات آتی تحولی به سود ما و به سود کشور است؛ اما نه به قیمت حمایت ما از نامزدهای اصلاح طلب، اما نه به قیمت فراخواندن مردم به شرکت در انتخابات.

در ذات این نحوه استدلال یک نوع خود پسندی توام با ترس نهفته است. وظیفه یک نیروی سیاسی جدی قبل از همه صیانت از منافع کشور و کمک به بهبود شرایط معیشت مردم است. این رویکرد از قبول مسوولیت در قبال سرنوشت کشور و مردم تهی است. به علاوه این رویکرد فقط به درد منزوی کردن ما می‌خورد. اگر رفتن احمدی نژاد به رای مردم ممکن است، و اگر این پیروزی روحیه یاس و سرخوردگی مردم را تغییر می‌دهد و جانی تازه در رگ‌های خسته جامعه مدنی ما می‌دمد، چه وظیفه یا مسوولیتی مهم تر از آن می‌توان یافت؟

شعار "نه تحریم نه شرکت" هیچ معنایی ندارد جز ترک موضع رهبری. جنبش مدنی ایران نیاز به تجدید روحیه دارد و هیچ چیز در وضع فعلی بیش از شکست دادن احمدی نژاد این روحیه را ترمیم نمی‌کند. این تحول از هیچ راه دیگری جز از طریق ریختن میلیون[ها] رای در مخالفت با احمدی نژاد به صندوق‌ها میسر نیست...."

پیوند به نوشته (+)

* * *

رضا فانی یزدی:
(ایشان خود از قربانیان فجايع دهه شصت است و خاطرات بسیار تلخی در این باره قبلاً بیان کرده است)

"می​گویند در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال ۱۹۵۶ در سخنرانی غیرعلنی خروشچف خطاب ‏به اعضای کنگره که عمدتا در نقد و محکومیت رفتار ... و دیکتاتورمنشانه استالین انجام می شد، اتفاق جالبی افتاد. ‏پس از اینکه خروشچف به مدتی طولانی به نقد و حتی فحاشی به شخصیت استالین پرداخت، یکی از حضار ‏شرکت کننده در کنگره با صدای بلند سوال کرد که شما در آن سالها کجا بودید و چه می کردید. خروشچف با ‏شنیدن این سوال رو به جمعیت کرد و پرسید چه کسی این را پرسید. هیچ کس جواب نداد. دو باره و سه باره سوال ‏کرد که چه کسی این حرف را از من پرسید که من در آن دوران کجا بودم. باز هم پاسخی نشنید. سکوت سالن را ‏گرفته بود. خروشچف با لحنی تمسخر آمیز گفت من همان جایی بودم که تو امروز نشسته ای و همان کاری را می ‏کردم که تو امروز می کنی.‏

این داستان مرا به یاد کسانی می اندازد که از میرحسین موسوی، نامزد انتخابات ریاست جمهوری، می پرسند آقای ‏موسوی، شما در دهه اول جمهوری اسلامی و در دوران کشتار و جنایت های رژیم، بویژه در سال ۶۷، کجا بودید ‏و چه می کردید. موسوی همان جا بود که بسیاری از آقایان و خانم هایی که امروز سوال می کنند نشسته بودند. ‏موسوی درست در کنار آنها نشسته بود گرچه در مقام ریاست دولت و مدیر اجرایی پروژه های دولتی، اما ‏همانجایی نشسته بود که بقیه اعضای هیات دولت، معاونین وزرا و رهبران و بنیانگذاران سپاه پاسداران و اعضای ‏وزارت اطلاعات و دیگر وابستگان دور و نزدیک به حکومت اسلامی نشسته بودند.

...

اگر قرار است کسی از موسوی و کروبی سوال کند که آنها آن زمان کجا بودند و چه می کردند و چرا امروز باید ‏پاسخگوی موقعیت دیروز خود در نظام اسلامی باشند در درجه اول قربانیان و خانواده های آنها هستند، و در کنار ‏آنها مراجع ذیصلاح حقوقی و یا کسانی که هیچ نقشی در این کشتار نداشته اند. کسانی که در آن زمان شاهد کشتار ‏بوده اند، ولی به خاطر اینکه منافع شان با منافع رژیم گره خورده بود سکوت کرده اندند، اکنون حق ندارند به ‏خاطر منافع سیاسی خود از پرچم حق خواهی آن قربانیان استفاده یا سوء استفاده کنند..."‏

پیوند به نوشته (+)

* * *

اما دستورالعمل شیخ محمود فرجامي را هم برای حسن ختام داشته باشید:

"
5 درس تاریخی برای تبلیغات بدون غضنفربازی!

1- دست از غر زدن علیه کاندیدای خودتان بردارید. هرچند که این مساله بسیار واضح و بدیهی به نظر می‌رسد اما تجربه نشان داده که بسیاری از ما، به خصوص اصلاح‌طلبان، عادت داریم که بیشتر سر کاندیدای این‌طرفی غر بزنیم تا آن طرفی. به عنوان نمونه چهار سال پیش در مرحله‌ی دوم انتخابات بسیاری از جوانان نابغه‌ی حزب مشارکت و دفتر تحکیم وقتی بعد از هزار کرشمه حاضر شدند برای هاشمی تبلیغ کنند .از مردم می خواستند به هاشمی "که دستور قتل روشنفکران را می داده(!) و خانواده‌اش هم دارای فساد مالیست" رای بدهند. مردم هم گفتند چشم!

2- یادتان باشد همیشه رقابت بین کاندیدای مورد نظر شما و احمدی‌نژاد نیست. پس طوری علیه سایر رقبا موضع نگیرید که اگر روزی مجبور شدید در مقابل احمدی نژاد از یک کاندیدای دیگر حمایت کنید، رویتان نشود یا اگر رویتان شد و چنین کاری کردید با انگشت شصت کسانی که دیروز به حرف هایتان گوش می دادند مواجه شوید! در این زمینه همیشه به یاد اصلاح‌طلبانی بیفتید که وقتی پس از دو سال تخریب هاشمی رفسنجانی به عنوان دشمن درجه یک بشریت از مردم خواستند که در دور دوم انتخابات در مقابل احمدی نژاد به هاشمی رای بدهند چه آبرویی از خودشان و هاشمی بردند.

3- ولله بالله به پیر به پیغمبر، تمام ایران در اینترنت و وبلاگستان خلاصه نمی شود. اینترنت و وبلاگستان در کل و با خوشبینانه‌ترین حالت بر روی دو میلیون نفر از جمعیت هفتاد میلیونی ایران تاثیر دارد. در نتیجه همه‌ی انرژی‌تان برای کشاندن مردم به پای صندوق‌های رای را پای اینترنتی که سیمش زیر پای وزیر ارتباطات احمدی‌نژاد و چند تا آقا بالاسر دیگر است و تازگی‌ها مسیر کابلش از "گرداب" هم می‌گذرد، نگذارید. گول اینترنت را هم نخورید. اگر به اینترنت بود باید چهار سال پیش معین در دور اول رئیس جمهور ایران می‌شد.

4- انرژی‌تان را روی کل‌کل نگذارید. به جای سه ساعت بحث با کسی که با وجود دسترسی به همه طور رسانه و آمار و آگاهی از گل‌کاری ها و تپه‌نوردی های دولت محترم نهم به نظرش "همه‌ی اینها مثل همند"؛ چند تا آدم کم اطلاع‌تر اما عاقلتر پیدا کنید و برایشان یادآوری کنید که در این مدت بر مملکت چه گذشت. باز اگر به انتخابات قبلی رجوع کنیم، در همان موقعی که اصلاح طلبان با تریبون‌های اندکشان و به خصوص روزنامه‌ی شرق می خواستند برای هزارمین بار به چند هزار مخاطب سمجشان بگویند "نه بابا... اونطوری‌هام که اکبر گنجی می‌گفت هاشمی قاتل نیست" و هی از هانا آرنت و برتولت برشت و بابک احمدی و داریوش شایگان مایه می‌گذاشتند، طرفداران احمدی نژاد به صدها هزار نفر از مردم عادی، «صادقانه!» می گفتند احمدی‌نژاد آدم خوبی‌ست و نفت را سر سفره‌های مردم می‌آورد و آنها هم تصمیم می گرفتند رای خود و خانواده‌شان را به احمدی نژاد بدهند.

پس بجنبید. نه احتیاجی به دروغ هست و نه اغراق. فقط فرض کنید با افراد محترم کم‌حافظه‌ای روبرو هستید که باید برخی حقایق بدیهی و مسلم را به آنها یادآوری کنید.

5- سلیقه‌ی مخاطبانتان را بشناسید و در زدن فک ،الگوی مصرفتان را بهبود دهید. مثلا برای کسی که عشق فوتبال است نگویید احمدی نژاد 6 میلیارد تومان از بودجه‌ی ضروری ریاست جمهوری را به طور مازاد به پرسپولیس و استقلال داد. چون طرف احتمالا خواهد گفت "ئه... راست گفتی. دمش گرم... پس یادم باشه ایدفعه هم حتما بهش رای بدهم." و آنوقت مجبور خواهید بود دوساعت تمام درباره‌ی فسادی که این قبیل کارها در ورزش ایجاد می کند و سایر گل کاری‌های دولت در ورزش را برایش شرح دهید تا طرف دوباره بیاید سر جای اولش. به چنین فردی فقط کافیست ماجرای درگیری فردوسی‌پور و علی‌آبادی و داستان پیامک‌ها را یادآوری کنید. باز اگر بخواهیم از اشتباهات گذشته یاد کنیم چهار سال پیش که نوبخت از طرف هاشمی برای مناظره با نماینده‌ی احمدی‌نژاد آمده بود به تلویزیون، در آن مدت کوتاهی که وقت داشت در مقابل ژانگولربازی های حریف از هاشمی دفاع کند یا خراب‌کاری‌های احمدی نژاد در شهرداری را برملا کند، ایرادی که گرفت این بود که چرا احمدی‌نژاد از بودجه شهرداری به جوانان تهرانی وام می دهد!"

پیوند (+)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 20, 2009


ما و انتخابات (۸)

الف) چهارسال پيش خود تحريمی بودم و دوستان تحريمی را درک ميکنم و میفهمم دغدغه​هايشان چيست (البته بدون اینکه اشتباه خود را در چهارسال پیش بخواهم کتمان و مانند احمد زیدآبادی جسارتاً ماله​کشی کنم، باید اضافه کنم که تحریمی بودن امروز از تحریمی بودن چهارسال پیش کمتر قابل فهم است). از ديد اين دوستان شرکت کردن در انتخاباتی که تنها نامی از انتخابات دارد وجاهت ندارد. احساسات این دوستان قابل درک است و نیز آرمانهای زیبا و ارزشمندشان مورد تایید دیگران هم هست. اما آنها از یک نکته بسیار روشن و بدیهی چشم​پوشی میکنند و آن هم این است که منطقشان منطق نفی است در ضمن راه​حلی هم ارائه نمی​دهند. هزار ایراد میگیرند که کاری را انجام ندهند، اما یک ایراد به خود نمیگیرند که چرا بی​عمل هستند. نیک می​دانند و می​دانیم که از این بی عملی چه نتیجه فاجعه​ برانگیز مسلم و صددرصد و خسارت​بار حاصل خواهد آمد. اگر آن دوستان، شرکت کردن در انتخابات را یک "صکص سیاسی" یا "خودارظایی سیاسی" می​دانند (غلط​های املایی عمدی است!) معلوم نیست که شرکت نکردن و نفی و بی​عملی که آشکارا دیدیم به تبلور جهل و تعصب و تحجر دامن زد و در روی کار آمدن احمدی​نژاد هم بسیار موثر بود (صدالبته در این روی کار آمدن جماعت اصلاح طلب هم به اندازه تحریمی ها مقصر بودند)، به چه کار خواهد انجامید جز فرورفتن کامل در باتلاق؟ کدام کار "خودارظایی" است؟ چسبيدن به روياها و آرزوها و ايده​آلهايی که همه ما دنبالش هستيم، بدون توجه به شرایط عینی و واقعی موجود و موانع جدی و مهم، آيا "خودارظايی" نيست؟

ب) دوستان ميگويند به شعورمان توهين شده، انتخابات معرکه رژيم است و بايد بهش نه گفت و از حیثیت شهروندی و انسانی خود دفاع کرد. گیرم همه حرفهای آنها دربست قبول. اما سوال از دوستان اين است که: پس به چه چيز آری ميگويند و برنامه​شان چيست؟ بالاخره چهارسال پيش​ عده​ای از کسانی که به تحريم معتقد بودند، نسبت به بديلهای ديگر خوشباورانه خوشبين بودند. طرح​ شصت ميليون امضاء و رفراندوم اينترنتی که ديديم سر از کجا درآورد تا جایی که محسن سازگارا، علی افشاری و دکتر محمد ملکی و دیگر هواداران هم يادی هم از آن نمی​کنند. شجاعت و شفافیت اخلاقی يک سياستمدار استوار ايجاب می​کرد که دوستان طرح رفراندوم اینترنتی نقد جدی عملکرد و شکست خود را می​پذیرفتند. آخر دوستان تحريمی حواسشان هست از ميان خيل کاربران ميليونی در داخل و خارج از کشور، تعداد هواداران سایت به​زور به صدهزار نفر رسید و برای یک کلیک ناقابل هم ملت ما حاضر به پرداخت هزینه نیست، دوستان از کجا میخواهند بدیلی مانند رفراندوم را پیگیری کنند؟ نافرمانی مدنی​ چه شد؟ جمهوری تمام عیار اکبر گنجی که گویا در عالم دیگری زندگی میکند و حاضر نیست نقد خود کند، به کجا رسید؟ این دوستان با منطق نفی و طرد همه چیز چطور می​خواهند طرح های خودشان را که معلوم هم نیست چه هستند و تا این لحظه چیزی را عیان نکرده​اند پیش ببرند؟ کو؟ کجاست طرحشان که "قلعه حیواناتی" نباشد و به "سکص سیاسی" هم منجر نشود؟ همه بدیلها را بیاورند دانه دانه با هم نقد کنیم و بهترین را انتخاب کنیم. اگر به حکم عقل گردن ننهیم پس چه کار باید بکنیم؟ رفراندوم هخایی و نفی طرحهای آرام و مقطعی و به سیم آخر زدن و جمهوری تمام عیار مطالبه کردن (که به قول حجاریان قصه آنور رودخانه است و ما فعلاً این ور هستیم و پلی هم نداریم که خودمان را به آنور برسانیم) و همه سیاسیون جمهوری اسلامی را به یک چوب راندن و همه را ردصلاحیت کردن و به امید ظهور هخای دیگر یا معجزه عزراییل نشستن، اینها "خودارظایی" نیستند؟

پ) کسی نگفته که برویم رایی به صندوق بیندازیم و بیاییم بنشینیم در منزل و منتظر گلستان شدن ایران باشیم، راه دشوار است و سالها طول میکشد تا همه آنچه را که باید برای شهروندی در جامعه مدنی و استقرار واقعی قانون و حاکمیت ملی لازم است، اندک اندک بگیریم و بدست بیاوریم. در این راه طولانی و این دوی امدادی که چند دهه طول خواهد کشید، هم به روزنامه​نگاران مستقل نیاز هست هم به نهادهای مدنی هم به فعالین سیاسی، اجتماعی و مدنی و هم به بسترسازی دولتی هم به صبر و استواری و طرح​ خواسته های محدود و پایدار. دیدیم که به عقب برگشتن شدنی است، مایی که تا فرق سرمان مستبد و استبدادپذیر هستیم، با تمرین و گفتگو با همدیگر است که میتوانیم استبداد زدگی، قانون گریزی و رقابتجویی افراطی خودمان را کم​کم برطرف کنیم و رشد مدنی پایدارتری داشته باشیم. ما باید شرایطی فراهم کنیم که نسلهای بعدی یاد بگیرند، بتدریج به همدیگر احترام بگذارند. ترک و لر و کرد و گیلانی و اصفهانی و عرب و بلوچ و ترکمن و مازنی و همدانی و مشهدی و قمی و کرمانشاهی و کرمانی و یزدی همدیگر را تحقیر نکنند، شریفی و دانشگاه آزادی به ریش هم نخندند، فارغ التحصیل شیمی و مهندسی شیمی به هم احترام بگذارند. کمربند را ببندند و پشت خط عابر پیاده بایستند و تخلف در رانندگی را نافرمانی مدنی ننامند! ما در الفبای حقوق بشر مانده​ایم و برای فاشیسم نرم ایرانی​شده، سرودست میشکنیم. سروش را که قهرمان مبارزه با فاشیسم دینی بود، بینید که خود چطور بدتر از صد فاشیست عمل کرد. دولت آبادی جوزده مان را هم ببینید که چطور تریبونی گیرش آمد و بی​فکری کرد و بحث سروش را پیش کشید. ما هنوز خیلی کار داریم و سالهای سال باید سعی کنیم فضایی ایجاد کنیم تا بتوانیم به فرزندان خود آموزش بدهیم که به همدیگر احترام بگذارند. نمی​توانیم با انداختن یا نینداختن رای به صندوق منتظر معجزه باشیم. ما هنوز یاد نگرفته​ایم که در هنگامه و گیرودار انتخابات، درست و بجا، درچارچوب موضوع و به مصلحت خود انتخابات (موافق یا مخالف) حرف بزنیم. ما حرف زدن را هنوز درست یاد نگرفته​ایم و از آن بدتر شنیدن و گوش دادن بلد نیستیم که صدای تحریم​مان احیاناً معنی خاصی بدهد یا از دل صندوقها پیامی به جایی بیرون بیاید. دنبال نتایج محدود ولی عملی از رفتار انتخاباتی خود باید باشیم.

حرفها تکراری است و شعاری، چون رفتار سیاسی ما تکراری است و شعاری و نمیخواهیم قبول کنیم که باید از جایی شروع کنیم. صاف و صادقانه و آرمانخواهانه یا لجبازانه و منزه​طلبانه میگذاریم دیگران در مورد سرنوشت ما و همفکرانمان تصمیم بگیرند و ما را عملاً از کشورمان بیرون کنند یا در درون از حق تصمیم​گیری در مورد کشور محروممان کنند. ایران به حیاط خلوت سپاه تبدیل شده. ایران گیرم اسلامی، ارث پدری شیخ احمد جنتی است. آقای خامنه​ای به جای هشتاد و چند میلیون ایرانی داخل و خارج از کشور تصمیم میگیرد و ما هم بروی مبارک خود نمی آوریم، چه مشارکتی باشیم و چه تحریمی. عقب​نشینی تا کجا؟ دامن خود را به چیزی نیالودن و در هیچ خاک و گلی درنغلطیدن و نهایتاً به خاطر این آقامنشی و پاکی و صداقت در بی​عملی، زیر بار و یوغ استبداد و تباهی و بی​سرانجامی رفتن تا کجا؟​ کسی چیزی میداند؟ کسی راه حل عملی و امتحان​نشده دیگری دارد؟

مرتبط: ما و انتخابات (۷)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, May 18, 2009


ما و انتخابات (۷)

اشاره: بی​مقدمه بروم سر اصل مطلب که انتخابات دارد از همه​طرف و همه​جا پر از حاشیه میشود.

الف) اولويتهای کاری برای رییس جمهور اينها هستند:
۱. بهبود اقتصاد و مديريت برنامه​ريزی
۲. حل مشکل رابطه ايران و آمريکا
۳. حل بحران هسته​ای
۴. تقویت رکن چهارم دموکراسی (مطبوعات و رسانه​ها)
۵. گسترش و نهادینه کردن آزادیهای سیاسی و حقوق​بشری

میشود چیزهای دیگری را هم برجسته کرد یا به اینها افزود. مثلاً بهبود وضعیت نشر کتاب و مقابله با سانسور که در دل رکن چهارم میتواند قرار گیرد یا جداگانه مورد توجه باشد. این مجموعه حداقل اولویتها هستند و در عین حال کاملاً​ مستقل از هم نیستند و بلکه به هم وابستگی دارند. مثلاً اولویت دوم و سوم کاملاً بهم وابسته هستند. همینطور اول و دوم و نیز موارد واضح دیگر. کلید حل مشکلات به نظر می​رسد، حل مشکل رابطه ایران و آمریکاست. تا این مشکل حل نشود عملاً پیشرفت پایداری در زمینه های دیگر ممکن است اتفاق نیافتد. شرح​ و بسط و استدلال مجال زیادی میخواهد اما همینقدر به اشاره گفتنی است که حل مشکل رابطه ایران و آمریکا در درون ایران نظام را از بن بست سیاسی و انزوا خارج خواهد کرد، تفکرات ایدئولوژیک در سطح​ حاکمیت و اقلیت ملت به تدریج کم رنگ خواهند شد و فضای احساس تکلیف و شریک غم مظلومان فلسطینی بودن در سیاست خارجی جای خود را کم کم به دیدگاه حفظ منافع ملی به طور پایدار خواهد داد، احساسی گری و دست به ریسک های پرخطر زدن و معامله​ورزی مافیایی در سطح سیاست خارجی برای حفظ حکومت کم کم جای خود را به روابط پایدار و عقلانی در چارچوب منافع ملی خواهد زد. راه برای خروج از بن​بست هسته​ای هموار خواهد شد، زمینه برای سرمایه​گذاری خارجی به سرعت مهیا شده در کنار آن استفاده از تجارب بین​المللی خصوصاً در صنعت ایرانگردی و جلب جهانگردان کم​کم مورد توجه قرار خواهد گرفت. ناگفته پیداست که اقتصاد و مدیریت برنامه ریزی هم از چند طریق و به چند عامل تقویت خواهد شد (مستقل از حرکت سریع به سمت بهبود وضع نابسامان اقتصاد که حتماً در اولویت اول است). به هر حال در این زمینه حرف زیاد است. به همین رو اساس و بنیان خواسته های و مطالبات دیگر هم به اقتصاد و بازگشت ایران به جامعه بین​المللی برمیگردد. شک نیست ایرانی که مشکل خودش را با آمریکا حل کرده و از فضای خصومت دست کم به فضای برقراری رابطه عادی برگشته باشد، کمتر خود را در مخمصه و فشار مجامع بین المللی و کشورهای غربی میبیند و میتواند به تدریج آزادیهای سیاسی بیشتری در چارچوب قانون اساسی فراهم کند. این فرآیند نیازمند زمان است.

اگر قرار باشد از اولویتهای بالا دو اولویت مهمتر و پایه​ای​تر را انتخاب کرد همان دوتای اول خواهند بود به نظرم و در راس آن رسیدگی عاجل به وضعیت اقتصاد در اولویت خواهد بود تا با پیشرفت در حل مشکل رابطه ایران و آمریکا (به عنوان اولویتی کلیدی و استراتژیک) و در طول زمان مطالبات دیگر به تدریج تحقق پیدا کنند.

ب) اینکه کاندیدای ریاست جمهوری در مورد هولوکاست سیاسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ چه نظری دارد در بحث انتخابات ریاست جمهوری اهمیت زیادی ندارد، ده ها اولویت دیگر وجود دارند که باید از کاندیداها پرسید و برنامه​هایشان را نقد کرد. به ویژه معتقدم که میرحسین موسوی بیش از اینکه در مورد هولوکاست سیاسی باید نظر بدهد که ضعیف و غیرقابل قبول هم ظاهر شده، باید در مورد حل مشکل رابطه ایران و آمریکا برنامه خودش را مشخص تبیین کند که متاسفانه این کار را انجام نداده است و در این زمینه از کروبی عقبتر است. البته هنوز فرصت هست و باید منتظر بود و دید - در شرایطی که اعلام نتایج تایید صلاحیتها از سوی شورای نگهبان به تعویق افتاده و جناب رهبری هم تا کنون سه بار در انتخابات صريحاً جانبدارانه اعلام موضع کرده است - میرحسین که به طور جدی دیگر کاندیدای مورد نظر رهبری نیست، در این مورد چه راهکاری خواهد آورد و در مورد حل مشکل رابطه ایران و آمریکا چه ابتکاراتی خواهد داشت.

پ) در مورد بهبود اقتصاد و مدیریت برنامه​ریزی، هردو کاندیدای اصلاح​طلب کروبی و موسوی ادعا ميکنند که برنامه های زيادی دارند اما هنوز جزييات زيادی از اين برنامه​ها در نيامده. البته گفتگوی موسوی با اقتصاددانان اميدوارکننده بود و مديريت موسوی قابل کتمان نيست. زمينه نگرانی آنجاست که او نخواهد برنامه ها و توصيه های اقتصاددانان را بشنود که البته خودش ادعا کرده حتماً با آنها مشورت خواهد کرد. کروبی هم برنامه های اقتصادی خود را با مشورت با اين و آن گرفته است هرچند شعار سهام نفت او قدری پوپولیستی بود. در این موارد هم ما چیز زیادی متاسفانه از دو کاندیدا تا کنون نشنیده​ایم و امیدواریم در دو هفته آینده در بحثها و مناظره ها برنامه ها مشخصتر شوند.

ت) واقعیت این است که انتخابات تا کنون بيشتر جنبه نمايشی داشته و هنوز وارد بررسی جدی بحثها در مورد اولويتها نشده است. ميرحسين موسوی و کروبی هنوز درست حسابی تيم کاری خودشان را معرفی نکرده​اند و حتماً بايد چنين کاری را تا قبل از انتخابات انجام دهند. هم موسوی و هم کروبی ظاهراً​ حمایت احزاب را دارند که البته موسوی احزاب زیادتری را پشت سر خود دارد، اما معلوم نیست این احزاب چه نقشی در آینده به عهده خواهند گرفت حتی اگر به آنها نه به عنوان حزب بلکه به عنوان یک باند یا محفل نگاه کنیم. انتخابات ما هم متاثر از انتخابات آمریکا، انتخابات سلبریتی​ها شده است، البته حتی به کیفیت انتخابات آمریکا هم نرسیده است و بسیار نازل است. اهمیت انتخابات امسال و خلاصی از شر تفکر احمدی​نژادی به جای خود اما خود کمپین انتخاباتی امسال نه چندان داغ شده و نه چندان از برنامه ها خبری هست و از این نظر موجب نگرانی است.

به نظرم کسانی که روزنامه​نگار هستند و حرفشان خریدار دارد، دورهم جمع شوند و در یک نامه دسته​جمعی مثلاً ده سوال دقیق و مهم مطرح کنند و برای کاندیداها بفرستند و پیگیر جوابهای دقیق باشند. یک مصاحبه رودررو که یک فرصت عالی است و لازم است آنها بجد پیگیر مصاحبه مطبوعاتی کاندیداها با روزنامه​نگاران برجسته باشند. دنبال قتل زهرا بنی​یعقوب و اعدامها در سال ۱۳۶۷ و اعدام دل آرا و غیرذالک یا پیگیری معرکه​گیری​های عبدالکریم سروش و سوالاتی از انقلاب فرهنگی و اینها میشود بود، اما الان فرصت برای طرح سوالات مهمتر دارد از دست میرود. آن سوالات مهمتر را مرتبط با اولویتها باید پرسید و گریبان کاندیداها را بابت سوالهای مهمی مرتبط با برنامه​هایشان باید گرفت.

کسی که در این معرکه هنوز در رویاهای رمانتیک خودش غوطه​ور است یا گرفتار خودشیفتگی است و واقع​بین نیست، جداً​ هیچ کم از احمدی​نژاد ندارد.

مرتبط: ما و انتخابات (۶)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, May 12, 2009


نسبت سروش و شیخ و فقیه

به خود اجازه نميدهم خودم را مستقیماً شاگرد سروش بخوانم، چون بی​تعارف کسانی را میبینم و می​شناسم که جملات و کلمات سروش را از بر دارند و بسیار به راهنمایی سروش خوانده​اند و آموخته​اند، بنده چنین نیستم. گرچه که مريد او هم نيستم که از بيان اين نسبت معلمی و شاگردی واهمه داشته باشم چون به فرض به مرتبت او بخواهد لطمه بخورد. سروش استاد قابل احترامی است هرچند خودش گاه شیطنت میکند و انگار بدش نمی​آید برای دیگران آشی بار بگذارد یا کسانی صاحب​نام را تحقیر کند. تا دو سه سال پیش هرچه سروش نوشته بود، خوانده بودم و تقریباً هرچه گفته بود شنيده​ بودم. برای زمانی کوتاه هم در پیاده​سازی نوارهای سخنرانی سروش با صراط همکاری داشتم. کم​کم از خودش ياد گرفتم که ما فرزندان دليل هستيم و جز به زبان عقلانيت و دلیل​آوری نميشود مفاهمه کرد. سروش مستقيم و غير​مسقيم به عنوان معلمی تحليل​گر به ما آموخت که يقه ديگران را بگيريم و ازشان دلیل مطالبه کنیم. البته کم​کم آموختم که حرفهای بی​دلیل خود سروش را هم قبول نکنم و این را هم از خودش آموختم و همیشه قدردانش هستم. اما همین سروش، خود به آنچه به ما به درستی آموخت عمل نکرد. آنهمه ارادت​ورزی او در مورد مولوی و غزالی خود خشت بر آب زدن بود. به اشاره باید گفت مولوی و غزالی و پوپر و سروش هیچ فرقی با هم ندارند و یقه تک تک شان را هم باید گرفت و بابت هر نظرشان ازشان دلیل خواست و بیرحمانه نقدشان کرد. کم​کم راهم از او جدا شد. نه اینکه سوادی درست حسابی پیدا کرده باشم که در مورد فلسفه دین بخواهم با او یکی بدوی کلامی یا فلسفی کنم، بلکه کم​کم دیدم که روشنفکری دینی جواب سوالات من را نمیدهد و جنس سوالات شخصی برایم چیز دیگری شده بود و البته این دلیل نمی​شود که به روشنفکری دینی - علیرغم اینکه چند سال پیش طور دیگری فکر میکردم و از افراط به تفریط غلتیده بودم - احترام نگذارم و حضور کلیدی و موثر این جریان را در مدرنیته نبینم. جایگاه روشنفکری دینی لازم و محترم است، در این شک ندارم. این مقدمه را هم گفتم که موضعم در مورد نظر اخیر سروش بهتر درک شود.

از همان زمان به سروش همواره به معلمی که به من روش تحلیلی و معرفتشناسانه یافتن پاسخهای ممکن برای سوال های موجود را یاد داده، نگاه کرد​ه​ام و به عنوان معلم منطق و تحلیل، برايش احترامی خاص قائل بوده​ام. اما سروش گهگاه بدش نمی​آيد آدمهايی را که دوست ندارد تحقير کند، سياسی کاری بورزد و حرفهای عجیب و غریب بزند. اشکال ندارد. آدمها ماشین منطق نیستند، احساسات و غرایز و امیال دارند و شخصیتهایشان به تدریج تغییر میکند و هرکس مجاز است اشتباه کند. مشکل اینجاست که سروش خودش را در مرتبتی قرار میدهد که دیگران بیایند و نظرش را در مورد سیاست بپرسند و او هم باغرور و تبختر و در کنار یادآوری پیشگویی​های قبلی خود(!) چون فقها و مراجع، حکمی بدهد که بروید به فلانی رای بدهید و صلاح شما در این است که من میگویم و پیش​بینی میکنم و همان هم خواهد شد! خود سروش میگفت اینکارها (بر اساس: من چیزی میدانم که شما نمیدانید!) دعوی خدایی کردن است و بطلان آن از پیش معلوم. سروش​ میگوید: "علاقه​ای به قدرت ندارد همانطور که به کیوی علاقه ندارد" در عین حال "رسالت هم برای روشنفکر قائل نیست"، به عنوان یک علاقمند فضول ایندو را میگذارم کنار هم و از معلم منطق خود میپرسم: پس چه اصراری دارد که هی در مورد قدرت و سیاست، نظر دهد و حکم قاطعانه صادر کند و سیاسی مآبانه با آدمهای سیاسی بازی کند؟

با عرض معذرت باید یقه خود سروش را اول از همه گرفت که در عالم سیاست، دانشمند و اندیشمندی که همزمان کنشگر سیاسی باشد نداریم اگر هم داشته باشیم آن دانشمند علوم سیاسی به صرف دانشمند بودنش حرفش حجیت ندارد بلکه میتواند مانند دیگر کنشگران سیاسی وارد این بازی شود و نظر خود او هم نظری است در کنار نظرات سیاسی دیگران. (مثل این است که کاسپارف به عنوان استاد مولف و مدرس شطرنج (و نه لزوماً قهرمان اسبق جهان) بخواهد در مورد یکی از بازیهای مسابقه شطرنج امسال قهرمانی جهان تفسیری ارائه دهد، تفسیر او چیزی است در کنار تفسیر دیگران و البته نظر او به عنوان مولف و استاد در مورد مسابقه امسال نظر و تفسیری است که اهمیت بیشتری نسبت به نظرات دیگر مفسرین و استادان شطرنج دارد اما صرف کاسپاروف بودن به معنی این نیست که هرآنچه او در عرصه شطرنج بگوید درست است، ضمن اینکه سروش کاسپارف عالم سیاست ایران هم نیست) پیشگویی سیاسی هم از آن حرفهاست، مگر سروش مانند مرتاضان هندی پیشگوی سیاسی است که از تحقق پیدا کردن پیشگویی خود در چهارسال قبل هنوز مسرور است؟ اگر فیلسوفی بخواهد در مورد سیاست حکم بدهد باید نظراتش را به دلیل و حجت محکم کند و علاوه بر آن در عالم سیاست نه مرجعیت داریم و نه فقیه. سروش از فقها و مراجع حکومتی مینالد ولی درعمل خود مانند آنها رفتار میکند! اگر سروش قبول دارد که نظرات سیاسی و مواضع انتخاباتی او خصوصاً در این بلبشوی دقیقه نودی پر از حاشیه و تحول، ممکن است و احتمال دارد که صائب نباشند (یا اینکه در درستی آنها باید فعلاً درنگ کرد)، باید شجاعانه و دلیرانه (برخلاف نظر زیدآبادی) بیاید بگوید: من هم مثل شما در این وادی، تحولات فعلی را پیگیری میکنم و شرایط بغرنج است و شاید کروبی بهتر از موسوی باشد. یک فیلسوف منطقی و تحلیلی اگر در این شرایط با قاطعیت حرف بزند و برای یک طرف -آنهم شیخی مانند شیخ اصلاحات - هورا بکشد، جداً یک جای کار مشکل دارد.

سروش شب انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۰ (دور دومی که خاتمی انتخاب شد) نوشت که خاتمی تنها کسی است که فلسفه سیاسی مدرن را عمیقاً درک کرده است و این چیزها را در روزنامه ها نخوانده بلکه عمیقاً با مفاهیم آشناست و روشنفکر است و چنین و چنان (دقیقاً خلاف چیزی که امروز میگوید و قوچانی برایش هورا کشیده​ و با ابتذال تمام مجیزش را گفته (این قوچانی همان قوچانی نیست که چند سال پیش در همشهری نوشت عصر و دوران سروش تمام شده ؟!)، سروش معتقد بود که خاتمی با بینش عمیقش از فلسفه سیاسی بسیار مثمر​ثمر است و اساساً وجودش فرصتی مغتنم و بی​نظیر در عرصه سیاسی ایران است. حتی به این تعبیر اخیر هم مستقیماً اشاره کرد) دو سال بعد بود که آن نامه معروف را به خاتمی "سید خنده​رو" نوشت که "طفل انتظار پیر شده است" و از بی​عملی او نالید و بشدت از محمد خاتمی انتقاد کرد (موضعی جدید). سال بعد در انتخابات مجلس هفتم باز ازش استفتاء (!) کردند: گفت: گوسپند اسپندی را به قربانگاه برده​اند و این انتخابات چه جای شرکت کردن دارد؟​ (موضعی دیگر و البته پوپولیستی و دیدیم که چه اشتباهی جبران ناپذیر بود، امسال میگوید موضع تحریمی​ها را نمی​فهمد بدون اینکه اشاره​ای به موضع تحریمی خودش در انتخابات مجلس هفتم کند!) در انتخابات ریاست جمهوری سال بعدش گفت: "کروبی در قد و قواره این نظام است" (همین کروبی که الان دارد او را مدافع حقوق بشر و پیگیر نسبی اصلاحات و آزادیهای سیاسی-مدنی نشان میدهد) "نه دوستان زیادی دارد و نه دشمنان زیادی" (از دکتر سروش همینجا باید پرسید، چطور کسی که نه دوستان زیادی دارد و نه دشمنان زیادی، میتواند منشا اثر باشد؟!) امسال هم این موضع عجیب را از خود نشان داده که روشنفکر نباید در خود احساس رسالت بکند (این حرف قدیم مرتضی مردیهاست و البته بشدت محل مناقشه است، روشنفکر در کشور جهان سومی رو به مدرنیته اگر احساس رسالت نکند، دیگر روشنفکر نیست، تنها یک آدم پیشروی آوانگارد و مدرن است. اگر سروش به این معترف است نباید نام خود را روشنفکر دینی بگذارد، بلکه او تنها از این دیدگاه یک نواندیش دینی است. چه کار کنیم که واژه روشنفکر از ابتدا به این معنی معرفی شده؟). اگر کاری به این مواضع امروزی او هم نداشته باشیم (که البته نقدهای زیادی به موضع اخیر او وارد شده)، می​بینیم که سروش در همین چند نقطه چندین بار مواضع سست و گاه مغایر همدیگر گرفته است. اشکالی ندارد، عرصه، عرصه سیاسی است و عوض شدن مواضع، طبیعی است. حرف این است که سروش از کجا و به کدام پشتوانه عقلانی امروز چنین با قاطعیت دارد حرف میزند و آنهم در مورد چه شخصیتی؟! عاقلان باید تامل کنند روی این نکته، هم سروش و هم دیگرانی که برایش هورا میکشند.

از سروش باید پرسید، آخرمگر ایشان رفتار شیخ اصلاحات را در طرح اصلاح قانون مطبوعات و بازی مسخره حکم حکومتی و زدن تیشه به ریشه اصلاحات و ترساندن همه از رهبری ندید؟ در جریان تحصن ندید؟ مگر نویسنده قبض و بسط خبر ندارد که تایید انتخابات مجلس ششم در تهران منوط شد به توافق ضمنی رییس مجلس شدن شیخ اصلاحات و همان شب در صدای و سیمای لاریجانی (بنگاه بانگ و رنگ که سروش بدرستی نام نهاد) حسابی شیخ را تحویل گرفتند. مگر سروش یادش رفته شیخ بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور قبل با آن بغض و کینه و نمایش آنچنانی رفت که تلویزیون تاسیس کند که صددرصد لازم و مورد نیاز همه بود، با یک اشاره رهبری سرجایش نشست و بادش خوابید؟ مگر یادش رفته که در انتخابات مجلس پارسال که همه گروههای اصلاح​طلب قلع و قمع شده و نیروهای دست چندم اصلاح طلبان هم در شهرستانها رد صلاحیت شده بودند و شیخ اوبامای تغییر​طلب (!) ما گفت در هر شرایطی شرکت میکنیم و راه خودش را می​رفت و می​گفت همین تندروها پدرما را درآوردند بیرون (بعضی از همان تندروها الان چون پروانه به گرد شیخ میگردند، پیدا کنید پرتقال فروش را!)؟ دکتر زبانم لال آلزایمر که نگرفته​؟ با اجازه یقه ایشان را می​گیرم و در مورد این رفتارهای سیاسی آقای کروبی ازش سوال میکنم. روزگار روزگار سوال کردن و گیر دادن است. من هم با اجازه دوستان به سروش گیر میدهم. دکتر سروش نظرش راجع به گلهایی که کروبی به دروازه خودی زده چیست؟ دکتر به کدام امامزاده دخیل حکمت و قفل عقلانیت بسته​؟ سروش از دفاع از کدام آزادیها دارد حرف میزند؟ ما که از ترس نکبت احمدی نژادی، شیخ اصلاحات را کمابیش قبول کرده​ایم و میگوییم که کروبی صدالبته بسیار بهتر از احمدی​نژاد است و بنایی بر تخریب نداریم اما اینها هم فراموشمان نمیشود و این درعین حال به این معنی نیست که حرفهای نامربوط و مواضع ضعیف میرحسین را هم زیرسبیلی در کنیم. اما سروش دیگر چرا؟ کاش ایشان قدری هم احتمال میداد که در این فضای گل آلود و بشدت پیچیده، شیخ اصلاحات زبانم لال ممکن است شکست بخورد و بدتر از آن وقتی است که پیروز شده باشد و زبانم لال بخواهد باز برود بالای منبر و حرف خودش را بزند و راهنما نزده بپیچد یا بکل زیر خیلی چیزها بزند. احتمال است دیگر. آخر یک فیلسوف باید قدری هم شکاک باشد. آخر به کدام استدلال عقلایی در دستگاه منظومه سیاسی-فکری سروش، میرحسین قاطعانه ردصلاحیت و کروبی با بشکن و ساز دهل اهل لرستان تایید و تمجید میشود و به قول خود سروش برصدر می​نشیند؟! دکتر مانده​ام در چشم​بندی خدا!

"چون گرفتت پیر هین تسلیم شو/ همچو موسی زیر حکم خضر رو" !

در چنین انتخاباتی، عجیب و غریب و حساس، شرط بندی روی شیخ اصلاحات، آنهم با چنین قاطعیتی خیلی دل و جگر میخواهد. بد نیست یک عاقل و خردمند دست کم دو سه "اما" و "اگر" و "شاید" و "احتمالاً" لابلای حرفهایش بگذارد. جسارت ما را ببخشند هواداران دکتر سروش. اما نظرات سیاسی ایشان را مدتی است که چندان جدی نباید گرفت. سروش خردمندانه​تر است از ور رفتن با دکان کیوی​فروشان دست بردارد و دست کم چیزی بگوید که به عقلانیت نزدیکتر و به سودمندی و صواب قرین​تر باشد که مصلحت ملت هم با درنظر گرفتن انواع احتمالات و سناریوها تامین شود. کاش مصلحت​سنجی ما هم مانند آخوندها بود.

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, May 10, 2009

ما و انتخابات (۶)

از اين به بعد در دو سه نوبت نوشته​ها را به صورت پرسش و پاسخ ارائه خواهم کرد. اینها ظاهراً سوالاتی هستند که ممکن است برای بعضیها پیش آمده باشند و به هر حال مرور آنها کمک خوبی است به روشن تر شدن دیدگاه​ها و نظرات خودم و نیز دوستان منتقد.


الف) هدف تو از نوشتن اين مجموعه نوشته​ها چيست؟ تو که خودت را شهروند جهانی میدانی و در کانادا زندگی میکنی، انگیزه​هایت چیست و چرا کاسه داغتر از آش شده​ای؟

انگيزه ام جز کمک به روشنگری نيست. شرایط را جدی و حساس می​بینم و معتقدم که اگر میخ تحجر، عوام​فریبی، جهل و "حکومت کردن آسان" به تعبیر مسعود بهنود و رفتار غیرمسوولانه ما ایرانیان (چه در میان حاکمان دولتی- حکومتی چه بین شهروندان) اینبار محکمتر شود، تبدیل به قاعده خواهد شد و این جریان شروع به ریشه زدن بیش از پیش در تاروپود فرهنگی- اجتماعی ما خواهد زد و شرایط بسیار بدتری حاکم خواهد شد که برگشت از سیر قهقرای فرهنگی و ویرانی کشور بسیار سخت​تر خواهد بود. کار عجيب و غريبی نميکنم و منفعتی مستقيم از اين کار نمي​برم و ماموریتی هم از جایی ندارم و چیزی هم گیر من نمیآید در این وبلاگ​نویسی، همچنان که رویه هفت ساله بلاگ​داری و بلاگ​نویسی بنده چنین چیزی را نشان میدهد و از جایی یک ریال و یک سنت هم گیر من نیامده و با کسی هم چه در داخل چه در خارج، هیچگونه تبانی و بده​بستانی نکرده​ام و بسیار بیشتر یار ایام افتادگی و مرارت دوستان بوده​ام تا دوست فرصت​طلب دوران دولتمندی​شان و از این بابت قدردان خدا یا طبیعت هستم. حساب دوستی​ها را هم از این بحث​ها جدا میکنم. دوستدار حقی هستم که متکثر است و با همگان است. از طرفی ایرانی بودن من هم در کنار کانادایی بودنم حقی است که کسی نمیتواند آنرا از من سلب کند. در دنیای نو، دوملیتی بودن و حتی خود را شهروند جهانی دانستن نه جرم است نه کاری نامعقول و بلکه کم​کم به رسمیت هم شناخته شده. دیگر ایرانیان و ایرانی​الاصلها را به شرکت در سرنوشت خودشان دعوت میکنم و منتقدین این کار را به ارائه بدیل. اگر کسی بدیلی ارائه نکرد و خودش را بی​دلیل و استدلال، محق دانست - ضمن اینکه معتقد نیستم تنها یک راه وجود دارد - راه بهتر و معقول​تر را برمی​گزینم و دیگران را هم دعوت میکنم به عمل بر اساس منطق. انتخاب یک رییس جمهور جدی و مسوول در ایران تنها برسرنوشت ایرانیان داخل کشور اثر ندارد بلکه بر سرنوشت ایرانیان و ایرانی الاصلهای خارج از کشور هم اثر دارد. تبعیضات و تحقیرهایی که گهگاه در گوشه و کنار شامل حال ما میشود بر دوستان مقیم خارج از کشور پوشیده نیست. البته کاسه داغتر از آش هم نیستم و دایه مهربانتر از مادر هم. مقدم​تر این مردم داخل کشور هستند که باید در مورد سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. حق انتقاد و نقد عملکرد مردم ایران همیشه برای هرکس از جمله بنده محفوظ است و همراهی پوپولیستی با آدمهای بی​مسوولیت - ضمن اینکه درکشان میکنم - نخواهم کرد و تنها همراه و طرفدار حرفهای منطق​پذیر و مقبول هستم که میتوانند این حرفها متنوع هم باشند و حظی از حق و حقیقت داشته باشند (حق نسبی است و با کسی نیست). باید حرف زد و منطقی به عنوان پشتوانه آن حرف داشت. اما کسی که منطق ارائه نمیکند و راه​حلی بدیل نشان نمی​دهد، حرفش مسموع نیست، حتی اگر روضه قاسم داماد بخواند یا راجع به هولوکاست سیاسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ که بحق هم محکوم است اما گره​ای از کار فروبسته ما نمیگشاید، بساط زنجیرزنی راه بیندازد.


ب) از استدلالهای تو چنین برمی آید که تحت هر شرایطی باید در انتخابات امسال شرکت کرد، آیا این نگرشی غیردموکراتیک نیست که بدون اینکه شرایط مبارزات انتخاباتی و ویژگیهای کاندیداها را لحاظ کنیم تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت کنیم؟

شرکت در هر انتخابات به هر دلیل و تحت هر شرایط​ کاری معقول نیست. اما کسی هم نميتواند ثابت کند که در شرايط استثنايی و ويژه، جدی گرفتن شرکت در انتخابات و شرکت بلاقيد و شرط در آن کاری نامعقول است، اينبار وجود کسی مانند محمود احمدی نژاد که سمبل و نماينده جريان تحجر و جهل و فقر فکری است شرايط ويژه​ای بوجود آورده که بايد از بدتر شدن اوضاع و نهادینه شدن شبه​فاشیسم دولتی (از نوع شلخته آن) بجد جلوگيری کرد. در گفتارهای قبلی مفصل در اين مورد توضيح داده​ام. شرایط جداً حساس است و باید هرطور شده جلوی انتخاب مجدد شبه​فاشیسم شلخته احمدی​نژادی که کم​کم دارد به یک فاشیسم نهادینه شده و نظام​مند و تمام​عیار تبدیل میشود جلوگیری کرد. برای رسیدن به یک بازی عادلانه دموکراتیک راه درازی در پیش​ داریم و نباید ایده​آلیست بود. باید آستینها را بالا زد و برای بهبود اندک اوضاع کاری کرد. ما ایرانیان هستیم که باید کشورمان را اندک اندک بسازیم، نه عزراییل کمکی میتواند بکند نه اوباما نه مردم دیگر دنیا نه پارلمان هلند یا اتحادیه اروپا. قرار است رایی به داخل صندوق بیندازیم که اثری اندک در زندگی همه​مان داشته باشد. مشکلات استبدادزدگی ما چند دهه طول میکشد تا کم​کم برطرف شود و باید به تدریج تعلیم و تربیت در مدارس و آموزش حقوق انسانی و تربیت در خانواده​ها و جامعه اصلاح​ شوند و این چیزها نیازمند برقراری زمینه هایی است که دولت هنوز نقشی مهم در آنها ایفا میکند. شرایط جداً استثنایی است وگرنه که قابل فهم است کسی مثل میرحسین موسوی درعین ویژگیهای مثبت فرهنگی و مدیریتی​اش و سلامت نفس و انضباطش، هنوز سیاستمداری مدرن نیست و جنگ حق و باطل (!) یا فقر و غنا دیدنهایش و امام بازیهایش جداً دل​به​هم​زن است و اساساً از مصطفی معین هم در این زمینه عقب​تر است. اما متاسفانه با عرض پوزش از دوستداران موسوی، از بی​خانمی به گربه مجبوریم بگوییم شاباجی خانم. عملاً موسوی تنها کسی است که میتواند از پس پوپولیسم احمدی​نژادی و شبه​فاشیسم او بربیاید و در عین حال انضباط مدیریتی را به دولت برگرداند. سپردن ریش​ و قیچی بدست شیخ اصلاحات که گرچه در امتیاز​گیری و چانه​زنی و تنبان​کنی الحق استاد است اما هرآن ممکن است دست به هر کاری که خود صلاح میداند بزند - هم خود معرکه ای دیگر خواهد بود. کروبی یک سیاستمدار پیگیر است اما سپردن سکان ریاست جمهوری بدست او معلوم نیست ما را لزوماً به اصلاحات برساند. قطعاً وزارت کشور یک مکان ایده​آل برای او میبود یا همین ماندن بر مقام ریش سفیدی در اصلاحات و چانه زنی و حمایتهای او از حقوق زندانیان ("ابوطالب اصلاح​طلبان" بهترین لقبی بود که در زمان اصلاحات به او دادند. میدانیم که ابوطالب اسلام نیاورد اما برای اسلام همه گونه فداکاری کرد!) به هر حال کروبی هم کاندیدای مطلوبی نیست اما از محمود احمدی نژاد با آن همه کثافت​کاری همه جانبه در تقریباً تمام زمینه​ها، قطعاً بهتر است و حتماً انتخابش منشا اثر در اصلاحات به طور محدود خواهد شد. به هرحال در دنیایی که سیاستمداران کوتوله و فرصت​طلبی چون بوش و سارکوزی و پوتین و بلر و هارپر انتخاب میشوند انتظار نداشته باشید که گاندی و ماندلای وطنی آنهم در جمهوری اسلامی پیدا کنیم. محصولات جمهوری اسلامی همین​ها هستند که می​بینیم و باید از بین صادق محصولی و محسن رضایی و حجت​الاسلام پناهیان و رحیم​پور ازغدی و ... یکی را برگزید و لیاقت ما ایرانیان هم با عرض معذرت در شرایط موجود بیشتر از این نیست. یک رای میخواهیم بیندازیم به صندوق، آنهم صندوق جمهوری اسلامی، چه عشوه​ای می​ریزیم و گز قیمت را چنان بالا برده​ایم که خود ژان ژاک روسو را هم بدلیل خانم بازی و "عدم صداقت" رد صلاحیت میکنیم!! چه راه حلهایی مدرن و مدنی ارائه میدهیم در این کویر برهوت مدنیت و رفتار مسوولانه سیاسی-اجتماعی. ما کت و شلوار و کراوات را زده​ایم و حرفهای خوب و قشنگ می​زنیم و شیک و مدرن و "صادقانه" و منزه مآب، منتظر روزی هستیم که آزادی و مدنیت به ما هدیه شود و دیگران با خواهش و تمنا از ما دعوت به ورود به بازی مدنی کنند، روزی که به احتمال فراوان همانطور که زمین از حرکت باز نخواهد ایستاد، هیچگاه نخواهد آمد و آیندگان -اگر آیندگانی در این سرزمین مانده باشند - به ریش​ ما حسابی خواهند خندید.


پ) چرا با کاندیداتوری محمد خاتمی مخالفت کردی؟

خاتمی آدمی بامطالعه است که هم پایه های فلسفه سیاسی مدرن را میداند و هم سنت ما را خوب میشناسد، هم آموزه​های دینی را و هم ایرانی​گری ما را (اشارات بی​نظیر او به "استبدادزدگی تاریخی ما" و مبارزه​اش با "قهرمان​پروری" تیرهایی است که درست و دقیق به هدف نشسته). اما خاتمی صدبار نشان داد که مرد عمل نیست و تردیدهای فراوان دارد (مگر نگفت که درهرحال در مبارزات انتخاباتی درکنار موسوی هست و بجد فعالیت خواهد کرد،غیر از یکی دو سخنرانی کم رمق، کجاست عمل به وعده دو ماه پیش​ خود او؟!) او هم میخواست آخوند باشد، هم روشنفکر، هم خط​ امامی، هم مدرن و هم مصلح و هم اندیشمندی سیاستمدار و هم شخصیتی جهانی و هم ترکیب کننده معجون مردمسالاری دینی. چنین "خواجه خنده​رویی" تنها بدرد یک کار اجرایی میخورد و آن هم وزارت ارشاد بود بدلیل لیبرال مسلکی نسبی​اش در میان کارگزاران جمهوری اسلامی! بازگشت دوباره او به عنوان رییس​جمهور با آن همه سابقه در فرصت​سوزی یک کمدی-تراژدی واقعی بود و موجب ناامیدی فراوان. به عینه دیدیم که نحوه آمدنش و رفتنش در همین ماجرای کاندیداتوریش چه طنز تلخ و مضحکی شده بود و چند ماه همه را دوباره (و با مراجعه به حافظه تاریخی نداشته​مان صدباره) سرکار گذاشت. آری رفتنش به دموکراسی کمک کرد و کاری درست انجام داد، و چه خوب شد که رفت چون با این تعلل و سستی در تصمیم​گیری چه پدری دوباره میخواست از همه دربیاورد، معلوم نبود! او قرار بود کاری بکند که در هشت سال گذشته با بهترین امکانات و فرصتها انجام نداده بود و عملاً آمدنش در این اوضاع کم رمق بدرد کاری نمیخورد، جز اینکه "چو فردا شود، فکر فردا کند". خاتمی در دور جدید هم با حجم عظیمی از مخالفتها و چوب-لای-چرخ گذاشتن​های اقتدارگرایان (ورژن مودبانه جناح استبداد!) مواجه میشد و او با لبخند و حسن خلق خودش فقط بلد بود، دیگران را گرفتار کند و خود عقب بنشیند و زمینه برای روی کار آمدن یک دوران دیگر از جهل و تحجر فراهم کند. خاتمی در میان کارگزاران نظام شخصیتی خردمند و دوست​داشتنی است، اما سیاستمداری و دولت​مندی او در کنار خوش​باوری و آقامنشی​اش جداً یک فاجعه ملی است! خاتمی یک چهره محک​خورده و امتحان پس داده بود و امیدی اگر زنده میکرد، کاذب بود و برآمده از مسوولیت​ناپذیری و فرارمان از هزینه دادن و قهرمان​پروری​مان، زود آن امید به واسطه کوتاه آمدن​های خاتمی و نیز کنارکشیدنهای ما مردم راحت​طلب و آسانگیر و مسوولیت​گریز به بدترین ناامیدی​ها بدل میشد و خوب شد که خودش زود متوجه شد و کنار کشید. اینکارش یک کار خردمندانه و درخور ستایش بود.


درحاشیه: خوشبختانه اتفاقات خوبی دارند کم​کم می​افتند، در سطح وبلاگ​نویسی تعداد بیشتری از دوستان، راجع به انتخابات دارند مینویسند، رضا شکراللهی که اصلاً سیاسی​نویس نبود، به طور کامل وارد معرکه شده، همینطور داریوش ملکوت که فعلاً شجریان و سراج و عرفانیات و شطحیات را گذاشته کنار و جانانه مشغول استدلال کردن است و وبلاگی هم در مورد انتخابات راه انداخته. دیگران هم از پرستو دوکوهکی گرفته تا کورش علیانی و آرش سیگارچی و روزبه میرابراهیمی و دیگران مشغول هستند (البته در این میان حامد قدوسی شاید مشغول شش و بش کردن مواضع اقتصادی کاندیداها است و راز سکوت او غیر از این حدس، زیاد معلوم نیست)، در یک تحول دیگر هم استدلالهای خواندنی گوشزد برای شرکت در انتخابات کاری مسوولانه و شجاعانه بود. همه با دیدگاههای مختلف داریم به این نتیجه میرسیم که باید در انتخابات جدی شرکت کنیم. بلاگ​های مشارکتی و اصلاح طلب هم که کم نیستند. بالاخره خوش​بین هستیم و امیدواریم احمدی​نژاد این​بار رای نیاورد و این یکی جداً حق مسلم ماست! برای اينکار بايد تلاش کرد.

مرتبط: ما و انتخابات (۵)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, May 05, 2009

معجزه انتخابات هزاره (۱)
___________________
س.ع.دشمن​شناس



اگر بنا باشد از میان سفید یا آبی یکی را انتخاب کنید باید قهوه​ای را انتخاب کنید.

باران خواستیم، تگرگ قهوه​ای آمد.

من حاضرم جانم را بدهم که احمدی​نژاد نخست وزیر نشود، بلکه میرحسین در این پست بماند.

ميرحسين به فرمان عده​ای از نويسندگان و روشنفکران، به مقام نخست وزيری از زمان بعد از جنگ منصوب شد. احمدی نژاد هم رييس جمهور باقی ماند. بقيه ملت هم خوشحال شدند از اين معامله.

من حاضرم جانم را بدهم، هخا برگردد.

Labels:

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, May 01, 2009


ما و انتخابات (۵)

الف) دوباره قصه طولانی خواهد شد اگر بخواهم دلایل بیاورم اما به طور خیلی چکیده کاندیدای مطلوب و نه لزوماً ایده آل من کسی است که شعارها و وعده​های بی​اساس ندهد، اهل برنامه​ریزی و مدیریت باشد، خود ترجیحاً​ تکنوکرات باشد و در عین حال تکنوکراسی و تخصص گرایی را پیش ببرد، اقتصاد را سروسامان دهد، حساسیتهای تند سیاسی و دینی بین نهادهای انتصابی نظام و نهادهای وابسته به رهبر و خود رهبری (که مجموعاً بسیار نیرومند هستند و بیش از نیمی از قدرت را به راحتی در چنگ دارند) درست نکند، به جنگ و جدال با دنیا خاتمه دهد، در عین حال از خط​ امام و به صحنه آوردن ارزشهای شعاری انقلاب اسلامی -خصوصاً شعارهایی که به راحتی میتواند ملعبه دست پوپولیستهایی بدتر از احمدی نژاد قرار گیرد - فاصله داشته باشد و چهره های جوان و کارآمد به صحنه بیاورد. دوست داشتم یکی مثل خود کرباسچی یا محمد علی نجفی کاندیدا میشد و این را در نوشته خود شب اعلام کاندیداتوری خاتمی نوشته بودم. آیا در بین کاندیداها کسی که جمیع این شرایط مطلوب را داشته باشد هست؟ مسلماً نه، چاره چیست؟ آیا باید کنار نشست؟

ب) چهره های تکنوکرات مقبول در جمهوری اسلامی کسانی هستند که بتوانند از همه جای ایران رای جمع کنند، مشکل معین نیز در دور قبل همین بود. کلاه بسرهای جمهوری اسلامی (کاندیداهای لباس شخصی) باید به رقابت انتخاباتی آخوندهایی بروند که از دید میلیونها نفر از مردم شهرهای کوچک و روستاها جانشینان پیغمبر یا اولاد او هستند. مداحان اگر پول نفت هم دستشان بوده باشد و یک میلیارد دلار هم در روز روشن و به چراغ سبز رهبری، گم کرده باشند معلوم است که از فرزندان و جانشینان پیغمبر هم خطرناکتر هستند! میدانیم که احمدی​نژاد با سفرهای سه سال گذشته خودش چه تبلیغاتی به راه انداخته و امسال با​ پول پخش کردنهای خود و بدست داشتن نهاد اجرای انتخابات، تبلیغات صدا و سیما و حمایتهای پیدا و پنهان حاکمیت از او چه رقیب خطرناکی است! حاکمیت بازی را طوری چیده است که در صورت مشارکت پایین مردم در انتخابات، به راحتی کار خود را پیش خواهد برد.

پ) شاید کرباسچی، عارف یا نجفی امکان عبور از فیلتر شورای نگهبان را به راحتی نداشتند (همین ماجرا در مورد عبدالله نوری هم صادق بود و به میدان آمدن او به احتمال زیاد به رد صلاحیت منجر میشد و نوری هم آدمی نبود که به حکم حکومتی به آسانی تن در دهد با وجود اینکه کاندیدایی قوی، جدی و سالم بود) چرا که هزینه های رد صلاحیت شدنشان برای نظام و شورای نگهبان کم بود. این کاندیداها درهرحال در صورت تایید صلاحیت نیز به احتمال زیاد نمیتوانستند آرای مناسبی در سطح​ کشور جمع کنند. در شرایط فعلی به یک کاندیدای دست کم ده میلیونی در دور اول نیاز است نه کاندیدای دوسه میلیونی. فراموش نکنیم چهارسال پیش هواداران مصطفی معین بسیار بسیار بیش از الان تلاش کردند و نتیجه نگرفتند. ضمن اینکه مصطفی معین چهره بدنامی هم در جمهوری اسلامی نبود و استعفایش بعد از کوی دانشگاه در خاطره​ها مانده بود، اما نتیجه نگرفت. البته روی این مطلب خیلی میشود بحث کرد. آنچه که هست اینکه نظام چهره های مقبول و نسبتاً کاردانی نتوانسته پرورش دهد و جداً​ قحط الرجال درست کرده است.

ت) تحریم​چی بودن با تخریب​چی بودن هم فرق دارد. به عنوان کسی که در دور قبل منفعل سیاسی و تحریم​چی بودم، اما در عین اعتقاد به عدم شرکت در انتخابات - که اشتباه بود و قبلاً هم اشاره کردم - راه حل ارائه کرده بودم و آن را مجدداً در پایین می​آورم. دوستانی که به تخریب میرحسین و کروبی مشغول هستند و شرکت در انتخابات را پوچ و بی​ثمر و بلکه کمک به استبداد و تلاش برای مشروعیت دادن به نظام میدانند (که در نادرست بودن این ادعاها در عین اینکه قابل درک و فهم هم هستند، دلایل زیادی هم میتوان آورد و بحث کرد که تا این لحظه کسی حاضر به بحث با اینجانب نشده)، حتماً لازم است راه حل ارائه دهند، بدون ارائه بدیل و راه حل، نشستن و تخریب کاندیداهای اصلاح​طلب کردن کاری است کاملاً اشتباه و غیراخلاقی و بلکه کمکی است به استیلای بیشتر استبداد. خیر بودن نیت کنش​گر، در عملی که تاثیرات اجتماعی منفی و ویرانگر دارد، کافی نیست. به هر رو چهارسال پیش در چنین روزهایی در عین اشتباه در برگزیدن خط انفعال و تحریم راه حل ارائه داده بودم و چنین نوشته بودم:
"راه حل بنده چيست؟ (‌بارها گفته‌ام و باز تکرار مى‌کنم) پيش به سوى تشکيل حرکتهاى مستقل با گام هاى کوچک و کوتاه و عملى و ترجيحاً غير سياسى: ترافيک تهران، آلودگى هوا، تمرکززدايى از پايتخت، شفاف‌سازى ماليات، حرکت‌هاى فمينيستى، جنبش کاهش تصادفات بين جاده‌اى، چالش با نيروى انتظامى، پيگيرى بزهکاريها و احکام ناعادلانه قضايى و اقداماتى از اين دست که در وبلاگستان به خوبى نمود دارد و در دنياى واقعى مى تواند در قالب گروه‌هاى اجتماعى حضورى پررنگ تر از پيش داشته باشد. متاسفانه تجربه نشان داده که بدلايل مختلف بازى انتخابات مانع و ترمز اين فعاليتها بوده است و جامعه جوان ما وقت و انرژى خود را صرف «معجزه صندوق» - که همان زاييدن موش از کوه باشد - چه در جهت حمايت چه در جهت تحريم کرده است و بعد در نيم پريود نااميدى افتاده است. هرچند خود «تحريم‌چى» هستم ولى از انتخابات اين چنينى دستاورد زيادى نصيب حاميان و تحريم کنندگان نخواهد شد. (فرداى انتخابات يک اتفاق عجيب خواهد افتاد، خورشيد از شرق طلوع خواهد کرد!) بايد به اين بازى پايان داده شود. چه اين نظام ضعيف باشد چه مقتدر چه باشد چه نباشد. بياييد چيزى بسازيم که در اين سرزمين طوفان و بلا و آب و هواى سياسى متغير و منطقه پر از بحران و آشوب و اين جامعه احساساتى و متغير الاحوال پايدارتر و ماندنى‌تر باشد. بياييد يک ده را فعلاً آباد کنيم و ضد زلزله هم بسازيمش."

البته امروز ضمن اینکه مخالف فعالیتهای مدنی - که رشد خوب اما غیرارگانیک و بی​سروسامانی در این سه سال کرده است - نیستم، اعتقاد دارم که باید در اصلاح​طلبی انتخاباتی هم فعال بود و تلاش​ کرد تا مشکلات فراروی اصلاحات برطرف شده و در عین حال دولتی کارآمد و زمینه​ساز رشد بیشتر نهادهای مدنی ایجاد شود. در عین اینکه انتخابات هیچگاه معجزه​گر نخواهد بود و فعالیتهای مدنی باید به موازات این کارها و کاملاً مستقل پیش برود، قصه انتخابات امسال بسیار حساستر است چون زمینه های رشد و توسعه، اصلاحات و تحول، مدنیت و قانونمندی و نیز امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور به طور کامل در معرض خطر جدی است. برای دیدن این خطر نیاز به داشتن بصیرتی ویژه نیست. کافی است آدم با خودش و دیگران صادق باشد.

مرتبط: ما و انتخابات (۴)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________