یک دست هم صدا دارد!
خاتمی ظاهراً کارهایی را ناخودآگاه انجام میدهد و تیک زیاد دارد. هر چند دقیقه یکبار عمامهاش را مرتب میکند. عینکش را روی دماغش تنظیم میکند. بالای ابرويش را در قسمت شقيقه میخاراند، دستی به منطقه اتصال سبیل و ریش میکشد، عبا را مرتب میکند و قس علی هذا.
آن فیلم کذایی را در شهر اودینه همه دیدهایم. اساساً ادعای ساختگی بودن فیلم یک ادعای گزاف باورنکردنی است. خاتمی - ضمن اینکه تصاویر نشان میدهد حواسش مقداری پرت است و داستان تیکهای ناخودآگاه هم طبق معمول ادامه دارد - جوزده شده و مخصوصاً دوست دارد که با مردم خوشوبش کند. جدای از بخشهای دست دادنها که اصلاً به نظر نمیرسند ساختگی باشند، برخورد او با خانمها متمدنانه است و شاید هم بیش از عرف دیپلماتیک حکومت اسلامی. به هر رو باور اینکه خاتمی ادعا میکند اصلاً حواسش نبوده که با زن دارد دست میدهد یا با مرد، خیلی سخت است.
مساله دست دادن یک معضل برای مذهبیهاست و آنها را در ایجاد رابطه با دیگران معمولاً دچار مشکل میکند. هنوز در جامعه ما حتی ایرانیان خارج از کشور و میان آدمهای کمتر مذهبی، کسانی یافت میشوند که با دست دادن مشکل دارند. به هر حال بر طبق یک مثل انگلیسی در رم باید رومی بود. عرف و هنجار اقتضا میکند که آدمهای مذهبی معضل دست دادن خودشان را - که ضمن احترام به عقایدشان اینکار را ناهنجار و توهینآمیز میبینم - به طریقی حل کنند، با دست ندادن به طرف مقابل میگوییم که ما به هم اعتماد نداریم یا حتی ممکن است به طرف مقابل یا شخص سوم چنین القا کنیم که با دست ندادن از "لذت جنسی"، پرهیزگارانه دوری میکنیم! ایدهای که غیرمدنی و کمابیش توهینآمیز است.
حالا این به کنار. کسی از خاتمی نخواسته بود خودش را برای مردم دنیا وجیهالملل نشان بدهد. هرچند ماندن بر منصب خوشآبورنگ رییس مرکز گفتگوی تمدنها، در کنار به همراه داشتن عنوان رییسجمهور سابق و اصلاحطلب، سختیها و ظرافتهای خودش را دارد. همهاش شیرینی سیروسیاحت و کلینتونبازی نیست. سیاستمدار باید شجاع باشد و بیدلیل و بیمنفعت (حتی اگر توجیه پذیر و عامهپسند)، حرف خودش را عوض نکند. هر مدیر درجه پایینی هم این را میداند. خاتمی هنوز درک درستی از خودش، نقشش و حساسیتهای زیادی که دوروبرش هست ندارد. او هنوز اصول سیاستورزی را نیاموخته و بین صداقت گریان و ناراستی ناشیانه نوسان میکند. یک سیاستمدار حازم و حاذق در چنین مخمصههایی حتی اگر نخواهد پای بالادستیها را بهمیان بکشد، راحت و به عنوان یک راهحل اولیه دم دستی میگوید دقیقاً به یاد ندارد چه اتفاقی افتاد و اول موضوع را با اطلاعیه آنچنانی به سبک بیت مراجع (با مضمون: هرکس چنین کند، دشمن خدا و پیغمبر است!) قویاً تکذیب نمیکند، بعد حرفی را که اول باید میزد، بزند. کاری نمیکند که همه گروهها را از خود ناراضی کند (دقیقاً خلاف کاری که یک سیاستمدار باید انجام دهد!).
واقعیت خوشبینانه این است که خاتمی هم به عنوان سمبل اصلاحطلبان و درست مثل آنها آدم خوشباش، بیفکر و بیانضباطی است. ایدهای دارد، حرفی همینطوری میزند و کاری را میخواهد شروع کند (البته حرفهای خوب اما بیپشتوانه کم نزده خاتمی) لیکن فکر عواقب حرف و عمل خود نیست، نقشه و استراتژی که هیچ، دوراندیشی هم ندارد. بعداً به قول خودش "چو فردا شود، فکر فردا کنم." فردایی که آمد و گذشت و رفت و خاتمی و اصلاح طلبان هنوز قرار است "بیایند برای ادامه راه با تکیه بر همان عهد پیشین"!
در کنار این موضوع، توطئه دیدن ماجرا و تکاپوی عدهای برای نجات ایشان جالب است. عجیب اینکه هنوز الیت ما اسیر تعصبات است! سکوت روزنامهنگاران طیف دوم خرداد و جسارتاً ماست مالی بعضی از دوستان - جدای آنهایی که مسوولانه موضوع را پیگیری کردند و حرف حق را زدند- جداً آزاردهنده بود.
به هر حال خاتمی، خاتمی است دیگر، استاداسدیوار گل به تیم خودش خوب میزند.
______________
درحاشیه: یک سیاه مشقی بود سیاسی بعد از مدتها با اجازه دوستان. حواسم هم ضمناً به پرهیز وبلاگی خودم هست. فیدبک که برسانید، ممنونم میکنید.
پینوشت: دوستان سایت بالاترین به این نوشته لینک دادهاند که سپاسگزار هستم. انتقادی هم دارم که دوستان هنگام معرفی لبنک پاراگراف آخر نوشته را چنین آوردهاند: "بههرحال خاتمی، خاتمی است دیگر، غضنفروار بهتیم خودش خوب گل میزند." از دوستان خواهشمندم چنین نکنند و در نوشته دیگران - هرچه هست - دست نبرند. تبدیل "استاداسدی" به "غضنفر" نه تنها اخلاقاً کار صحیحی نیست، بلکه اتفاقاً ماجرا از شوخی با خاتمی و استاداسدی (که مدنظر بود) به یک شوخی قومیتی تبدیل شده است که دست کم با مزاج من سازگار نیست. بگذارید نوشته هرچه که هست درست یا غلط، همانطور که نوشته شده معرفی شود و ممیزی و بازنگری را بگذاریم برای اهلش. ضمن اینکه نظرات دوستان را هم خواندم و استفاده بردم. باتشکر.
Labels: سیاست